مزدور
هاوارد ملویل فاست (زاده ۱۱ نوامبر ۱۹۱۴ – درگذشته ۱۲ مارس ۲۰۰۳) رماننویس و نویسنده تلویزیونی کمونیست آمریکایی بود. او با نامهای مستعار ای. وی. کانینگهام و والتر اریکسون نیز قلم زده است. هاوارد فاست در شهر نیویورک زاده شد. مادرش یک مهاجر بریتانیایی و پدرش یک مهاجر اوکراینی و هر دو یهودی بودند. با مرگ مادرش در ۱۹۲۳ و بیکار شدن پدرش، جوانترین برادرش یولیوس برای ادامه زندگی نزد خویشاوندان شان رفت لیکن هاوارد و برادر بزرگش ژروم به کار فروختن روزنامه مشغول شدند. هاوارد جوان نوشتن را در سنین پایین آغاز کرد. در حالی که به سیاحت در اکناف آمریکا و انجام شغلهای گوناگونی مشغول بود، نخستین داستانش به نام دو دره را در سال ۱۹۳۳ منتشر کرد. اما اولین کار مشهورش، شهروند تام پین برداشتی داستانی از زندگی توماس پین بود. فاست که همواره به تاریخ آمریکا علاقهمند بود، داستان آخرین مرز را در مورد تلاش شاینها برای بازگشت به سرزمین مادری شان و داستان راه آزادی را دربارهٔ زندگی بردگان سابق در دوره بازسازی به رشته تحریر در آورد. فاست در ۶ ژوئن ۱۹۳۷ با بتی کوهن ازدواج کرد و دارای دو فرزند به نامهای جاناتان و ریچل گردید. بتی در ۱۹۹۴ درگذشت و او در ۱۹۹۹ با مرسدس اوکانر ازدواج کرد. سرانجام فاست در ۱۲ مارس ۲۰۰۳ در الد گرینویچ کانکتیکت درگذشت. پسر او جاناتان فاست و همسرش اریکا یانگ و همچنین دختر آنها مالی یانگ فاست نیز نویسنده هستند.
رمان مزدور هاوارد فاست حکایت همهی دورانها خاصه زمانهی ماست. حکایت مزدورانی که به طمع نان، پای را از دایرهی اخلاق بیرون میگذارند و ستمگری میکنند، اما خودشان قربانیاند. قربانی فقری که بیشتر فرهنگی است و در نهایت، قربانی خشونت و بدخویی دیگرانی که جواب بدی را فقط با بدی میدهند. مزدور اولین بار در سال ۱۳۶۳ از سوی انتشاراتیهای نیلوفر و الفبا منتشر شد، ولی پس از آن دیگر انتشار نیافت. با این همه، هر رمان کلاسیک بزرگی پا دارد و اگر سالهای مدید هم خاموش در کنجی بنشیند، بار دیگر برمیخیزد و راه میافتد تا خود را به مخاطبانش برساند. این اتفاق بعد از ۳۶ سال برای مزدور هم رخ داد و این رمان برجسته با ویرایش تازهی مترجم که حالا از پیشکسوتان عرصهی ترجمه در ایران است از سوی نشر خزه به خانهها و کتابخانه ها راه یافت.
در اینجا، در این بهار زیبا و دیرپا، ترسناکترین درام در حال اجرا بود؛ مردی را داشتند محاکمه میکردند که موضوع مرگ و حیاتش در میان بود و نه هر مردی، بلکه یکی از کسانی که در آن سالهای عجیب، کینه و نفرت همگان را برمیانگیخت: یعنی یک مزدور. شاید سرنوشت غمانگیز ما چنین بود که جنگ این همه از ما دور باشد، چون با تمام درنده خویی و پوچی جنگ، درگیری هر کسی در آن، نه تنها بدترین صفاتش را آشکار میسازد، بلکه بهترین خصوصیاتش را نیز میپروراند و همین جاست که همراه با بیرحمی ترحم و شفقت نیز به وجود میآید. در اینجا دشمن مردی تنها بود که اصلا مرد نبود، بلکه پسربچهی بدبخت و یتیمی بود که هزاران مایل از خانه و کاشانهی خود دور افتاده بود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.