میخائیل باکونین شورشی سودایی
درباره نویسنده ادوارد هالت:
ادوارد هالت کار یا ئی. اچ. کار (۲۸ ژوئن ۱۸۹۲–۳ نوامبر ۱۹۸۲) مورخ، دیپلمات، روزنامه نگار و نظریه پرداز روابط بین الملل انگلیسی، و یکی از مخالفان تجربه گرایی در تاریخ نگاری بود.کار بیشتر بخاطر نوشتن یک مجموعهٔ چهارده جلدی دربارهٔ تاریخ شوروی از ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۹، نوشته های وی در زمینهٔ روابط بین الملل از جمله بحران بیست ساله، و کتاب تاریخ چیست؟ شناخته می شود.
درباره کتاب میخائیل باکونین شورشی سودایی:
یک زندگینامۀ دیگر از ادوارد هلت کار، روزنامهنگار و مورخ مشهور انگلیسی. همان که زندگینامۀ داستایفسکی – جدال شک و ایمان – را هم نوشته؟ بله، همان. او قواعد این ژانر ادبی را خوب بلد است و گاهی هم در آن دست به نوآوریهای جالبی میزند. زندگینامۀ داستایفسکیاش که عالی بود. بعدها خواهید دید زندگینامۀ مارکساش هم واقعاً جذاب است. اما از میان تمام نوشتههای زندگینامهایاش، خودش بیش از همه زندگینامۀ باکونین را دوست داشت و معتقد بود این موفقترین زندگینامهای بوده که نوشته. رویدادهای زندگی باکونین، آمیخته به تحولات فکری و نوشتاری او، بر زمینهای زنده از قرن نوزدهم به تصویر کشیده شدهاند: نمونهای درخشان برای هر کس که به ژانر زندگینامه علاقه دارد یا میخواهد زندگینامه بنویسد.
هنوز متقاعد نشدهاید که باید این کتاب را خواند؟ باکونین را میشناسید؟ نه؟ پس حتماً لغت «آنارشی» به گوشتان خورده. باکونین بزرگترین آنارشیست تاریخ است. یک شورشی جسور و جذاب، که سرتاسر اروپا را در جستجوی فردیت انسان و مقابله با دولتهای دیکتاتور و توتالیتر پیمود. او عاشق توطئه، مبارزه و انقلاب بود. نابغهای اشرافزاده، بیخیال و تنپرور که هر جا میرفت همه چیز را به هم میریخت. مبارزی که عموماً آنقدر پول نداشت که برای خودش غذا بخرد اما تقریباً تمام دولتهای اروپایی از او هراس داشتند و ورودش را به کشورشان ممنوع کرده بودند. این همان کسی است که داستایفسکی پس از شنیدن یکی از سخنرانیهایش، از فرط هراس و تشویش، دچار تشنج شد. زندگی او هنوز هم نمونۀ بسیار خوبی از مبارزهای تمامعیار با دیکتاتورها و تمامیتخواهان است.
هنوز هم متقاعد نشدهاید؟ این قسمت کوتاه از کتاب را ببینید: «او باروبنۀ خود را بست. در میان دوستانش فقط هرتسن همراهش بود. آنها سوار قایقی شدند که قرار بود او را به اسکلۀ نوا در کرونشتات برساند. . . در دهانۀ نوا قایق آنها گرفتار گردباد شد و نتوانست وارد اسکله شود. . . میخاییل فکر میکرد که دیگر هرگز چشمش به این مناظر نخواهد افتاد. هرتسن شعری از پوشکین خواند که در آن پترزبورگ شهر بیحوصلگی، ملال و سنگ خارا وصف شده است. میخاییل قایق را ترک نکرد و وقتی هرتسن با او وداع کرد، او زیر باران بیامان در اسکله بیحرکت ایستاد و به دریا خیره شد – یک هیکل تکیدۀ تنها در شنل سیاه».
مطمئن باشید کمتر پیش خواهد آمد که چنین قطعۀ تأثیرگذار و جذابی را حتی در رمانهای بزرگ بخوانید، چه رسد به زندگینامۀ یک نظریهپرداز آنارشیست.
قسمتی از کتاب میخائیل باکونین شورشی سودایی
«او باروبنۀ خود را بست. در میان دوستانش فقط هرتسن همراهش بود. آنها سوار قایقی شدند که قرار بود او را به اسکلۀ نوا در کرونشتات برساند. . . در دهانۀ نوا قایق آنها گرفتار گردباد شد و نتوانست وارد اسکله شود. . . میخاییل فکر میکرد که دیگر هرگز چشمش به این مناظر نخواهد افتاد. هرتسن شعری از پوشکین خواند که در آن پترزبورگ شهر بیحوصلگی، ملال و سنگ خارا وصف شده است. میخاییل قایق را ترک نکرد و وقتی هرتسن با او وداع کرد، او زیر باران بیامان در اسکله بیحرکت ایستاد و به دریا خیره شد – یک هیکل تکیدۀ تنها در شنل سیاه».
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.