قهرمانان و گورها
درباره نویسنده ارنستو ساباتو:
ارنستو ساباتو (Ernesto Sabato) نویسنده کتاب قهرمانان و گورها، 24 ژوئن 1911 (سوم تیر ماه 1298) در شهر روخاس آرژانتین متولد شد. ساباتو را به عنوان یکی از موثرترین نویسندگان در ادبیات آمریکای لاتین میدانند اما تحصیلات دانشگاهی او فیزیک بود. ساباتو مدرک دکترای فیزیکش را سال 1938(1327) از «دانشگاه ملی لاپلاتا» دریافت کرد. او حتی زمان کوتاهی را به عنوان فیزیکدان در «موسسه فناوری ماساچوست (MIT)» گذراند، اما در سال 1941 با نوشتن مقالهای دربارهی کتاب «ابداع مورل» اثر «آدولفو بیوئی کاسارس» وارد دنیای ادبیات شد.
اولین رمان بلند او به نام «تونل» در سال 1948 به چاپ رسید. مخاطبان و منتقدان ادبی از رمان تونل به شدت استقبال کردند، به حدی که اولین رمان ساباتو به 28 زبان مختلف ترجمه شد و 42 سال بعد کمدی 49 دقیقهای The passion of Martin (اشتیاق مارتین) بر اساس آن ساخته شد. مصطفی مفيدی تونل را به فارسی برگردانده است. خرید آنلاین و دانلود کتاب تونل از فیدیبو ممکن است.
«فرشتهی ظلمت» کتاب جذاب دیگری از ارنستو ساباتو است که برندهی جایزهی ادبی بهترین کتاب خارجی فرانسه شد. قهرمانان و گورها نیز علاوه بر اینکه ارزش ادبی بالایی دارد، رمان بسیار الهام بخشی است. گروه موسیقی سوئدی AT THE GATES در آلبوم در جنگ با واقعیت (At war with reality) از این رمان الهام گرفته است.
ساباتو در سال 1984 به پاس 40 سال تلاش در مسیر ادبیات برندهی جایزهی ادبی «میگل دوسروانتس» شد و در سال 2007 نیز در فهرست نامزدهای جایزهی نوبل ادبیات جای گرفت.
تجربههای شخصی ساباتو نوشتههایش را تحت تاثیر قرار دادهاند. او زمانی عضو حزب کمونیست بود، بعدها از حزب جدا شد و به مبارزه با آن پرداخت. ساباتو همچنین سرپرست کمیتهی حقیقتیاب دربارهی ناپدیدشدگان دوران دیکتاتوری آرژانتین در دهه 70 میلادی بود. یافتههای او یکبار در سال 1984 با عنوان «دوباره هرگز» منتشر شد، روایت آدمهایی که هرکدام روحهایی دردمند داشتهاند و به خاطر به دنیا آمدن در جای بدی از تاریخ حذف شده و به فراموشی سپرده شدهاند و شاید هیچ کس جز سگهایی که در گورستانهای گمنام آرژانتین پرسه میزدند برایشان عزاداری نکرده است.
ارنستو ساباتو در 30 آپریل 2011 (دهم اردیبهشت 1390) در 99 سالگی، تنها دو ماه مانده به تولد 100 سالگیاش در «بوینس آیرس» درگذشت. جامعهی ادبی جهانی واکنشهای زیادی به مرگ او نشان داد. روزنامهی «ال موندو»، دومین روزنامهی بزرگ اسپانیا دربارهی او نوشت :«آخرین بازماندهی نویسندگان آرژانتینی که حرفهای بزرگی داشت.»
درباره کتاب قهرمانان و گورها:
رمان قهرمانان و گورها ترکیبی از عشق، فلسفه و دیوانگی است که آن را یکی از برجستهترین آثار ادبیات آمریکای لاتین تبدیل میکند. بیشک کتابی که از آن حرف میزنیم قصهای نیست که پس از یک بار خواندن دور انداخته یا به فراموشی سپرده شود.رمان جذاب ساباتو کتابی است که میتواند چندین بار خوانده شود و هربار بیشتر از بار قبل درک شود. این رمان لایههای زیادی دارد و میتوان آن را از منظرهای مختلفی دید، همین ویژگی، رمان قهرمانان و گورها را برای طیف گستردهای از مخاطب خواندنی میکند.
شخصیت اصلی کتاب دختری بسیار زیبا به نام آلهخاندرا است که روحیات عجیب و منحصر به فردی دارد و سرنوشت عجیبی برای خاندان اصیلش رقم میزند. داستان از سه دیدگاه مختلف جریان دارد. سه مرد موثر در زندگی آلهخاندرا که زندگیشان به طرز عجیب و غمباری به زندگی او گره خورده است. «مارتین» پسر بسیار جوانی که دنبال مسیر خود در زندگی است و ناگهان به آلهخاندرا بر میخورد و عاشق او میشود. «برونو»، دوستی خانوادگی و فیلسوف مسلک که در گذشته شیفتهی مادر آلهخاندرا بوده است و سومین مرد پدرش،فرناندو بيدال. «بیدال» مرد اسرارآمیزی است و به مسائل مربوط به افراد نابینا علاقهی عجیبی دارد. ردپای این علاقه در گزارشهای پلیس هم پیدا شده است. افسران پلیس در آپارتمان متعلق به این مرد پیشنویسی با عنوان «گزارش دربارهی نابینایان » یافتند. کسانی که این گزارش راخواندهاند گفتهاند که تنها یک آدم پارانویا میتواند چنین چیزهایی بنویسد.
کتاب قهرمانان و گورها چهاربخش دارد که در هر بخش آن یکی از شخصیتها نقش پررنگتری ایفا میکند. ارنستو ساباتو تمرکز زیادی روی درونیات شخصیتها و قهرمانهای کتابش دارد و سعی میکند آنها را به خوبی توصیف کند. توصیفات او به شکلی است که مخاطب میتواند با حالات روحی شخصیتهای کتاب ارتباط برقرار کند، کشمکشهای درونی و غم و شادیشان را دریابد و با آنها همذات پنداری کند.
قسمتی از کتاب قهرمانان و گورها:
برای او این ساعتها زمان اندوه و دلتنگی بودند : روزهای غمهای برآشوبنده و تیرهگون هنوز در راه بودند. این اندوه و دلمردگی او متناسب با حال و هوای آن پاییز بوینس آیرس به نظر میرسید، پاییزی نه تنها از برگهای پژمرده و ابرهای خاکستری و باران ریز، بلکه همچنین پریشانی و نارضایتیای مبهم. هرکس به دیگری بیاعتماد بود ، مردم با زبانهای متفاوتی حرف میزدند قلبها باهم نمیتپید( آن طور که در زمان بعضی جنگهای فراگیر ملی، برخی پیروزیهای جمعی پیش میآید. دو ملت در یک میهن بودند و آن دو ملت با هم دشمن خونی بودند، با رویی ترش به همدیگر مینگریستند.
کینه توزی بین آنها حاکم بود و مارتین خود را تنها احساس میکرد. دربارهی همه چیز از خود سوال میکرد: دربارهی زندگی و مرگ، دربارهی عشق و منطق، دربارهی وطنش و دربارهی سرنوشت انسان به طور کلی. اما اینها تاملات فلسفی ناب نبودند، چه افکار او ناخواسته به حرفهای آلهخاندرا و خاطراتش بازمیگشتند. خاطراتی که پیرامون چشمهای سبز –خاکستری او، در متن قیافهای خصمانه و تناقض آمیز میگردید.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.