ملکههای فلسفه
درباره نویسندگان ربکا باکستون و لیزا وایتینگ:
ربکا باکستون (Rebecca Buxton) نویسنده کتاب ملکههای فلسفه، در فلسفه سیاسی و مهاجرت تخصص دارد. تحقیقات فعلی او به حقوق سیاسی پناهندگان در محیطهای مختلف و مفهوم «عضویت» در نظریه سیاسی و اجتماعی میپردازد. او همچنین به مطالعات مهاجرت، تاریخ اندیشه سیاسی، حیوانات غیرانسانی و فلسفه/نظریه سیاسی فمینیستی علاقه دارد.
او مدرک کارشناسی خود را در رشته فلسفه در کینگز کالج لندن در سال 2016 و کارشناسی ارشد خود را در مطالعات پناهندگی و مهاجرت اجباری در سال 2017 به پایان رساند. سپس برای مدت کوتاهی به عنوان محقق پارلمانی در مجلس عوام بریتانیا کار کرد و سپس برای مدرک دکترای خود به آکسفورد بازگشت. او مدرس سیاست و سازماندهی مدرس در کالج سنت آن، آکسفورد بود، جایی که در دوره های کارشناسی PPE و سیاست و تاریخ تدریس می کرد.
لیزا وایتینگ (Lisa Whiting) نویسنده کتاب ملکههای فلسفه، سرپرست حرفه ای پرستاری کودکان و دانشیار [تحقیق] در دانشگاه هرتفوردشایر است. سابقه او به عنوان یک پرستار است که در یک بخش مراقبت های ویژه کودکان کار می کرد. لیزا از زمان نقل مکان به محیط دانشگاه، در تدریس و ارزیابی دانشجویان کارشناسی و کارشناسی ارشد در طیف وسیعی از سطوح علمی، از جمله تحصیلات دکترا، مشارکت داشته است.
لیزا در سال 2012 دکترای خود را به پایان رساند، کار او از رویکرد استخراج عکس برای به دست آوردن بینش در مورد رفاه کودکان استفاده کرد. از آن زمان، او چندین پروژه تحقیقاتی را رهبری کرده است که طیف وسیعی از مسائل مربوط به سلامت کودکان را در بر می گیرد و تمرکز زیادی بر مشارکت و صدای کودکان، جوانان و خانواده های آنها داشته است. تحقیقات دیگر دارای یک وظیفه آموزشی بوده و بر افزایش یادگیری برای پرستاران شاغل در حوزههای بهداشت کودک و پرستاری کودکان متمرکز بوده است. لیزا آثار خود را در عرصه های مختلف منتشر و ارائه کرده است.
درباره کتاب ملکههای فلسفه:
اگر نگاهی به فیلسوفان اصلی در تاریخ فلسفهی غرب بیاندازید، مشاهده خواهید کرد که همهی آنها بدون استثنا مرد بودهاند. اگر بگوییم تاریخ فلسفه به هیچ روی عدالت را در حق زنان فیلسوف رعایت نکرده، بیراه نگفتهایم. تنها کافی است مروری داشته باشید بر آثار تازهبهانتشار رسیدهی حوزهی فلسفه، تا خود جای خالی زنان را در میان آنها نظاره کنید. در کتاب «فلاسفهی بزرگ: از سقراط تا تورینگ» حتی به یک مورد فیلسوف زن اشاره نشده، علاوه بر این، تألیف هر کدام از بخشهای این کتاب را یکی از فیلسوفان معاصر بر عهده داشته که آنها نیز جملگی مرد هستند.
کتاب «تاریخ فلسفه» به قلم ای. سی. گریلینگ، فیلسوف انگلیسی و کتاب «صد متفکر کلیدی فلسفه» دو عنوان از بیشمار کتابهایی هستند که در آنها زنان فیلسوف در سایه ماندهاند و به آنان پرداخته نشده است. حتی «دانشنامهی فلسفه» که تاکنون بیش از نهصد مدخل دربارهی فلسفه منتشر کرده، مدخلی دربارهی هیچ کدام از زنان فیلسوف ندارد. اما چرا چنین است؟ ربکا باکستون و لیزا وایتینگ در کتاب ملکههای فلسفه به شما پاسخ میگویند.
اگر به شما بگوییم بسیاری از فیلسوفان بزرگ دربارهی زنان بدگمان بودهاند، احتمالاً تعجب خواهید کرد. حقیقت این است که گفتمانها، نظریهها و معرفتها با مستثنا کردن، اخراج کردن یا نادیده گرفتن مشارکتهای زنانگی و زنان باعث چنین گسستهایی شدهاند. کانت مینویسد: «دشوار بتوانم بپذیرم که جنس لطیف قابلیت پایبندی به اصول را داشته باشد.» ناگفته پیداست که هیچ کدام از اندیشههای فلسفی کانت توجیهی بر نگارش چنین چیزی نیست.
همینطور کافی است کتابی از افلاطون، ارسطو، روسو یا کانت در دست بگیرید و مطمئن شوید که بسیاری از فیلسوفان «جنسپرست» بودهاند. به این ترتیب، نخستین تلاشها برای پیگیری نظرات فیلسوفان مرد نسبت به زنان به منفیگویی محدود میماند. از این روی، تعجبی ندارد که زنان فیلسوف همواره در سایهی مردان قرار گرفته باشند. کتاب ملکههای فلسفه تلاشی در جهت تغییر چنین دیدگاههایی است.
قسمتی از کتاب ملکههای فلسفه:
«پیدا کردن کتاب ریشههای توتالیتاریسم (۱۹۵۱)، مشهورترین اثر سیاسی «هانا آرنت» در کتابفروشیهای سراسر آمریکا در نوامبر ۲۰۱۶ ممکن نبود. این رسالهٔ مهم دربارهٔ یهودیستیزی، امپریالیسم و توتالیتاریسم بعد از پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری در سراسر آمریکا به طور کامل به فروش رفت. آرنت با نوشتن دربارهٔ ماهیت قوانین دیکتاتوری در آلمان نازی، گروهی از مردم را توصیف کرده بود که معمولاً از یاد سیاستمداران میروند. او چنین نوشت: «قطعاً آنها در هر کشوری وجود دارند، گروه زیادی از مردمی که از لحاظ سیاسی خنثی و بیتفاوت هستند، آنها اکثریتی به نام آرای خاموش را تشکیل میدهند که هیچ گاه نه به عضویت حزبی درمیآیند و نه در انتخابات شرکت میکنند.» گویی دربارهٔ شرایط سیاسی امروز جهان نوشته بود.
او در خانوادهٔ سکولار آلمانی ـ یهودی در هانوفر امروزی به دنیا آمد. آرنت تکفرزند بود و سرشار از هوش و اشتیاق برای یادگیری. روزنوشتهای مفصل مادرش از «کودکی مشتاق» به ما میگوید که هر چه به دستش میرسید مطالعه میکرد. در دوران کودکیاش هنگامی که پدرش در اثر بیماری سفلیس در بستر مرگ بود، کنارش مینشست و از صبح تا عصر با او ورق بازی میکرد. بعد از مرگ پدرش آرنت دوست و همراه مادرش شد. اگرچه آنها در کنار هم خوشحال بودند، اما آرنت بعدها از درد بیپدری در دوران کودکیاش اظهار تأسف کرده بود. هرچند این تنهاییها و عشقش برای کتاب به علاقهای شدید برای فلسفه منجر شد.
در مصاحبهٔ تلویزیونی مشهورش با گونتر گاوس در برنامهٔ زور پرسون (۱۹۶۴) آرنت چنین گفت: «همیشه میدانستم قرار است فلسفه بخوانم… از کانت میخواندم. ممکن است از من بپرسید چرا کانت میخواندی. فلسفه خواندن یا خودم را در آب غرق کردن، برای من مسأله این بود.»
البته او به مطالعهٔ الهیات و زبان یونانی در کنار فلسفه در دانشگاه برلین ادامه داد. بعدها به دانشگاه فیلیپس در ماربورگ نقل مکان کرد، جایی که تحت نظر فیلسوف اروپایی مشهور مارتین هایدگر آموزش دید. اغلب تنها هنگام صحبت از رابطهٔ عاشقانهاش با هایدگر از آرنت یاد میشود، متفکر برجستهای که بعدها به حزب نازی پیوست. در سال ۱۹۲۹ بعد از اینکه رابطهاش با هایدگر به پایان رسید، آرنت با گونتر استرن یکی از شاگردان هایدگر (که بیشتر با نام گونتر آندرس شناخته میشود) ازدواج کرد.
آرنت سالها پیش از اینکه بسیاری از تحلیلگران سیاسی به این نتیجه برسند، پیشبینی کرد نازیها به قدرت خواهند رسید. در ۱۹۳۳ بهشدت درگیر سازماندهی به جنبشهای ضدنازی بود و خیلی سریع به جرم جمعآوری مدرک دربارهٔ سخنرانیهای ضدیهودی توسط گشتاپو بازداشت شد. هشت روز در بازداشت بود، اما با نگهبان زندانش که او را «جذاب و نازنین» توصیف میکرد، طرح دوستی ریخت و با کمک او از زندان فرار کرد. بعد از آن آرنت توسط یک سازمان یهودی قاچاقی به فرانسه رفت. در آنجا حلقهٔ دوستان آرنت فهرست بلندبالایی از نخبگان و مشاهیر روشنفکر اروپایی بودند. او اغلب اوقات وقتش را با والتر بنجامین میگذراند و همین جا بود که با شوهر دومش ملاقات کرد، شاعر و فیلسوف شناخته شده هاینریش بلوشر.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.