محشر صغرا
درباره نویسنده تادئوش کونویتسکی:
تادئوش کونویتسکی (۲۲ ژوئن ۱۹۲۶ – ۷ ژانویه ۲۰۱۵) یک نویسنده و کارگردان فیلم اهل لهستان بود. وی عضو فرهنگستان زبان لهستانی بود. از فیلمها یا مجموعههای تلویزیونی که وی در آنها نقش داشته است میتوان به فرعون اشاره نمود.
درباره کتاب محشر صغرا:
تادئوش کونویتسکی در رمان «محشر صغرا» درست مانند اثر دیگر خود، مجتمع لهستانی، آخرالزمان کوچکی را به تصویر میکشد که راوی و شخصیتی به نام کنویکی ستارهی آن است؛ کسی که از او خواسته شده تا طی اقدامی اعتراضی عصر همان روز خود را مقابل حزب کمونیست در ورشو به آتش بکشد. او بیآنکه بداند آیا قادر خواهد بود از این خودسوزی جان سالم به در ببرد یا خیر، قرار را میپذیرد.
همهی ما نخستین بار که بشنویم کسی از مردی میخواهد جایی خود را به آتش بکشد سراپا گوش میشویم. چه شروعی برای یک کتاب میتواند از این جذابتر باشد و خواننده را به شنیدن ادامهی ماجرا ترغیب کند؟ از خود میپرسیم آیا آن مرد این پیشنهاد را میپذیرد؟ چگونه او را به انجام این کار ترغیب میکنند؟ چه به او میگویند که شهامت مردن در راه هدفی والاتر را در او تقویت کنند؟ در آخرین ساعات عمر، چه در سر او خواهد گذشت؟
این سؤالاتی است که به احتمال زیاد میخواهیم در این کتاب برایشان پاسخی بیابیم. مگر نه؟ اما باید بگویم آنچه گیرمان خواهد آمد چیز متفاوتی است. این اثر بیشتر جنبهی سیاسی-اجتماعی دارد تا بعد روانشناختی.
هم خود کنویکی و هم اوریمن، ترکیبی از نویسنده و یکی از شخصیتهای کتاب، طعم پیامدهای ایدئولوژیها و بوروکراسیهایی که آنها را تا مرز جنون کشانده میچشند و یکبار دیگر در تاریخ بشر، فردی بهجای آنکه از خود در راه رسیدن به اهداف سودمند و والاتری بگذرد، برای بقای خود تلاش میکند.
البته که نویسنده ما را در آخرین روز از زندگی این مرد با خود همراه میکند اما خواننده چندان از آنچه در ذهن شخصیت اصلی میگذرد چیزی دستگیرش نمیشود. ما تنها به نوعی او را دنبال میکنیم. درست مانند یک فیلمساز تنها شاهد آخرین روز زندگی او هستیم و چه روزی است این روز! مبهم، گمراهکننده، پر از افراد گوناگون، برخوردهای عجیب و گفتگوهای سیاسی و دروغ و شک و تردید.
کتاب محشر صغرا تا حدودی فضایی سورئال دارد. از بیدار شدن در فکر اینکه « آخر دنیا اینجاست» تا دلبستگی به سگی ولگرد و ربودهشدن و مورد شکنجه قرار گرفتن به دست پلیس مخفی، تجربهی عاشقی در یک ساعت و … همه و همه اتفاقاتی است که در همین یک روز آخر زندگی کنویکی برایش رخ میدهند. همه درحالیکه کنویکی یک حلبی بنزین در دست دارد!
رمان محشر صغرا یکی از مهمترین آثار ادبی لهستان در بیستوپنج سال گذشته است. خواننده در همان حال که با راوی داستان همراه میشود این فرصت را مییابد که از پیشینهی لهستان نیز تکههایی را کنار هم بگذارد و در نهایت تصویری نهچندان خوشایند از لهستان تحت سلطهی تمامیتخواهی، بوروکراسی و پروپاگاندا و زندگی در مرز نابودی مردمانش تصویری به دست دهد.
شخصیت اصلی کتاب محشر صغرا، کنویکی، بی اشارهی مستقیم، از مسخرگی سناریوی سیاسی-اجتماعی و آثار تحقیرآمیز آن را بر کیفیت زندگی مردم و موضع آنها دربارهی انقلاب میگوید. آیا واقعاً جبههی مقابل جنگی که مردم در آن میجنگند، دولت است؟ یا آنکه آنسوی این جنگ صرفاً فردی است که برای هیچ دست به اقدامات شیطانی میزند؟ کنویکی عنصر تعلیق را در تمامی معضلات پیش روی راوی و سرنوشت او تا انتها حفظ میکند.
قسمتی از کتاب محشر صغرا:
اینک پایان دنیا. پایان دنیا نزدیک است، دارد فرا میرسد. شاید هم دنیای خودم است که آرام آرام به آخر میرسد. پایان دنیای شخصی من. اما پیش از آن که دنیایم خرد و خراب شود، به اتمها تجزیه و به هیچ بدل شود، واپسین فرسنگ جلجتایم در انتظارم است. آخرین دور این ماراتن همان چند پله بالا یا پایین نردبان که بیمعناست.
در ساعت دلگیری که آغازگر روزهای پاییز است، از خواب بیدار شدم. دراز به دراز روی تختم افتادم و به پنجره مالامال ابرهای بارانی نگاه کردم. اما راستش، آسمان پنجرهام را فقط پاره ابری بزرگ پوشانده بود که به فرشی تاخورده میمانست. ساعت مرور زندگی و رسیدگی به حسابهای روزانه بود. آن قدیمها مردم نیمه شبها قبل از خواب خوش شبانه به حسابهایشان رسیدگی میکردند، اما حالا صبحها با صدای قلبهای رو به موت از خواب میپرند و سراسیمه میشوند.
کاغذ سفید، نیتروگلیسیرین نویسنده معاصر، ماده مخدر آدمهای زخم خورده، دم دست توی کشوی میز بود. میتوان در پهنه سفید و هموارش غرق شد و از خود و از دنیایی شخصی که کوتاه زمانی دیگر منفجر میشود، پنهان شد. میتوان سفیدی بیپناهش را با خون فاسد، كينه غضب آلود، یا بلغم بویناک پر کرد…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.