لو سالومه
درباره نویسنده جولیا ویکرز:
جولیا ویکرز (Julia Vickers) نویسنده کتاب لو سالومه، نویسنده، تهیه کننده، ویراستار و محقق برای برنامه دین و اخلاق PBS کار میکند. او در ژرمن تاون، مریلند زندگی میکند.
درباره کتاب لو سالومه:
لو آندره سالومه، رماننویس، مقالهنویس، شاعر و روانکاور اهل روسیه، ۱۴۷ سال پیش در ۱۲ فوریه ۱۸۶۱ میلادی دیده به جهان گشود. وی در پترزبورگ و در خانوادهای توانمند متولد شد. پدرش گوستاو ون سالومه یک افسر روسی علوم نظامی بود و مادرش لوسی ویلم دختر یک کارخانهدار متمول بود. وقتی لو سالومه متولد شد ، پدرش ۵۷ ساله بود . او چهارمین فرزند و یگانه دختر خانواده بود و سه برادر بزرگتر داشت. وی بعدها در کتاب خاطراتش (که در ۱۹۵۱ میلادی منتشر شد) تاثیر برادرانش را بر زندگی شخصی خود پررنگ دانست و اذعان کرد که مهربانی این سه برادر در موفقیت او نقش داشته است.
وی در کودکی آلمانی و فرانسوی آموخت و تسلط او بر این زبانها تا حدی بود که اکثر آثارش را به زبان آلمانی خلق کرده است. سالومه در ۱۷ سالگی پدرش را از دست داد. او سپس با مادرش به سوییس سفر کرد و در دانشگاه زوریخ مشغول به تحصیل شد. وی در آنجا فلسفه و تاریخ هنر، مذهب و ادیان تطبیقی را آموزش دید. وی از دوران نوجوانی از بیماری ریه رنج میبرد و مدتهای طولانی تحت معالجه پزشکان اروپایی قرار گرفت.
سالومه هنگامی که ۲۱ سال سن داشت، پلره، نویسنده و از دوستان و شاگردان فریدریش نیچه (فیلسوف آلمانی) را ملاقات کرد و از طریق او با نیچه آشنا شد. نیچه و ره و سالومه برای مدتی دوستان نزدیکی باقی ماندند و این دوستی بر زندگی شخصی نیچه و همچنین آثارش تاثیر مشهودی باقی گذاشت. همچنین تشویقها و استقبال نیچه موجب شد تا سالومه به شکل جدیتر به سرودن شعر بپردازد. آندره سالومه اولین کتاب موفقش را در سال ۱۸۸۵ منتشر کرد. این کتاب یک رمان بود که سالومه با الهام از زندگی شخصی خودش به رشته تحریر در آورده بود. وی تا پایان عمرش ۱۵ رمان تالیف کرد که در زمان خودش با استقبال مناسبی مواجه شد.
این نویسنده در سال ۱۸۸۷ با یک شرق شناس و واژه شناس نامدار به نام فردریک کارل آندره ازدواج کرد. در آن زمان فردریک کارل در برلین مستقر شده بود و زبان آلمانی تدریس میکرد و در سال ۱۹۰۳ نیز به عنوان استاد در دانشگاه گوتینگن منصوب شد. سالومه در روانکاوی و روانشاسی نیز تحقیقاتی انجام داد و برخی از فعالیتهای او مورد تقدیر زیگموند فروید (روانکاو اتریشی) قرار گرفت. وی در سال ۱۹۳۷ به علت افزایش بیش از حد اوره در خونش، درگذشت
به راستی لوفون سالومۀ راز آمیز کیست؟ او چگونه بر افکار و نوشتههای بزرگانی چون فروید، نیچه و بسیاری دیگر تأثیر گذاشت؟ جولیا ویکرز در کتاب «لو سالومه» زندگینامه و حرفۀ سالومه، ازدواجش با فریدریش کارل آندرئاس، روابطش با فریدریش نیچه، راینر ماریا ریلکه، زیگموند فروید و دیگر نویسندگان و شاعران با اهمیت و بزرگ را برای مخاطب بازگو میکند. لوفون سالومه زنی راز آمیز و شگفتانگیز بود که توانست بر زندگانی و تفکر اندیشمندان بزرگ تأثیرگذار باشد. او زنی روشنفکر و باهوش، علاقهمند به فلسفه، همکار و همراه فروید و دوست صمیمی فریدریش نیچه بود. تأثیر او بر مشاهیری چون فروید، نیچه و ریلکه را نمیتوان نادیده گرفت. او با نبوغ و جذابیتش در ملاقاتهایش همه را افسون میکرد. کتاب «لو سالومه» تنها زندگینامه او نیست، بلکه داستانی از تاریخ فرهنگی اروپا نیز محسوب میشود.
کورت ولف درباره سالومه میگوید: «در سرزمینهای آلمانی زبان، هیچ زنی به اندازۀ این لو سالومه از پترزبورگ، چنین تأثیر قویتر و مستقیمی از خود بر جا نگذاشته است.»
بخش اول کتاب خدای پدر نام دارد و با هشت زیربخش به موارد مربوط با عنوان مانند: دختر یک ژنرال روسی، اینک انسان، دختر نابغه، تجربۀ نیچه و… دستهبندی میشود. بخش دوم «الهههای هنر و نویسندهها» نام دارد و در آن ازدواج و زندگی، الهامبخش شاعری جوان، عشق و مشکلات دیگر، به سوی روسیه و… ارائه میشوند. بخش پایانی با عنوان پدر فروید به زیربخشهایی نظیر ادیپ رکس، یاگو و اروس، خودشیفتۀ زیبا و بازگشت به کل میپردازد. در نهایت کتاب با سخن پایانی که عنوانش «تأملاتی دربارۀ یک زندگی فوقالعاده است» به پایان میرسد.
قسمتی از کتاب لو سالومه:
لو در خاطرات کودکی خویش زمانی را به تصویر میکشد که پدرش برای او هدیهای خریده بود و به او گفته بود که این هدیه، لباسهای باشکوهی است که از طلا بافته شده است. وقتی به او گفته شد که آنها در واقع از کاغذهای تزیینشده با طلا ساخته شدهاند، او از باز کردن جعبه خودداری کرد، بنابراین تصویر خیالی خود را برای همیشه حفظ کرد: «به این ترتیب، لباس در ذهن من طلایی باقی ماند.» او بعدا نوشت: «با وجود این، خدا انگاری (ژیلو) برای من درست بود»، زیرا لو برای «کنار آمدن با خودش» به او احتیاج داشت. آرزویی که باید او را به دنیای درونی خویش (به جای دنیای بیرونی) هدایت میکرد و سوق میداد، یکباره عجیب و درخشان شده بود، صفتی که او را به نیروی منحصربهفردی در جهان عقلانیت تبدیل میکرد.
چنین مینمود که جهان همیشه با دنیای درونی لو همکاری میکند، و شوک و سرخوردگی در اثر فقدان عشق سرکش او، اکنون او را وادار میکرد تا راهی جدید را در پیش بگیرد. لو از خدا و وسیلۀ خدای خود الهام گرفته بود. او میخواست از روسیه فرار کند و به آغوش دنیای عقلانی غرب پناه ببرد. جهانی که ژیلو به روی گشوده بود. این آموزههای ژیلو بود که الهامبخش تمایل او به آزادی بود. او به جای اینکه به توهمی که از ژیلو داشت بچسبد، تصمیم گرفت پا به دنیای او بگذارد.
به جای چسبیدن به عشق زندگیاش، که برای او و دیگران مشکلساز میشد، اجازه داد تا عشق ژیلو الهامبخش او برای رسیدن به زندگی منحصربهفرد و اصیلی باشد. وی در انتقادی از نمایشنامههای ایبسن که سالها بعد نوشت، نقل قول قابلتوجهی را بیان کرد که به وضوح دربارۀ دوری گزیدن او از ژیلو بیان شد: «تحول هنگامی رخ داد که به من اجازۀ انتخاب آزادانه دادی.» او هرگز در زندگی عشق را احساس تملک نمیدانست. او هرگز خود را به بردۀ عشق یک مرد تبدیل نکرد، و هرگز صاحب اختیار دیگران نبود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.