معمای اتاق شطرنج
درباره نویسنده پیر سینیاک:
پیر سینیاک (Pierre Siniac) نویسنده کتاب معمای اتاق شطرنج، (1928–2002) نویسندهی فرانسوی، در سال 1981 موفق شده تا برای سه اثر خود برندۀ جایزۀ گرند پری برای ادبیات پلیسی شود. اثر دیگر سینیاک با نام «همدستان» با استقبال بسیار زیادی مواجه شده است. او که بیش از چهلوپنج رمان پلیسی را در کارنامۀ خود به ثبت رسانده است، این بار بهسراغ داستان کلاسیک «قتل در مکانی بسته» رفته است. او با الهام گرفتن از اثر کلاسیک و مشهور «معمای اتاق زرد»، داستانی را خلق کرده که شما را تا صفحۀ آخر، همراه خود نگه میدارد.
درباره کتاب معمای اتاق شطرنج:
قرار است قهرمان بزرگ شطرنج را شکست دهد و وارث ثروت کلان او شود، اما در عوض، در قصری بزرگ به قتل میرسد. پیر سینیاک در کتاب معمای اتاق شطرنج ماجرای اسرارآمیزی را برای ما روایت میکند، ماجرایی که ما را بر آن میدارد تا میان چندین مظنون به قتل، که هر یک انگیزهای برای ارتکاب جرم دارند، دست به قضاوت بزنیم.
ایگور زاخاروویچ پودوروویف، ثروتمند روس و تاجر الماس که قبلاً جزو قهرمانان شطرنج در دنیا محسوب میشد، تصمیمی عجیب میگیرد. او دوازده نفر از بهترین بازیکنان باشگاهش را برای یک دوره مسابقات دور هم جمع میکند. برندۀ این مسابقات ثروت هنگفت او را به ارث میبرد. ماجرای معمای اتاق شطرنج اینچنین آغاز میشود.
پیر سینیاک رفتهرفته ماجرا را مرموزتر هم میکند. مسابقات در جایی موسوم به «منطقۀ تاریک» برگزار میشود. ایگور خود در این مکان حضور ندارد؛ او از طریق تلفن با رقیبان خود بازی میکند. فرانسوآ دزسات شانس اول قهرمانی این مسابقات است، او در شرف این است که وارث ثروتی عظیم شود، اما در اتاقی که بهتنهایی در آن مشغول بازی است به قتل میرسد.
چه کسی دزسات را به قتل رسانده؟ آیا انگیزۀ قتل مالی بوده و یکی از یازده رقیبش او را کشته؟ یا پای زندگی خانوادگی و همسر سابقش درمیان است؟ رمان جنایی و رازآمیز معمای اتاق شطرنج معطوف به کشف اسرار این قتل است.
قسمتی از کتاب معمای اتاق شطرنج:
نگاهش را در آن لحظات بهطور کامل به مارت دوخته بود. تمام حواسش متوجه او بود. چند زن بین آن دو بودند. همین هم باعث میشد کارش آسانتر شود. اینطور که مشخص بود مارت هیچ توجهی به زنِ بلوند با مانتوی سیاه نشان نمیداد. شاید هم متوجه شده بود، ولی به روی خودش نمیآورد. مارت دو کنسرو نخودفرنگی پخته و یک کنسرو گوجۀ رندهشده را هم به سبد خرید خود اضافه کرد. خدا را شکر! اینطور که مشخص بود عادات غذایی مالک عمارت بههیچعنوان تغییر نکرده بود. او هرازگاهی بههمراه خوراک خرگوش یا گوشت خود، قارچ هم میخورد.
همیشه هم قارچی که میخریدند متعلق به کارخانۀ بوکال بود. مارت قارچ را هم از قفسه برداشته و به سبد خریدش اضافه کرد. هرمین دستش را در جیبش کرده و قارچهایی را که در پاریس با نهایت دقت حاضر کرده بود لمس کرد. تنها کافی بود قارچی مشابه را خریداری کند. همین و بس. همۀ خریدهای مربوط به برنامهاش را هم با دستکش لاتکس انجام داده بود.
برای اجرای دقیق نقشهاش لازم بود قوطیای که میخرد، دقیقاً مشابه همان قوطیای باشد که مارت از روی قفسه برمیدارد. محصول همان شرکت و دقیقاً با همان اتیکت. سپس باید قوطی را خالی میکرد و بهجای قارچهای قرمز و روسول، قارچهایی را جایگزین میکرد که خودش از جنگلهای لیون چیده بود، سپس آنها را بهدقت قطعهقطعه و تمیز کرده و ترکیبی کاملاً گولزننده بهدست آورده بود: درون قوطی پر شده بود با آمانیت بهاری، کِلاوِر، آنتولوم قرمز و کلیتوسیبهایی که از لب جاده چیده بود. ترکیبی درعینحال بهشتی و کُشنده که ممکن بود با سومین لقمه، شما را راهی آن دنیا کند.
البته هرمین برای حاضر کردن معجونش کمی بولۀ زرد و لِپیوت رسیده هم استفاده کرده بود اما ایرادی نداشت. مطمئن بود که معجونش اثر سمی خود را حفظ خواهد کرد. حواسش بود که زودتر از مارت پشت صندوق برسد تا بتواند در راهرو منتظرش باشد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.