قتل به روایت پو (جهان نمایش 30)
درباره نویسنده جفری هچر:
جفری هچر (Jeffrey Hatcher) نویسنده کتاب قتل به روایت پو، نمایشنامه نویس و فیلمنامه نویس آمریکایی است. او نمایشنامه صحنه ای به نام «زیبایی صحنه زن کامل» را نوشت که بعداً آن را به فیلمنامه تبدیل کرد و به «زیبایی صحنه» (2004) خلاصه شد. او همچنین اقتباس صحنهای سهشنبهها را با موری با نویسنده میچ آلبوم نوشت، و سه تماشا، کمدی متشکل از سه مونولوگ – که هر کدام در یک خانه تشییع جنازه میگذرد. او فیلمنامه Casanova را برای کارگردان Lasse Hallström و همچنین فیلمنامه The Duchess (2008) نوشت.
درباره مجموعه جهان نمایش:
جهان نمایش مجموعهای است از متنهایی که برای صحنهی نمایش یا دربارهی آن نوشته شدهاند. انواع نمایشنامه، چه برای اجرا و چه صرفاً برای خوانده شدن، از جمله نمایشنامههایی با اقتباس از آثار ادبی یا سینمایی، و نیز متنهای نظری در حوزهی درام و نقد آثار نمایشی، در این مجموعه جای میگیرند.
درباره کتاب قتل به روایت پو:
شهرت پو بیشتر به خاطر داستانهای کوتاه اوست، داستانهایی با درونمایۀ گوتیک. از لحاظ ژانر شاید بتوان داستانهای کوتاه پو را به دو مقولۀ اصلی تقسیم کرد: داستانهای کارآگاهی/ جنایی و داستانهای وحشت. داستانهای ژانر وحشتِ پو معمولاً حول شخصیتهایی میچرخند که دچار ناهنجاریهای روانیاند، از جمله جنون و اضطراب و اختلال مشاعر. به علاوه، پو در این داستانها به مسائل ماورای طبیعی نیز اشاره میکند. همینها سرآغازی است برای ژانر علمیتخیلی و تریلر روانشناختی. اما داستانهای ژانر کارآگاهی/ جناییِ پو دربارۀ جنایتهایی فوقالعاده عجیب و غیرقابل توصیفاند که پلیس از حل آنها عاجز میماند و خواننده احساس میکند که نمیتوان پرده از راز این جنایتها برداشت. به طور کلی میتوان گفت داستانهای کوتاه پو مجموعهای است از داستانهای کارآگاهی، پلیسی، جنایی، علمیتخیلی و وحشت. این میراثی است که پو برای نسلهای بعد از خود به جا گذاشت؛ به اعتقاد زندگینامهنویسان، پو یکی از بنیانگذاران این ژانرهاست.
جفری هَچر در نمایشنامۀ خود بر هفت داستان کوتاه پو متمرکز میشود که عبارتاند از «سقوط خانۀ آشر»، «ویلیام ویلسن»، «قتلهای کوچۀ مورگ»، «معمای ماری روژه»، «قلب افشاگر»، «گربۀ سیاه» و «نامۀ ربودهشده».
جفری هَچر شخصیتها، تمها، پیرنگها و دیالوگهای این داستانها را با عناصر و آدمهای زندگی پو ترکیب میکند و، با دستکاری در جزئیات داستانها و نیز اندکی چاشنی طنز، داستان و تفسیری تازه از پو و آثارش ارائه میدهد. این نمایشنامه را میتوان ترکیبی از اقتباس، گران گینیول، نقد ادبی، مدرنیسم و بررسی روانشناختی خود شخص پو تلقی کرد. نویسنده ما را به ناخوداگاه ذهن پو میبرد و دنیای متلاطم ذهن او را به تصویر میکشد.
قسمتی از کتاب قتل به روایت پو:
زن: در جنگلی تاریک میرفتم و راه را گم کرده کرده بودم. ساعتها بود که از میان انبوه درختهای فروافتاده و در مسیری به سیاهی شبق پیش میرفتم، نقشهای را دنبال میکردم که قلبی مهربان و عاشق به من داده بود اما، بعد از چندین و چند ساعت جستوجو، آشفته و پریشان شدم. نقشه اشتباه بود، مسیرها نامطمئن بودند. وقتی هوا تاریک شد، بالاخره چشمم به شبحی افتاد. با هر قدم که به هزار زحمت برمیداشتم بزرگتر و ترسناکتر میشد. پناهگاهی بود! سرپناهی! خانهای! (پشت سر زن، در جایی که حالا میبینیم درگاهی است، مردی ظاهر میشود، آشر است، بلندقد و نحیف با موهای سفید پریشان و کت و شلوار مشکی.)
آشر (با عذاب): لطفاً! آرامتر!
زن (به ما) به او گفتم: «من گم شدم.»
آشر: ما هم همینطور.
زن: (به ما) گفتم دنبال پناهگاه میگردم.
آشر: این خانهی من است.
زن: (به او) میتوانم شب را اینجا بگذرانم؟
آشر: اتاقها پر هستند، پر از موجوداتی که جیغ میکشند و خاموش نمیشوند!
زن: یعنی هیچ اتاقی نیست؟
آشر: آرام! لطفاً! من طبع لطیف و حساسی دارم. امشب مسافرهای بسیاری آمدهاند. همه نیازمند جای گرم، غذا، جای خواب…! (صدای جیغ) وایییی! خیلی برایم وحشتناک است!
زن (به ما) نالهاش صدایی زیر اما نجواگونه داشت، گویی آسمانها را صدا میزد، ولی میترسید در دوزخ صدایش را بشنوند!
آشر: آرامتر!
زن: آقا؟
آشر: افکارتان! لطافت وجودم را آزرده میکند!
زن (به ما.) واقعاً؟ میتوانست افکارم را بشنود؟
آشر: بله.
زن (به او.) آقا، این خانه بالاخره یک اتاق باید داشته باشد. ظاهراً خیلی بزرگ است.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.