ماوتهاوزن
درباره نویسنده یاکووس کامبانللیس:
یاکووس کامبانللیس (Iakovos Kambanellis) نویسنده کتاب ماوتهاوزن، (2 دسامبر 1921 – 29 مارس 2011) شاعر یونانی، نمایشنامه نویس، فیلمنامه نویس، متن ترانه و رمان نویس بود. کامبانلیس متولد 2 دسامبر سال 1921 در هورا در جزیره ناکسوس، کامبانلیس به عنوان یکی از برجسته ترین نمایشنامه نویسان یونان قرن بیستم ظاهر شد و تصور می شود پدر تئاتر مدرن یونان باشد. وی به عنوان یک بازمانده از اردوگاه کار اجباری ماوتهاوزن-گوزن، اشعار “Trilogy Mauthausen” را با موسیقی میکیس تئودوراکیس نوشت. وی همچنین خاطراتی را به نام ماوتهاوزن نوشته است که تجربیات خود را از اردوگاه کار اجباری شرح می دهد.
او فیلمنامه ی حداقل 12 فیلم را نوشت و سه فیلم از آنها را کارگردانی کرد. علاوه بر این، او به عنوان یک سرودار مشهور است، زیرا اشعار را در بیش از 100 آهنگ سروده است. وی به همراه برخی از برجسته ترین هنرمندان یونان عضو هیئت مدیره بنیاد فرهنگی ملی یونان (MIET – Morfotiko Idryma Ethnikis Trapezis) بود. از سال 1981 تا 1987 مدیر بخش رادیو شرکت ملی پخش یونان (E.R.T.) بود و در سال 2000 به عنوان عضو آکادمی آتن انتخاب شد. در همان سال توسط رئیس جمهور یونان به وی مدال سفارش ققنوس اعطا شد. ایاکووس کامبانلیس به علت عوارض نارسایی طولانی مدت کلیه، در 4 فوریه 2011 به بیمارستان منتقل شد. وی در 29 مارس 2011، نه روز پس از مرگ همسرش، در اثر نارسایی کلیه درگذشت.
درباره کتاب ماوتهاوزن:
یاکووُس کامبانِللیس در یونان نویسندۀ مشهوری است. او را یکی از نمایشنامهنویسان مهم تئاتر معاصر میشناسند و حتّی برخی از منتقدان «ریش سفید» لقبش دادهاند. ماوتهاوزن تنها و یگانه داستان منتشرشدۀ این نویسندۀ پُرکار است که حدود چهل نمایشنامه و چندین فیلمنامه، از جمله فیلمنامۀ اِستلا اثر کاکویانیس، و ترانههای پُرشماری نوشته و سروده است. در بین آثار ادبی و همچنین زندگی او این کتاب جایگاهی مجزا دارد. نویسنده در ۸۳سالگی در مصاحبهای تلویزیونی تأکید میکند: «ماوتهاوزن من را بهعنوان یک انسان تعریف کرد، من هنوز انسانِ اردوگاه هستم.»
کامبانللیس با شناسۀ ۳۷۷۳۴، از اُکتبر ۱۹۴۳ تا ۵ مۀ ۱۹۴۵، یعنی آزاد شدن اردوگاه به وسیلۀ ارتش امریکا، در ماوتهاوزن زندانی بود. اگر توانست جان بهدر ببرد، بهلطف حمایت یک اسیر سیاسی قدیمی آلمانی بود که او را در دفاتر بخش سیاسی بهکار گرفت. با این حال، مرگ چندین بار از بیخ گوشش گذشت. در روزهای پس از آزادی، از سوی یونانیهای بازمانده بهعنوان نمایندهشان در کمیتهای انتخاب شد که شهادتها را ثبت میکرد، با شاهدان دیدار میکرد و بر بهبود جسمی اُسرا و بازگشتشان به وطن نظارت میکرد.
هنگامی که کامبانللیس ماوتهاوزن را نوشت، نویسندۀ مشهوری بود که هشت نمایشنامهاش به روی صحنه رفته بود. با این حال، قبلاً روی این اثر کار کرده بود: یادداشتهایی که از زمان آزادی اردوگاه برداشته بود و هزاران صفحه که در طی زمستان ۱۹۴۶-۱۹۴۵ به رشتۀ تحریر درآورد و خودش تجربۀ باورنکردنیاش را نقل کرد. قصّۀ او ابتدا بهصورت پاورقی در سال ۱۹۶۳ و همزمان با انتشار سفر بزرگِ خورخه سمپرون در فرانسه و ترک مخاصمۀ پریمو لِوی در ایتالیا منتشر شد. در آن سال ژرژ پِرِک نیز متن روبر آنتلم یا حقیقت ادبیات را به چاپ رساند. ماوتهاوزن بهصورت کتاب در سال ۱۹۶۵ منتشر شد؛ مثل هیچکدام از ما باز نخواهد گشت اثر شارلوت دلبو و سال بعدش، فراتر از جنایت و مکافات اثر ژان آمِری.
کامبانللیس بر اهمیت وضعیت روحی آن زمانش برای آغاز نگارش قصّهاش چنین تأکید کرده است: «ماوتهاوزن هنگامی نوشته شد که احساس کردم به امیدهایی که پس از پایان جنگ در دل داشتم عمیقاً خیانت شده است.» یونان بیثباتی تازهای را تجربه میکرد، بحران قبرس تشدید میشد و مۀ ۱۹۶۳، قتل گریگوریس لامبراکیسِ نماینده (موضوع رمان زِد نوشتۀ واسیلیس واسیلیکوس و بعدها فیلمی ساختۀ کوستا گاوراس) جانها را تحتتأثیر قرار داده بود.
قسمتی از کتاب ماوتهاوزن:
پنجم مه، کمی پیش از نیمروز، تانک امریکایی غول پیکری به ِ رنگ سیاه دودی که آثار جنگ را برخود داشت، دروازۀ اصلی ماوتهاوزن را از جا کند و وارد محوطۀ اردوگاه شد. می ِ گفتند این ارابۀ آزادی نازلشده از آسمان یکی از بی ّ شمار تانک های منهدم شدۀ متعلق به تیپ یازدهم ارتش نامی برعهده داشت!… سوم امریکاست که فرماندهیاش را جورج پاتون چه واژههای بینظیری، چه اخبار خارقالعادهای… رزمندگان با ظاهری بهت زده، مغرور و غمبار به ما نگاه می کردند…
کامال حق داشتند که همان بالا، پشت تانکشان بمانند: از نبردهای بیشماری جان بهدر برده بودند؛ نمی توانستند از شادیمان بگریزند. ما نعره میزدیم، جامه بر تن میدریدیم، با تمام توان میجنبیدیم. همدیگر را در آغوش می گرفتیم و پاهای یکدیگر را لگد می کردیم تا به تانک نزدیک شویم. بسیاری خود را روی آن می انداختند تا به پالک های آهنی دودگرفتهاش بوسه بزنند و عدهای هم سرشان را به آن می کوبیدند و اشک می ریختند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.