ماه و شش پنی
درباره نویسنده سامرست موام:
ویلیام سامرست موآم (William Somerset Maugham) (زاده ۲۵ ژانویه ۱۸۷۴ – درگذشته ۱۶ دسامبر ۱۹۶۵)، داستاننویس و نمایشنامهنویس انگلیسی بود. او در سال ۱۸۷۴، هنگامی که پدرش در در سفارت انگلستان در پاریس مشغول به کار بود، زاده شد. سال ۱۹۲۷ سامرست موام در جنوب فرانسه اقامت گزید و تا زمان مرگ در سال ۱۹۶۵ همانجا زندگی کرد.
سامرست موام، در ۲۵ ژانویه ۱۸۷۷ در پاریس زمانی که پدرش در سفارت انگلستان در این شهر کار میکرد متولد شد. او یکی از پرکارترین داستان نویسان قرن بیستم بود و در زمان حیاتش میلیونها نسخه از داستانهای بلند و کوتاه و نمایشنامههای وی به زبانهای مختلف ترجمه و به فروش رفت. در سالهای دهه ۱۹۳۰ او پردرآمدترین نویسنده جهان بود.
هنرپیشگان سرشناس هالیوود مثل گرتا گاربو، ریتا هیورث و نائومی واتس در فیلمهایی که براساس داستانهای او ساخته شد بازی کردهاند.
با وجودی اینکه او چندین سال از دوران کودکی خود را در شهر بندری ویتستابل در ناحیه کنت واقع در جنوب شرقی انگلستان گذراند، کمتر کسی از ساکنان این شهر با میراث این نویسنده بزرگ آشنا است. هیچ نشانی از او در سطح این شهر دیده نمیشود و خانه کوچکی در حومه شهر که او سالهای کودکی خود را در آن جا گذراند در سالهای دهه ۱۹۶۰ برای احداث ساختمانهای مسکونی جدید تخریب شد.
برخی از ساکنان شهر ویتستابل معتقدند که سامرست موآم از این شهر نفرت داشت و در دو اثر داستانی خود به نامهای «پایبندیهای انسانی» چاپ سال ۱۹۱۵ و «کلوچه و آبجو» چاپ ۱۹۳۰ از این شهر به نام بلک استیبل یاد کردهاست. (اشاره به این نکته لازم است که در نام این شهر کلمه وایت به معنای سفید با کلمه بلک به معنای سیاه جایگزین شدهاست) اما با تمام این سوابق ترتیب دهندگان اولین جشنواره ادبی شهر ویتستابل امیدوارند که اشتیاق و علاقه به آثار سامرست موآم را احیا کنند. ویکتوریا فالکونر مدیر این جشنواره معتقد است که این شهر بندری در شکلدادن به شخصیت سامرست موآم نقش مهمی ایفا کردهاست.
مادر سامرست موآم وقتی که او هشت ساله بود بر اثر ابتلا به بیماری سل درگذشت و پدرش نیز سه سال بعد بر اثر سرطان درگذشت. وی تا ۱۰ سالگی در پاریس زندگی کرد. در مدرسههای کینگز و کنتربری درس خواند و دانشگاه هایدلبرگ را به پایان رسانید. مدتی را نیز به عنوان دانشجوی رشتهٔ طب در بیمارستان سنت تامس گذراند اما موفقیت اولین کتابش به نام لیزای لمبث که در ۱۸۹۷ منتشر شد او را به سوی ادبیات کشانید.
درباره کتاب ماه و شش پنی:
کتاب ماه و شش پنی یکی از برجستهترین رمانهای سامرست موام به شمار میرود. شخصیت و حیات و صفات قهرمان این اثر، چارلز استریکلند، از زندگی غریب پل گوگن، نقاش پست امپرسیونیست فرانسوی، اقتباس شده است. در هیچ جای این رمان نامی از گوگن به میان نمیآید، اما سبک استریکلند در نقاشی، رویکرد وی به این هنر و رویدادهای اصلی زندگی او، آشکارا بیانگر این حقیقتاند که چارلز استریکلند کسی نیست جز پل گوگن، با این تفاوت که در زمان حاضر، این نقاش شوریدهحال، مردی انگلیسی است نه فرانسوی.
زندگی پر فرازونشیب گوگن بهخودیخود مایهی داستانی عمیقی دارد و به افسانههای رازآمیز کهن هم بیشباهت نیست. با این همه، نباید کتاب حاضر را زندگینامهی او دانست. موام خود دربارهی این رمان میگوید: «ماه و شش پنی زندگینامهی داستانی گوگن نیست. این داستان بر پایهی شنیدههای من از زندگی او پدید آمده است. من تنها رئوس اصلی زندگی گوگن را برگزیدهام و باقی کار را به قومی تخیل و ابداع خود وانهادهام.»
«ماه و شش پنی» در گونهی رمان تربیتی جای میگیرد، یعنی اثری که به رشد و دگرگونی قهرمان خود از کودکی تا جوانی یا از جوانی تا پیری و مرگ میپردازد. کتاب حاضر با دیگر آثار برجستهی این گونهی ادبی همچون دیوید کاپرفیلد دیکنز، تام جونز فیلدینگ، ساده دل ولتر، دمیان هسه و دهها نمونهی دیگر برابری میکند.
به علاوه، کتاب موام بیش از هر چیز به بلوغ درونی و دگرگونی باطن اصلی خود اختصاص دارد، به شرح انقلاب ذهنی مردی عادی و عامی که یکباره زیر و رو میشود و زندگی خود و دیگران را دستخوش رویدادهای شگفت و ناگواری میسازد.
این کتاب تاکنون منبع اقتباس چند اثر نمایشی پر آوازه بوده است. در سال ۱۹۲۵، نمایشنامهای براساس آن نوشته شد که در همان سال در لندن به روی صحنه رفت. در سال ۱۹۴۲، آلبرت لوین از روی کتاب حاضر فیلمی به همین نام ساخت و در سال ۱۹۵۷، جان گاردنر با الهام از آن اپرایی نوشت. دو سال بعد، در ۱۹۵۹، از روی این رمان یک فیلم تلویزیونی امریکایی ساخته شد که بازیگرانی چون لارنس اولیویه و هیوم کرونین در آن ایفای نقش کردند.
در متن کتاب، هیچ اشارهای به نام کتاب نمیشود. بنا بر برخی منابع، این تعبیر از متنی دربارهی دیگر رمان موام، «پایبندیهای انسانی»، برگرفته شده است. قهرمان رمان یادشده، فیلیپ کری، در آن متن چنین توصیف میشود: «چنان آرزومند ماه بود که سکهی شش پنی را پیش پای خود نمیدید.» موام خود در یکی از نامههایش (۱۹۵۴) میگوید: «اگر بر زمین دنبال شش پنی بگردی، از بالای سرت غافل میشوی و در نتیجه ماه را از کف میدهی.» نیز در پاراگراف پایانی و رمزآلود رمان حاضر تعبیری کنایی آمده است که به خرید سیزده صدف خوراکی مرغوب به قیمت یک شیلینگ اشاره دارد. از آنجا که یک شیلینگ برابر است با دوازده پنی (دو سکه به ارزش شش پنی)، میتوان چنین پنداشت که این سکه در نظر موام نمادی است برای تعلقات کوچک زندگی روزمره. بر این اساس، شاید بتوان گفت استریکلند این کتاب نیز، همچون فیلیپ کری، دل به جذبهی ماه سپرده و از سکههای پیش پایش غافل است.
قسمتی از کتاب ماه و شش پنی:
اعتراف میکنم وقتی برای نخستینبار با چارلز استریکلند آشنا شدم، بههیچوجه به نظرم نیامد که او ویژگی فوقالعادهای داشته باشد؛ اما در حال حاضر، انگشت شمارند کسانی که عظمتش را انکار کنند. منظورم آن نوع از عظمت نیست که سیاستمداران خوشاقبال یا نظامیان کامیاب بدان دست مییابند، خصوصیتی که نه متعلق به خود فرد، بلکه ازآنِ مقام اوست و تغییر شرایط میتواند آن را سخت کمرنگ کند. نخستوزیر خارج از دفتر کار خود اغلب زبانباز متفرعنی بیش نیست و سرلشکری بدون لشکر خویش به پهلوان پنبهی سرگذر میماند. اما عظمت چارلز استریکلند اصیل و ازآنِ خودش بود. شاید آثارش را نپسندید، اما در هر حال نمیتوانید از توجه به آنها و تحسینشان خودداری کنید. استریکلند آدمی را پریشان میدارد و چشم او را خیره میکند. گذشت آن روزهایی که مایهی ریشخند این و آن بود و دفاع از او نشان ناهنجاری و ستایش از او گواه انحراف شمرده میشد.
این خطاهای او را مکمل ضروری شایستگیهایش به شمار میآورند و آنها را موجه میدانند. البته هنوز میتوان در باب اهمیت وی در تاریخ هنر بحث کرد و مدیحهسراییهای شیفتگانش نیز شاید بهقدر بدگوییهای خردهگیرانش بیاعتبار باشد، اما در یک چیز هرگز نمیتوان تردید کرد: استریکلند نابغه بود. به گمان من، جالبترین وجه هنر شخصیت هنرمند است. اگر هنرمند شخصیتی بیبدیل داشته باشد، من به میل و رغبت از هزار خطایش میگذرم. من ولاسکس را از ال گر کو بهتر میدانم، اما عرف و عادت سبب میشود شوق ستودن او در جان آدمی رنگ ببازد، حال آنکه مرد کِرتی اسرار روح خود را با بیانی شهوانی و غمانگیز نثار ما میکند، درست همچون کاهن یک آیین قربانی ابدی.
هنرمند، نقاش، شاعر یا موسیقیدان به لطف نقشبندیهای خود حس زیباپرستی آدمی را ارضا میکنند، اما این حس خویشاوند غریزهی جنسی به شمار میآید و از درندهخویی آن نیز بیبهره نیست، از همین رو هنرمند خویشتن خویش را پیش روی ما مینهد که بیگمان پیشکشی عظیمتر است. تلاش برای کشف اسرار او بهقدر یک داستان پلیسی ما را مجذوب خود میکند. بهراستی که معمای شگفتی است، معمایی همچون جهان هستی، بهرهمند از فضیلت بیپاسخ ماندن. پیش پا افتادهترین آثار استریکلند نیز از شخصیتی پیچیده، شکنجهدیده و غریب نشان دارند و بیشک همین نکته است که توجه همگان را به آثار او جلب میکند، حتی کسانی که نگارههایش را نمیپسندند. نیز همین نکته است که شوری چنان شگفت را در سر آدمی میافکند، شور کندوکاو در زندگی و شخصیت چارلز استریکلند.
تازه چهار سال پس از مرگ استریکلند بود که موریس اوره آن مقالهی معروف را در مرکور دوفرانس نوشت و نقاش گمنام را از ورطهی فراموشی نجات داد و باریکه راهی را روشن کرد که نویسندگان بعدی، کموبیش سربهراه و فرمانبردار، تاکنون آن را دنبال کردهاند. تا مدتها، هیچ منتقد فرانسویای قدرت و نفوذ بیچونوچرای موریس اوره را نداشت و آرای او همواره بر همگان اثر میگذاشت. ادعاهای اوره مبالغهآمیز جلوه میکردند، اما داوریهای بعدی بر ارزیابی او مهر تأیید نهادند و بدین ترتیب آوازه چارلز استریکلند بر پایهی آنچه اوره بنا نهاده بود شکل گرفت و شروع به گسترش کرد. ظهور این شهرت یکی از خیالانگیزترین رویدادهای تاریخ هنر است؛ اما من قصد ندارم دربارهی آثار استریکلند صحبت کنم، مگر آنگاه که به شخصیت او اشاره داشته باشد. نمیتوانم با نقاشانی همصدا شوم که سرمست از خودبینی مدعیاند عوام از نقاشی هیچ نمیفهمند و بهتر است برای ارج نهادن به آثار این هنرمندان برجسته صرفاً سکوت اختیار کنند و دسته چکشان را در بیاورند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.