نامه گمشده
درباره نویسنده جیلین کانتور:
جیلین کانتور (Jillian Cantor) نویسنده کتاب نامه گمشده، از نویسندگان پرفروش معاصر آمریکایی است که با بیش از ده رمان، امروز یکی از نویسندگان پرطرفدار در ایالات متحده است. او مدرک لیسانس خود را از دانشگاه ایالتی پن PENN دریافت کرده است و در رشته ی هنرهای زیبا در دانشگاه آریزونا تحصیل کرده است. بیشتر رمان های کانتور برای مخاطب نوجوان و بزرگ سال است و معمولا جزو پرفروش ترین کتاب های سایت آمازون هستند. کانتور نویسنده ای خوش قلم است و در داستان هایش به خوبی مخاطب را با خود همراه می کند. کتاب های او تا امروز به 13 زبان ترجمه شده اند و علاقه مندان زیادی دارند.
درباره کتاب نامه گمشده:
بئاتریس ویلیامز: «داستانی لطیف و منحصر به فرد از فداكاریهای نسلی در مقیاس انسانی. یك داستان مفتون كننده تاریخی و عمیقا تاثیرگذار از عشق.»
پم ژنوف: «رمانی پرشور و اصیل كه جنگجهانی دوم را از اتریش تا لسآنجلس گسترش داده است. كانتور با ندایی جذاب و نگاهی مشتاق، با ظرافت داستانی فراموش نشدنی از خاطرات، عشق و آشتی پدید آورده كه مرا در تاریخ غرق كرد.»
روایت کتاب در دو اپیزود به صورت موازى پیش مىرود. اپیزود اول در وین که مهد شکوفایى هنر است و همزمان با یورشِ بى امانِ نازىها به این شهر زیبا اتفاق مىافتد. فردریک فابر، هنرمند معروف که گراورساز تمبرهاى اتریش است به تازگى کریستف را به شاگردى پذیرفته است. کریستف که تمامِ عمرِ نوزده ساله خود را در پرورشگاه گذرانده، به فردریک به سانِ پدر مىنگرد و مفهوم خانه و خانواده را در کنارِ اعضاى خانواده فابر درک مىکند.
از سویى کریستف در قلبش عشقى به دختر بزرگ خانواده، النا، احساس مىکند. عشقى که تا مدتها در دلش پنهان مىماند و آنگاه که سر بر مىآورد، در میان برفها زیر پوتینهاى سربازان نازى سرنوشتى غریب به خود مىگیرد.
اپیزود دوم حدود پنجاه سال بعد را به تصویر مىکشد. کیتى، زنى تنهاست که مشکلات زندگى بر سرش آوار شده؛ از طرفى پدرش به آلزایمر مبتلا گشته و نیازمند مراقب تمام وقت است. از سوى دیگر همسرش دنیل بخاطر این شرایط او را طرد کرده و درخواست طلاق داده است. کیتى در مشکلات دست و پا مى زند اما نمىداند در آن سوىِ این گرهِ به ظاهر کور، راهى درخشان براى تغییراتى شگفت در زندگیش رخ خواهد نمود. یکى از نشانههاى این تغییر، کشف راز تمبرى است که بر روى نامهاى به نشانى دوشیزه فابر یافته است. حال باید دید چگونه این دو اپیزود در هم گره مىخورد؟ نقطه تلاقىِ سرنوشتِ دوشیزه فابر و کیتى کجاست؟
جداىِ از روایتِ بى نظیرِ جیلین کانتور از روزهاى ابتدایىِ هجوم نیروهاى نازى به وین و اشغال آن، این کتاب را مىتوان نمونه بىنظیرى از رمان عاشقانه دانست. رمانى به غایت پرکشش، لطیف و ملموس که خواننده را تا فراسوىِ عشق، بیم و امید مىکشاند. رمانى با درون مایه امید و انتظار، در سیاه ترین سالهاىِ سکونت بشر در این کره خاکى.
قسمتی از کتاب نامه گمشده:
وقتی به خانه میرسم، به فکرم میرسد به دانیل زنگ بزنم و از او بخواهم یک نفر دیگر را به جای من به اکران فیلم بفرستد. به نظرم بعد از برنامهی امروز صبح، نشستن در تاریکی سالن سینما و تمرکز روی یک فیلم، آن هم یک فیلم کمدی از چوی چِس دربارهی کریسمس، غیرممکن میآید؛ اما این روزها سعی میکنم چیزی از دانیل نخواهم. سعی میکنم سر کارم از روبه رو شدن با او پرهیز کنم، بیشتر از طریق ایمیل یا گذاشتن یادداشت روی میزها مان با هم در ارتباط هستیم و مسلماً الان دوست ندارم به او زنگ بزنم و برای یک کار شخصی از او تقاضایی کنم.
برای خودم یک قوری قهوه درست میکنم و سعی میکنم به خودم تسلط پیدا کنم؛ اما بعد برای نوشیدن قهوهام در آشپزخانه پشت همان میزی مینشینم که سالها دانیل و من پشت آن میز صبحانه و شام خوردیم. دانیل برای نشان دادن حسن نیت خود در موافقتنامهی طلاق پیشنهاد داد این خانه مال من باشد. او گفت وقتی ما میتوانیم حقوق هم را با انصاف رعایت کنیم، نمیخواهد مرا مجبور به فروش کند، مخصوصاً حالا که همه چیز در زندگی من دچار تحول بزرگی شده، نمیخواهد مرا مجبور کند خانهی خودم را ترک کنم. چون خیلی منصف و مهربان است، این خانه را به من میدهد. منصف. به هر حال این کلمهای بود که وکیلم به کار برد؛ اما در هر گوشهی این خانه خاطرات خیلی زیادی وجود دارد.
وقتی دانیل بهار سال گذشته برای اولین بار آن کلمهی وحشتناک را به من گفت، داشتیم پشت همین میز شام میخوردیم. من لازانیا و سالاد درست کرده بودم. تمام روز را از کارم مرخصی گرفته بودم. صبح آن روز برای اولین بار به ویلوز رفته بودم و تصمیم گرفته بودم اسم پدرم را در لیست انتظار آسایشگاه بگذارم تا در آنجا اتاقی به او اختصاص بدهند. به هر صورت، یک جورهایی مثل رهایی بود. به خانه برگشته بودم و خودم را مشغول خرد کردن سبزیجات و پختن و درست کردن شیرینی کرده بودم. کیک درست کرده بودم، با تکههای شکلات و خامه؛ کیک موردعلاقهی دانیل.
آن شب در جواب سخنرانی غیرمنتظرهی او که دیگر کافیست که دیگر نمیخواهد این ازدواج ادامه داشته باشد که دارد میرود، گفتم: «اما من دسر درست کردم.»
اول خیال کرده بودم دارد شوخی میکند. من به او کیک تعارف کرده بودم و او خندیده بود و از حرفش پشیمان شده بود. دانیل با ملایمت گفته بود: «دیگه ادامهی این زندگی فایدهای نداره. این اولین شام ما بعد از چند ماهه.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.