عمارت وحشیان
درباره نویسنده ژان پاتریک مانشت:
ژان پاتریک مانشت (Jean-Patrick Manchette) نویسنده کتاب عمارت وحشیان، (19 دسامبر 1942 ، مارسی – 3 ژوئن 1995 ، پاریس) یک رمان نویس ژانر جنایی فرانسوی بود که با نوآوری و تجدید حیات در این ژانر شناخته شد. وی ده رمان کوتاه را در دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد نوشت و به عنوان مهمترین نویسنده داستان جنایی فرانسوی دهه 1970 – 1980 شناخته شده است. داستانهای او کاوشهای خشونت آمیز از وضعیت انسان و جامعه فرانسه میباشد. مانشت از نظر سیاسی، جناح چپ بود و نوشتههای وی از طریق تحلیل او در مورد مواضع و فرهنگ اجتماعی، این موضوع را منعکس میکند.
درباره کتاب عمارت وحشیان:
یکی از سرآمدان و احیاگران ژانر نوآر در ادبیات و سینما، به شکل غیرمعمولی قصههایش را با حد نهایت عشق و نفرت پر میکرد و عواطف بیقاعده در کنار سنگدلی عجیب و غریب موجب میشد که مخاطبان همواره با لذتی سادومازوخیستی آنها را بخوانند یا تماشا کنند. رمانهای ژان پاتریک مانشت چه آنهایی که تا ابد در قالب رمان باقی ماندند، چه آنها که با حضور خودش در مقام فیلمنامهنویس یا همکار فیلمنامهنویس تبدیل به یهترین نمونههای نئونوآر فرانسوی در دهههای هفتاد و هشتاد قرن بیستم شدند، همگی با وجود جذابیت تنیده شده در رویهی ابتداییشان، در لایههای مختلف داستان و لحظههای گونهگونشان به شکل غیرمعمولی پیچیده بودند.
کتاب «عمارت وحشیان» یکی از همان روایتهاییست که درحاشیهها و پنهانماندههای جامعهاش را بیرون میریزد و به آنها شدت میبخشد. کتابی که در پاندولی معماوار نمیدانی عشق و میل درونی شخصیتهایش را با برونریزیهایشان باور کنی یا خشونتی که نسبت به هم روا میدارند. عمارت وحشیان را هم میشود با اقتباس روانشناختی ایو بویست به یاد آورد و هم با حسوحالی مانند کتاب و فیلم «نادا» خواند، آن هم با احضار آلن دلون و کاترین دونوویی که در فیلم «شوک» دیده بودیم!
قسمتی از کتاب عمارت وحشیان:
تامسون قرار بود منحرف جنسیای را بکشد که پسر یک تاجر را اغفال کرده بود. مرد وارد اتاقش شد. همین طور که در را پشت سرش میبست، با دیدن تامسون تکیه داده به چارچوب از جا پرید. تامسون بلافاصله تیغ سفت دندانه دندانه را توی قلبش فرو کرد. دسته تیغ استوانهای و بزرگ بود و یک محافظ گرد فلزی داشت. همین طور که مانع فواره زدن خون میشد، تامسون دسته استوانهای را محکم فشار داد و قلب مرد همجنس گرا دو یا احتمالا چند تکه شد.
قربانی دهانش را باز کرد و مختصر تکانی خورد. با کفل روی لنگه در افتاد و مرد. تامسون یک قدم کنار رفت. جنازه رد روژلب روی دست هایش گذاشته بود. تامسون با نفرت آن را پاک کرد. معده دردش از نیم ساعت پیش تقریبا غیرقابل تحمل شده بود. اتاق را ترک کرد. نه حین ورود کسی او را دید، نه هنگام خروج. ساعت دوی صبح بود. ساعت یازده در پاریس قرار ملاقات داشت. پیاده به سمت ایستگاه قطار پراش راه افتاد. از شدت انقباضهای معده خم شده بود. آدمکش تصمیم گرفت خیلی زود این حرفه را کنار بگذارد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.