مزدک
درباره نویسنده موریس سیماشکو:
موریس سیماشکو (Moris Simashko) نویسنده کتاب مزدک، (1924-2000) نویسنده اکراینی-اسرائیلی و تاریخ نگار بود.
درباره کتاب مزدک:
«مزدک» رمان تاریخی بسیار موفقی است که با اتکا به واقعیتهای تاریخی و با بهرهگرفتن از زبان گویا و بیمحدودۀ رمان، چگونگی جنبش بزرگ مزدک و زمینههای اجتماعی و تاریخی آن را بازمیگوید. در این کتاب خواننده نهتنها با تاریخچۀ جنبش مزدکی که همچنین با شرایطی که این نهضت در آن پدید آمد و گسترش یافت، آشنا میشود. تاریخچۀ خود این جنبش را تا حد گستردهای میشناسیم؛ و بهویژه در سالهای اخیر بسیار کتابها در این باره در ایران انتشار یافته است. اما چگونگی دورانی که نهضت مزدک در آن شکل گرفت هنوز کمابیش ناشناخته و آمیخته با حدس و گمان بسیار است. این رمان بهویژه به شناخت این جنبه از تاریخچه کمک میکند.
در واقع، استفاده از رمان، که در عین حال به پیروی هر چه بیشتر از واقعیتهای تاریخی پایبند باشد، به نویسنده توانایی داده تا بسیاری از گمانهای پژوهشگران دربارۀ شرایط اجتماعی آن دوره را جسمیت بخشد و در قالب رویدادهای هر روزهای درآورد که خواننده با شناخت آن خود را در گرماگرم زندگی اجتماعیای حس میکند که جنبش مزدکی در آن زاده شد، گسترش یافت و سرانجام سرکوب یا دچار کجروی شد.
شگرد نویسندۀ «مزدک»، در تعبیر آشنا ولی اختلافآمیز رمان تاریخی نهفته است، و در تضادی که به نظر میرسد میان تاریخ و رمان وجود داشته باشد؛ چرا که تاریخ قاعدتاً بازگویی و یا دستکم کوشش برای جستوجوی واقعیت است، حال آنکه رمان، بنا به سرشت خود، آفرینش مجموعهای از رویدادهاست که الزاماً با واقعیت سازگار نیست. و شاید چگونگی تلفیق، و میزان ترکیب دو عنصر واقعیت و تخیل است که هم آن تضاد را آشتی میدهد و هم رمان تاریخی را، چه از نظر تاریخی و چه از دیدگاه یک وسیلۀ بیان ادبی، قابل پذیرش میکند. کتاب «مزدک» موریس شیماسکو نمونه بسیار موفقی از این ترکیب و آشتی است.
در این کتاب، واقعیتهای عمدۀ تاریخی با امانت بازگو شده و شخصیتهای اصلی رویدادها همه شناخته شدهاند. آئینهای دربار، مناسبات طبقات یا رستههای جامعۀ ساسانی، روابط بحرانآمیز و پیچیدۀ امپراتوری ساسانی با همسایگان بیزانسی و تورانی آن، داد و ستد گستردۀ ایران در صحنۀ اقتصاد جهانی آن روزی، ویژگیهای نظامی، سیاسی، مذهبی و اجتماعی ایران همه با دقت بسیار بر اساس آخرین پژوهشها نگاشته شده است.
قسمتی از کتاب مزدک:
همان ارمنی نگهبان پاسگاه به اسبان آب داد. آورام، اندیشناک، او را تماشا میکرد. آنبار زین تن او را زخمی کرده بود و پیرمرد مرهمی گیاهی برایش آورد. دو سال از آن هنگام گذشته بود. آیا همین آورام بود که با پشت زخمی و ترکهخورده از اینجا میگذشت؟ چرا بهسوی نصیبین میرفت، چرا از ایران دبیربد خواسته بود که او را به کمک فرستادگان پادشاه که برای گفتوگو نزد رومیان میرفتند، بفرستد؟
همه زمستان را به پخش گندم پرداخته بود، به خوزستان، سرزمین ماد و به فارس کهن _ سرزمین گورها و سنگنگارههای شاهان کی _ رفته بود. سنگ گورها و ستونهای شهر مرده استخر را کنده بودند تا با آنها دیوار بسازند. در ایرانشهر ولنگاری بیشتر و بیشتر میشد. دستکرتهای بزرگان را از آنان نمیگرفتند، اما بردگان آنان میگریختند و به گرگخونان میپیوستند. تاکستانها و باغهای زیتون به حال خود رها شده بود.
روز پیش، در دهکده اسفندیار، گندمها و زنان دستکرت فرشیدورد، برادر زرمهر گاومیش را پخش کرده بود. دههزار درخت زیتون دستکرت را انداخته بودند: بهتر آن میبود که آنها را میان خود پخش میکردند. اما کشاورزان، به رغم فرمان شاهنشاه، آنها را از آندیگری میدانستند. آری، فرمانبرداری و حرمت دارایی دیگران با خون ایرانیان آمیخته است.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.