نایب کنسول
درباره نویسنده مارگریت دوراس:
مارگریت دوراس (Marguerite Duras) نویسنده کتاب نایب کنسول، با نام کامل مارگریت ژرمن ماری دونادیو (۱۹۱۴ – ۱۹۹۶) نویسنده و فیلمساز فرانسوی بود. برخی از منتقدان ادبی لقب «بانوی داستاننویسی مدرن» را به او دادهاند. او در طول دوران فعالیت ادبی و هنری خود بیش از ۱۹ فیلم ساخت و ۶۰ کتاب شامل رمان، داستان کوتاه، نمایشنامه، اقتباس، فیلمنامه نوشت. مارگریت دوراس در آثارش شیوههای تازهای را در عرصه رماننویسی آزمود و رونق تازهای به نثر فرانسوی بخشید. نثر دوراس با بیانی فشرده و ابهامی شاعرانه، خواننده را درگیر میکند؛ زبانش عریان و بیواسطه است و واژگان آثارش با دقت و وسواس انتخاب شدهاست. سنتشکنی و پرداختن به موضوعهای غیرمتعارف، به شیوهای غیرمعمول و نوگرایانه را میتوان ویژگی اصلی آثار مارگریت دوراس دانست. او اگر چه هیچگاه یک فمینیست برجسته نبود در نوشتههایش افراد و مکان را با زبان و نگاهی زنانه بهم متصل میکرد.
درباره کتاب نایب کنسول:
جدا کردن دوراس از متنِ نوشتهها و داستانهایش کاری است بس دشوار. آیا بستر وقایع رمان نایب کنسول پژواکی از دوران کودکی و نوجوانی او را در بر ندارد؟ داستان در لاهور، کلکته و رود گنگ میگذرد، مکانهایی که دوراس به خوبی با آنها آشنا بود؛ زیرا که در شهر سایگون ویتنام متولد شده بود و به علت مرگ پدر و تنگ دستی مادر، رنج و سرسختی مردمان آن روزگار را با تمام وجود درک بود و همین تجربۀ رنج و عذاب انسانی دستمایۀ بسیاری از آثارش شد. دوراس در نایب کنسول از نگاه یک زن و زندگی درونی یک نایب کنسول به بحران های اجتماعی در کشور هند و زندگی مردم نزدیک میشود. نوشتار دوراس در نایب کنسول یعنی پذیرش خطر در هر لحظه.
قسمتی از کتاب نایب کنسول:
پیتر مورگان مینویسد که دختر راه میرود.
چگونه میشود برنگشت؟ باید خود را گم و گور کرد. بلد نیستم. یاد میگیری. در پی راه و چارهای هستم که خودم را گم و گور کنم. ذهن خالی باید داشت، تمام دانستهها را نادانسته انگاشت و بهسوی عذابآورترین نقطه افق قدم برداشت، به جایی مثل پهنه بیانتهای باتلاقهایی با هزارها کرتی که از هرسو باتلاقها را، بهنحوی، درمینوردند.
دختر هم همین کار را میکند، راه میرود روزهای متمادی، کرتها را پی میگیرد، رهاشان میکند. به آب میزند، مستقیم پیش میرود. راهش را کج میکند بهسمت باتلاقهای دیگری در دوردست. به باتلاقها میرسد، پشتسر میگذاردشان تا باز به باتلاقهای دیگری برسد.
هنوز در جلگه تونلهساپ است، مکانی هنوز برایش آشنا.
بد نیست بدانید که آن نقطه اوجی که شما بهش خواهید رسید بیشک عذابآورترین نقطه نیست، حتی اگر اینطور تصورش کنند. بااینحال همانی است که آدم اصلاً تصور نمیکند که عذابآورترین نقطه به حساب آید.
خمیدهسر به عذابآورترین نقطه افق میرسد دختر، خمیدهسر، صدفهای توی لجن را تشخیص میدهد، صدفهای تونلهساپ همینهاست.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.