ما
درباره نویسنده یوگنی زامیاتین:
یوگنی زامیاتین نویسندۀ کتاب ما با اسم کامل یوگنی ایوانویچ زامیاتین. (متولد ۱ فوریهٔ ۱۸۸۴ – وفات ۱۰ مارس ۱۹۳۷) نویسنده آثار علمی–تخیلی و طنزنویس سیاسی اهل امپراتوری روسیه بود. او برای نگارش رمان ما (نوشته شده در سال ۱۹۲۱)، رمانی پادآرمانشهری که در فضای آینده حکومت پلیسی رقم میخورد، مشهور است. با وجود اینکه زامیاتین از بلشویکهای قدیمی محسوب میشد، اما به شدت از سیاستهایی که حزب کمونیست اتحاد شوروی در ادامه رویدادهای انقلاب اکتبر در پیش گرفته بود، متاثر شد.
در ۱۹۲۱، اثر او، مبدل به اولین کتابی شد که توسط شورای سانسور شوروی، ممنوع اعلام شد. در نهایت، او مجبور شد کتابش را برای انتشار به غرب بفرستد. نتیجه این عمل او، طرد از کانون نویسندگان شوروی و حزب بود اما مجازاتش با توجه به موافقت ژوزف استالین با درخواستش مبنی بر خروج از کشور، به تبعید فروکاسته شد. با توجه به نقدی که او در آثارش از حزب کمونیست مطرح کردهاست، او از اولین مخالفان حکومت شوروی به حساب میآید. او در سال ۱۹۳۷ در پاریس درگذشت.
درباره کتاب ما:
رمان ما یکی از نخستین تلاشها برای نوشتن دربارۀ آینده است و از منظر کسی که در آینده به دنیا آمده روایت میشود. وقتی زامیاتین این متن پیشگویانه را به رشتۀ تحریر درآورد، اصطاح «علمیتخیلی» هنوز ساخته نشده بود. بااینهمه این اثر نمونۀ بارز اثری علمیتخیلی است. همۀ مضامین و استعارههای علمیتخیلی را در خود دارد، مضامین و استعارههایی که وقتی زامیاتین خلقشان کرد کاملاً تازگی داشتند: شهرهای بیمنفذ و مهرومومشده، غذای شیمیایی، اونیفورم برای هردو جنس، مسافرتهای پرهیاهو با فضاپیماهای غولپیکر، دستکاری ذهن از طریق جراحی مغز… . صدالبته اینها امروز اموری پیشپاافتادهاند: اما دههها تلاش و ممارست هنرمندانی کوچکتر اینها را به اموری پیشپاافتاده بدل کرده است.
این اثر از لحاظ ادبی با پیروی از سنت ادبی کلاسیک روسیه، از هیولای بوروکراسی گوگول، شناخت لسکوف از ورطههای درونی انسانها و استادی او در کالبدشکافی روانی ایشان و نفرت داستایفسکی از خوشبینی به پیشرفت و خوشخیالی سیاسی، تاثیر میپذیرد. همینطور پیشگوییهای فنی و سیاسی حیرتآوری دارد. او در دهه دوم قرن بیستم از موشکهای فضاپیما، جراحی مغز و موسیقی الکترونیک صحبت میکند. همینطور از پلیس مخفی، پرده آهنین، انتخابات یکپارچه، اردوگاههای کار اجباری و اتاقهای گاز صحبت میکند. درست دوازده سال پیش از نگارش دنیای قشنگ نو و بیست و هشت سال پیش از ۱۹۸۴.
قسمتی از کتاب ما:
«این نشدنی است! احمقانه است! واقعاً متوجه نیستی که این کار شما یک انقلاب است؟»
«بله، انقلاب است! چرا به نظرت احمقانه است؟»
«احمقانه است چون دیگر ممکن نیست انقلابی اتفاق بیفتد. چون انقلاب ما ــ این را من میگویم نه تو ــ انقلاب ما آخرین انقلاب بود و بعد از آن هیچ انقلابی ممکن نیست اتفاق بیفتد. این را همه میدانند…»
«عزیرم تو ریاضیدانی یا حتی میتوانم بگویم تو یک فیلسوف ریاضیدانی. بسیار خب، بگو ببینم آخرین عدد چه عددی است؟»
«منظورت چیست؟ من… متوجه نمیشوم: یعنی چه آخرین عدد؟»
«خب، آخرین، بالاترین، بزرگترین عدد.»
«ولی، این اصلا منطقی نیست. وقتی میدانی که اعداد بیانتها هستند، چطور توقع داری بگویم آخرین عدد چند است؟»
«پس تو چطور توقع داری قبول کنم انقلاب آخری هست؟ آخرینی وجود ندارد، انقلابها بیپایاناند.”آخرین“ به درد بچهها میخورد: بچهها از بینهایت میترسند و آنها میخواهند بچهها شبها آسوده بخوابند…»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.