نامههایی از روسیه 1919
درباره نویسنده پی دی اوسپنسکی:
پی دی اوسپنسکی (P.D. Ouspensky) نویسنده کتاب نامههایی از روسیه 1919، (۴ مارس ۱۸۷۸ – ۲ اکتبر ۱۹۴۷) (پیوتر دمیانویچ آسپنسکی، یا اوسپنسکی)، فیلسوف رازورمزگرای روسی که به دلیل شرحش از آثار آغازین یونانی ارمنی آموزۀ رازورمزگرای جورج ایوانویچ گورجیف که او را در ۱۹۱۵ (۱۲۹۴) در مسکو ملاقات کرد، شناخته شده شد. از آن پس او با انگارهها و آدابی که از گورجیف سرچشمه میگرفت ارتباط داشت. در ۱۹۲۴ (۱۳۰۳) از گورجیف جدا شد و عدهای از جمله رودنی کالینز میگویند که سرانجام “سیستم” گورجیف را که به مدت ۲۵ سال در انگلستان و ایالات متحده با مردمان سهیم شده بود، رها کرد.
اما گفتۀ ثبت شدۀ خود او در این باره (ثبت ملاقاتها که پس از مرگش به چاپ رسید) و همینطور تأکید آسپنسکی روی “باید از نو آغاز کنی” پس از آنکه اعتراف میکند “من سیستم را ترک کردم”، درستی این داوری را تضمین نمیکند؛ این همه در لین پلیس ساری انگلستان در ۱۹۴۷ (۱۳۲۶) درست پیش از مرگش روی داد. در حالی که در ۱۳۰۳ (۱۹۲۴) در لندن سخنرانی میکرد، اعلام کرد که راهی را که در ۱۳۰۰ (۱۹۲۱) آغاز کرده بود به شکلی خودمختار دنبال میکند. در کل آسپنسکی سیستم گورجیف را به شکلی مستقیم زیر نظارت خود گورجیف به مدت ده سال از ۱۹۱۵ تا ۱۹۲۴ (۱۲۹۴-۱۳۰۳) مطالعه کرد. کتاب آسپنسکی در جستجوی معجزهآسا بازگویی چیزهایی است که او در آن سالها از گورجیف آموخت.
درباره کتاب نامههایی از روسیه 1919:
از سال ۱۹۰۷ تا ۱۹۱۳ اوسپنسکی مرتب برای یک روزنامهی روسی و بیشتر دربارهی امور خارجی مینوشت. در عین حال روی کتابهای مختلفی مبتنی بر ایدهی عدم تکامل وضعیت آگاهی و نزدیکی آن به حالت خواب و همچنین برموضوع نارسایی دید سه بعدی ما از جهان کار میکرد. وی به امید یافتن پاسخ برخی از سوالاتش در تمدنهای باستان، سفرهایی به مصر، سيلان و هندوستان کرده بود.
اوسپنسکی در بازگشت متوجه شد که روسیه درگیر جنگ است. برای مدتی وقایع قریب الوقوع، مانع سخنرانیهای او دربارهی سفرهایش، آن هم در برابر جمعیتهای بزرگ در سنت پترزبورگ و مسکو نشد. اما در سال ۱۹۱۷ زمانی که انقلاب در حال گسترش در تمام نقاط روسیه بود و بلشویکها درحال تاسیس حکومت وحشت خود بودند، اوسپنسکی در گوشههای موقتی در جنوب روسیه در شرایط سخت و خطرناک زندگی کرد. تا زمانی که در سال ۱۹۲۰ ترتیب رفتن به ترکیه را داد. اطرافیان او کاملا از جهان بیرون منفک بودند و نمیتوانستند خبری حتی از شهر مجاور گرفته یا ارسال کنند و مدام مراقب بودند که توسط بلشویکها دستگیر و کشته نشوند.
قسمتی از کتاب نامههایی از روسیه 1919:
پنج روز طول کشید از پتروگراد به تفلیس برسیم، جایی که نیمه شب به آنجا رسیدیم. ایستگاه راه آهن پر از سرباز بود. ارتش قفقاز بود که جبهه را ترک و تحت تاثیر تبلیغات بلشویکها پراکنده شده بود، به ما گفتند وارد شهر شدن در شب ناامن است و باید تا صبح صبر کنیم. خوب نخوابیده بودم و در بوفه، روی مبلی نشسته و چرت میزدم. ناگهان فریادها و نالههای وحشتناکی از روی سکو شنیدم که با صدای شلیک گلوله خاموش شد، همه ترسیده بودند و از وحشت آنچه در شرف وقوع بود از صندلیهایشان پایین پریدند.
اما خیلی زود سربازها به طرف بوفه دویدند و داد زدند: «رفقا نگران نباشید فقط یه دزد رو کشتیم». ظاهرا آنها فردی را که سه روبل از جیب کسی دزدیده بود محاصرہ کرده و در همان نقطه با تیر زده بودند و بالای سر او جلسهای در اثبات درستی یا نادرستی این کار تشکیل شده بود. جلسهای که خیلی زود به تیراندازی دیگری منجر شد. بسیاری از مسافرها رفتند تا جسد دومین مرد را روی سکو تماشا کنند.
یک ساعت بعد، صدای تیراندازی و فریادهای بیشتری شنیدم و دزد دیگری دستگیر و به قتل رسید. نزدیک صبح دزد سومی را با تیر زدند اما معلوم شد دزد نبوده بلکه یک مامور پلیس بوده است. همهی این اتفاقها روی سکویی افتاد که با یک در شیشهای از ما جدا میشد، مشکل اصلی آن چنان بزرگ بود که کسی نمیتوانست چیزی بفهمد. سه جسد خونی آن جا روی سکو افتاده بود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.