میدل مارچ
درباره نویسنده جورج الیوت:
جورج الیوت (George Eliot) نویسنده کتاب میدل مارچ، با نام اصلی مری ان ایوانز (Mary Anne Evans) نویسندهی انگلیسی زادهی ۲۲ نوامبر ۱۸۱۹ و درگذشتهی ۲۲ دسامبر ۱۸۸۰، با نام مستعار مردانهی جورج الیوت داستان مینوشت. او از روشنفکران ممتاز زمانهاش بود و شناخت جامعی از هنر، موسیقی، الهیات، روانشناسی، جامعهشناسی و علوم طبیعی داشت و به چندین زبان نیز مسلط بود. اولین رمان الیوت بهنام «ادام بید» در سال ۱۸۵۹ منتشر شد و به موفقیت چشمگیری دست پیدا کرد و در سالهای پس از آن رمانهای او یکبهیک به محبوبیت رسید.
در سلسلهی رماننویسان بزرگ انگلیسی در قرن نوزدهم، که از جین آستین و خواهران برونته آغاز میشود و به چارلز دیکنز و تاماس هاردی میرسد، جورج الیوت بهسبب مهارت و ژرفبینیاش در توصیف انگیزهها مقام منحصربهفردی دارد، بهطوری که بسیاری از نقادان مدرن او را بزرگترین رماننویس انگلیسی قرن نوزدهم میدانند. از مهمترین آثار الیوت میتوان به «ادام بید» (۱۸۵۹)، «آسیاب رودخانهی فلاس» (۱۸۶۰)، «سایلاس مارنر» (۱۸۶۱)، «میدلمارچ» (۲–۱۸۷۱) و «دانیل دروندا» (۱۸۷۶) اشاره کرد. رمانهای «ادام بید»، «سایلاس مارنر» و «میدلمارچ» با ترجمهی رضا رضایی منتشر شدهاند.
درباره کتاب میدل مارچ:
میدل مارچ، رمانی کلاسیک است. در مرکز داستان، شخصیتی روشن فکر و آرمانگرا به نام دوروتیا بروک قرار دارد که از بسیاری جهات، همانند و یادآور خود نویسنده است. اما دقیقا همان ویژگیهایی که دوروتیا را از جامعهی مادی گرا و متخاصم پیرامونش متمایز میسازد، این شخصیت را وارد ازدواجی کابوسوار با مردی میکند که در ابتدا فکر میکرد نیمهی گمشدهی اوست. در داستانی موازی، دکتری جوان و همان قدر آرمانگرا به نام ترتیوس لیدگیت، عاشق دختری زیبا اما خودبین و سطحی به نام روزاموند وینسی میشود و با ازدواج با او، خود را به ورطهی نابودی میکشاند.
جورج الیوت در این کتاب از مجموعهای از شخصیتهایی استفاده کرده که هر کدام، نمایندهی قشری از جامعه-از کارگران و مغازه داران گرفته تا طبقهی متوسط در حال شکوفایی و ثروتمندان-هستند. این شخصیتها در کنار هم، تصویری فوقالعاده باجزئیات و دقیق از زندگی در انگلیس در دههی 1830 به مخاطب ارائه میکنند. کتاب میدل مارچ با کنایهها و بینشهای روانشناسانهی فوقالعاده مدرن و امروزی خود، در شکلگیری جریان ادبی واقعگرا در قرن بیستم، نقشی اساسی و تعیین کننده ایفا کرده است.
قسمتی از کتاب میدل مارچ:
دوشیزه بروک زیباییاش از نوعی بود که با لباس فقیرانه انگار جلوهای افزونتر مییافت. دستش و مچ دستش چنان خوش ترکیب بود که میتوانست آستینهایی بیپیرایه به دست کند کم وبیش شبیه آستینهای مریم مقدس به همان شکل که نقاشان ایتالیایی تصور میکردند، و نیمرخ و سکنات و حرکاتش نیز گویی با جامههای سادهاش متانتی بیشتر مییافت که در کنار جامههای رایج محل به او جاذبهای میبخشید شبیه جاذبه نقل قول درخشانی از انجیل یا یکی از شاعران پیش کسوت ما در میانه مطالب روزنامههای امروز. همه میگفتند بسیار بااستعداد است، اما اضافه میکردند که خواهرش سِلیا عاقلتر است.
با این حال، سِلیا چندان آراستهتر از خواهرش لباس نمیپوشید و فقط ناظر دقیق تشخیص میداد که لباسش با خواهرش فرق دارد و رگه ملایمی از ناز و عشوه در سر و وضعش هست. لباس پوشیدن ساده دوشیزه بروک تابع اقتضائاتی بود که عمدتا در مورد خواهرش نیز صدق میکرد. تشخص زنانه یکی از این اقتضائات بود، زیرا اصل ونسب خانوادگی بروک که البته اشرافی خالص نبود مسلما « خوب » بود. اگر یکی دو نسل عقبتر میرفتید، هیچ جد و سلفی پیدا نمیکردید که کارش گز کردن یا بسته بندی کردن بوده باشد. بله، پایینتر از دریاسالار یا کشیش در میان آنها پیدا نمیشد.
حتی یکی از این اسلاف عالی جناب پیرایشگری بود که در سپاه کراموِل خدمت میکرد اما بعد کوتاه آمد و توانست از مخمصههای سیاسی جان سالم به در ببرد و صاحب ملک خانوادگی آبرومندانهای بشود. چنین زنان جوان با اصل و نسبی که در خانه روستایی آرامی زندگی میکردند، و در کلیسایی روستایی حضور مییافتند که بزرگتر از سالن پذیرایی نبود، طبیعتا زینت و زیور را خواسته دختر یک دوره گرد تلقی میکردند. وانگهی، قناعت خاصی داشتند که به تربیت خانوادگیشان برمیگشت، و این قناعت در آن روزگار در لباس رخ مینمود، زیرا موقعی که لازم میشد به مخارجی بیفزایند تا منزلت خانوادگی را بیشتر حفظ کنند اول از همه از مخارج لباس میزدند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.