قمارباز
رمان دربرگیرنده مناسبات و روابطی است که تمامی انسانها در زندگی روزمره با آن مواجه هستند و مشغلهٔ شخصیتهای داستان نیز از نوع مشغلههای ذهنی تمامی انسانها است. دغدغههایی همچون عشق، ثروت، شهرت و… بدین ترتیب ما با یک روایت کاملاً رئال مواجه هستیم. زندگی در نظر داستایوفسکی همچون یک بازی قمار است که انسان در آن هست تا فقط انتخاب کنی و گردانه را بچرخانی، و اینکه «این انتخاب آیا موفقیت و پیروزی دربردارد یا خیر؟» چیزی فرای دستان قدرت بشریت است. نکته جالب و ظریفی که در قمارباز داستایوفسکی به چشم میخورد همزمانی اتفاقات و رویدادهای غافلگیرکننده داستان با خارج شدن از قمارخانه است. یعنی تمام اتفاقات که داستان را میبافند زمانی رخ میدهد که یکی از شخصیتها ی داستان از بازی قمار فارغ شده و در حال بازگشت از قمار خانه به مسافرخانه هستند. بطوریکه گویی آنان به هنگام وارد شدن به قمارخانه گردونهٔ زندگی را به حرکت درمیآورند و هر بار بر روی عددی -شرایطی- خاص نشانهٔ گردونه میایستد و چگونگی ادامه زندگی شان را رقم میزند.
داستان جوانی است عاشق، که ابتدا برای اثبات عشق دیوانه وارش به پولینا، دخترخواندهی یک ژنرال که در ظاهر به او اهمیتی نمیدهد، مقدار اندک داراییِ خویش را به قمار میگذارد و پس از چندی به شکلی معجزهآسا مقادیر هنگفتی پول و طلا در قمار برنده شده و ثروت زیادی به دست میآورد. او که اکنون مسخ شده، همه چیز را فراموش میکند و با دختر دیگری که چشم به مال او دوخته به پاریس فرار میکند و تمام پولش را در راه این دختر، به باد میدهد. پس از مدتی مفلس و سرشکسته به هامبورگ باز میگردد. او دیگر بی آنکه خود بداند به قمار بازی حرفهای مبدل گشته که در زندگی چیزی جز سیاه و سفید، جفت یا تاق نمیبیند. در این اوضاع، او به طرزی باورنکردنی توسط یکدوست متوجه میشود که پولینا، او را فراموش نکرده و حتی دوستش دارد؛ شگفت زده به خویش قول میدهد که دیگر دست به قمار نزند و آدم شود. او به سراغ پولینا میرود، ولی برای آخرین بار تصمیم میگیرد که آخرین مقدار داراییاش را باز به قمار بگذارد….
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.