عینیت، اخلاق و سیاست
درباره نویسنده تامس نیگل:
تامس نِیگل (Thomas Nagel) نویسنده کتاب عینیت اخلاق و سیاست، زاده ۱۹۳۷ فیلسوف آمریکایی که در حال حاضر استاد فلسفه و حقوق در دانشگاه نیویورک است. او در زمینه فلسفه ذهن، فلسفه سیاسی، فلسفه اخلاق و معرفتشناسی پژوهش میکند. شهرت او بیشتر به خاطر نقد تبیینهای تقلیلگرایانه از ذهن به ویژه در مقاله «خفاش بودن چه کیفیتی دارد» و دستاوردهایش در زمینه اخلاق وظیفه گرا است. او در فلسفه اخلاق از امکان دیگرگزینی دفاع میکند.
درباره کتاب عینیت اخلاق و سیاست:
در آغاز فلسفه مدرن، دکارت آرمان عینیت را به نحوی جدی وارد قلمرو تأملات فلسفی کرد. آرمان جستارگر محض که صرفا در پی صدق است و از منظری آرمانی، استعلایی و غیرتاریخی به جهان می نگرد و با روشی بین الأذهانی، روشن و کمی، حقیقت را کشف می کند، آرمانی فلسفی بود. جستارگر محض، به شکلی شخصی با مسئله مورد پژوهشش درگیر نمی شود. فردیت او، جهان بینی فرهنگی و شیوه زیست او، دخالتی در نگرش او به جهان ندارد. به فاصله دو قرن پس از دکارت و علی رغم سیطره تفکر دکارتی، فیلسوف دانمارکی سورن کی برکه گور، رخنه ای در آرمان عقل گرایی مدرن نمود و میان صدق عینی با صدق ذهنی یا انفسی فرق نهاد و یادآور شد که گاهی برای رسیدن به صدق، درگیری شخصی فرد با مسئله مورد پژوهشش لازم است.
بی آنکه لازم باشد در ایمان گرایی کی پرکه گور و نحوه پیوند زدن میان صدق ذهنی و ایمان در اندیشه او مداقه کنیم، می توان به این نکته اشاره کرد که در پی نوشت های ناعلمی پایانی ، او به روشنی از کیفیات تفکر عینی که منتهی به صدق عینی می شود سخن می گوید: در تفکر عینی، فرد برخوردار از اگزیستانس یا هستی و سوبژکتیویته او حذف می شود و این تفکر منتهی به «تأمل انتزاعی، ریاضیات و اقسام معرفت تاریخی» می گردد (163 :2009 Kierkegaard). از منظر عینی، سوژه و چشم انداز ذهنی او قابل حذف است.
قسمتی از کتاب عینیت اخلاق و سیاست:
انتشار کتاب نظریهای درباره عدالت جان رالز در ۱۹۷۱، اتفاقی مهم در فلسفه سیاسی قرن بیستم به طور عام و فلسفۀ سیاسی در سنت تحلیلی به طور خاص بود. موافقتها و مخالفتها با نظریه رالز و رَدّ وقبول ایده ها و نظریات ،او چهارچوب عمده بحث های فلسفه سیاسی در سنت تحلیلی را شکل داده .است در این ،کتاب رالز با تکیه بر میراث اندیشه فلسفی جان لاک، ژان ژاک روسو و ایمانوئل کانت روایتی از نظریه قرارداد اجتماعی را بسط می دهد که در آن عدالت در معنای سیاسی و نه متافیزیکی آن و به عبارت دیگر عدالت به مثابه انصاف اصل راهنمایی است که بربنیاد آن ساختار نهادهای سیاسی، اجتماعی و قضایی شکل میگیرد و توزیع ثروت و امکانات در جامعه محقق میشود.
عدالت نزد رالز، کیفیت بنیادین و اصلی و «فضیلت نخستین نهادهای اجتماعی است» چنان که صدق فضیلت نخستین نظامهای فکری است. همان گونه که نظامهای معرفتی علی رغم شکوه و استواری در صورت کاذب بودن باید مشمول تجدید نظر واقع شوند، قوانین و نهادهای اجتماعی هم علی رغم کارایی و برخورداری از نظم ونسق استوار درصورت ناعادلانه بودن باید اصلاح گردند یا از میان برداشته شوند (3 : 1,1971 Rawls). اما این درک و دریافت از عدالت با آزادی لیبرال سازگار و قابل جمع است و چنین عدالتی حقوق بنیادین…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.