نصفالنهار خون
درباره نویسنده کارمک مککارتی:
کورمک مککارتی (Cormac McCarthy) نویسنده کتاب نصفالنهار خون، که با نام چارلز مککارتی زاده شد، رماننویس و نمایشنامهنویس آمریکایی است. او در تاریخ ۲۰ ژوئیهٔ سال ۱۹۳۳ در شهر پراویدنس ایالت رودآیلند به دنیا آمد. او همراه ۵ همشیر در یک خانهٔ بزرگ در شهر ناکسویل ایالت تنسی بزرگ شد. پدرش در این شهر یک وکیل موفق بود.
مککارتی سال ۱۹۵۱ وارد دانشگاه تنسی شد و ۲ سال بعد به نیروی هوایی ایالات متحده آمریکا پیوست. پس از استقرار در آلاسکا مجری یک برنامهٔ رادیویی شد و برای اولین بار در عمرش آثار ادبی را بهطور جدی خواند. مککارتی میگوید سبک نویسندگیاش را بسیار مدیون ویلیام فاکنر است و موبی دیک هرمان ملویل را کتاب محبوب خود میداند. اولین رمانش به نام «نگهبان ارکید» بود.
در سال ۱۹۶۱ با همسر اولیش «لی همولمن» (Lee Holleman) که در دانشگاه با او آشنا شده بود ازدواج کرد. آنها از این از دواج صاحب یک فرزند پسر به نام «کالن» (Cullen) شدند؛ ولی ازدواج آنها دیری نپایید و مککارتی پس از جدایی از همسر اولش به نیواورلئان رفت. این آثار ۲ جایزهٔ سودآور برایش به ارمغان آورد. او که با بردن این دو جایزه ثروتی کسب کرده بود راهی سفر اروپا شد و در همین ضمن با همسر دومش «آنی دولیزله» (Annie DeLisle) آشنا شد.
با این که در چند سال اخیر تعریف و تمجیدهای زیادی نصیب مککارتی شده، ولی او در بیشتر سالهای عمر حرفهایاش به جز برای تعداد محدودی از علاقهمندان و منتقدان، برای دیگران ناشناتخته بود. آثار اولیهٔ او که داستانهایی سیاه، بدبینانه و پیچیده بودند و در کوهستانهای آپالاشین رخ میدادند، در گمنامی نوشته شده و تقریباً بلافاصله به عنوان کتابهای جمعشده در ته انباری با تخفیف فروخته میشدند. شخصیتهای رمانهای اولیهٔ او غالباً آدمهایی بیخانمان و بیپول بودند که بیاجازه در کلبههایی فاقد برق ساکن میشدند و در مناطق دور افتاده یا مکانهایی خالی بیابانها بهسختی زندگی میکردند.
در سال ۱۹۸۵ و با انتشار رمان «نصف النهار خون» مورد توجه عموم خوانندگان قرارگرفت. سرانجام با انتشار رمان «همه اسبهای زیبا» در سال ۱۹۹۲ بود که شهرت رویش را به مککارتی نشان داد. این کتاب در سال ۲۰۰۰ به یک فیلم سینمایی به همین نام و با نقشآفرینی مت دیمون و پنهلوپه کروز تبدیل شد ولی منتقدان سینمایی نقدهای منفی ای برآن نوشتند. مک کارتی از نظر بعضی منتقدان یک نویسندهٔ سرد است که سوژههایش را دور از خودش نگه میدارد و نگاه بالینی به آنها میاندازد
درباره کتاب نصفالنهار خون:
هارولد بلوم: «نصفالنهار خون بزرگترین رمان آمریکایی از زمان نوشته شدن گوربهگور فاکنر است.»
نصف النهار خون یا سرخی شب در غرب رمانی حماسی از نویسنده ی آمریکایی کارمک مک کارتی است که در ژانر وسترن یا گاهی ضد غربی طبقه بندی شده است. این پنجمین کتاب مک کارتی است.
راوی نصف النهار خون در یک زمینه آزاد تاریخی، از یک نوجوان خیالی به نام “بچه” روایت میکند. پس از برخورد خشونت آمیز یک متصدی بار با بچه، او را به عنوان یک مبارز نیرومند معرفی میکنند و او به ارتش ایالات متحده در یک مأموریت مبارزه با مواد مخدر به رهبری یک کاپیتان وایت میپیوندد. گروه وایت توسط گروهی متشکل از صدها نفر از جنگجویان کومنچ غرق میشود و تعداد کمی از آنها زنده میمانند. سپس کودک را آزاد میکنند تا …
.
گرچه این رمان در ابتدا مورد استقبال انتقادی و تجاری چندانی قرار نگرفت، اما پس از آن بسیار مورد تحسین قرار گرفت و به عنوان بزرگترین اثر مک کارتی و یکی از بزرگترین رمانهای آمریکایی در تمام دوران شناخته میشود. برخی آن را رمان بزرگ آمریکایی عنوان کردهاند. چندین بار تلاش شده است که رمان به یک فیلم تبدیل شود، اما هیچ کدام موفق نبودهاند. این رمان داستان یک نوجوان فراری است که فقط “بچه” نامیده میشود، که در جریان شهاب باران مشهور لئونیدس در سال 1833 در تنسی به دنیا آمد و ماجراهای عجیبی برایش رقم خورد.
قسمتی از کتاب نصفالنهار خون:
بچه را ببین. لاغر و بیرنگ وروست، پیراهن کتانی نازک و مندرسی به تن دارد. آتش ظرف شوی خانه را روشن میکند. بیرون، دشتهای تیرهی پوشیده از لکههای برف آرمیدهاند و جنگل تیرهتری در پشتشان که همچنان مأوای آخرین گروه اندک گرگهاست. اجدادش را به هیزم شکنی و آبکشی میشناختند، اما در واقع پدرش، مدیر سابق یک مدرسه بوده و حالا غرق میخوارگی و زمزمهی سرودههای شاعرانی است که این روزها دیگر کسی اسمشان را هم به خاطر نمیآورد. پسرک قوزکرده کنار آتش پدر را میپاید.
شب تولدت. سی و سه. شب شهاب باران اسدی. خدایا، چه ستاره بارانی. چشم من دنبال سیاهیها بود، در پی حفرههای ملکوت. دب اکبر.
چهارده سال پیش مادرش نطفهای را بار گرفت که با زادنش به کام مرگ فرورفت. پدر هرگز نامی از مادر به زبان نیاورده است و پسرک هم آن را نمیداند. در این دنیا فقط یک خواهر دارد که دیگر او را نخواهد دید. پسرک چرک و نزار به تماشا نشسته است. نه خواندن میداند، نه نوشتن، و همین حالا هم تمایلی نابخردانه به خشونت در درونش جوانه میزند. گذشتهاش یکسر در این تصویر رخ مینماید، پسرک پدر یک مرد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.