ظلم، جهل و برزخیان زمین
درباره نویسنده محمد قائد:
محمد قائد شرفی یا م. قائد روزنامهنگار، نویسنده، مترجم و ویراستار ایرانی است. او متولد ۱۳۲۹ در شیراز است و تحصیلات خود را در رشته روانشناسی در دانشگاه پهلوی شیراز از ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۲ به پایان رساندهاست. وی سالها به نوشتن در نشریاتی همچون جامعه سالم، آدینه، ماهنامه فیلم، ماهنامه زمان و ماهنامه صنعتِ حمل و نقل مشغول بوده است.
فعالیت روزنامه نگاری را در سال های انتهایی دههی ۱۳۴۰ با فرستادن مطالبی برای برخی مجلات نظیر رودکی و نامهی پژوهشکده و همینطور روزنامهی آیندگان آغاز کرد. سپس در سال ۱۳۵۵ به تحریریهی روزنامهی آیندگان پیوست، و به فاصلهی کوتاهی، ویراستار صفحهی فرهنگیاش شد. در آن سالها معتقد بود شیوهی مطلوبش دوسال زندگی در فرنگ و دوسال در ایران است. با این حال، زمستان 57 پس از اقامتی نه چندان طولانی به ایران بازگشت. بلافاصله به عنوان یکی از اعضای شورای سردبیری آیندگان به ادامهی کار مطبوعاتی بازگشت و تا پایان کار روزنامهی آیندگان تقریبا تمام سرمقالهها به قلم او به چاپ رسید. روزنامه ی آیندگان در روز ۱۶ مرداد ۱۳۵۸توقیف شد، و محمد قائد به همراه تنی چند از فعالین مطبوعات دستگیر و راهی زندان شدند. شرحی مبسوط از آنچه در دوران حبس بر وی و دیگران گذشته را در مقالهای با عنوان “هتل، ایام محبس در کنار اهل قشون” نگاشته است. کمی پس از آزادی، به دعوت احمد شاملو و جهت همکاری، به هفته نامهی کتاب جمعه پیوست، مطالبش با امضای م. مراد، در ابتدای مجله چاپ میشد و به نوعی حکم سرمقاله داشت.
گذراندن دورههای آموزش زبان در انجمن ایران و آمریکا و انجمن ایران و انگلیس، در دوران پیش از ورود به دانشگاه ، و سپس تحصیل در دانشگاه شیراز و گذراندن اغلب دروس به زبان انگلیسی و با حضور جمعی از اساتید برجستهی آمریکایی و ایرانی، مهارت و دانش زبان انگلیسیاش را به سطحی قابل قبول رساند، و سبب شد از او برای نوشتن مطالبی در بخش انگلیسی ماهنامههای صنعت حملونقل و فیلم دعوت شود. قائد برای چند سال دبیری بخش انگلیسی و ویراستاری مجلهی صنعت حملونقل را عهدهدار شد.
در دهه ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰، قائد به همکاری با نشریات مستقلی همچون جامعه سالم، آدینه، ماهنامه فیلم و صنعت حملونقل پرداخت تا آنکه در ۱۳۷۷ توانست صاحبامتیازی ماهنامه آموزشی فرهنگی «لوح»[۴] را به دست آورد. ۱۵ شماره از نشریه لوح به سردبیری قائد از تیر ۱۳۷۷ تا مهر ۱۳۸۲ منتشر گردید و پس از آن، وی از ادامه انتشار لوح به دلایل نامعلوم خودداری ورزید و صرفاً به همکاری منظم با ماهنامهی تخصصی گردشگری سفر به عنوان سرمقالهنویس ادامه داد. از جمله مطالب نشریه لوح میتوان به مجموعهی «دربارهٔ انقلاب فرهنگی» اشاره کرد، که به بازبینی انتقادی انقلاب فرهنگی ایران از طریق مصاحبه با تعدادی از دستاندرکاران آن همچون عبدالکریم سروش،محمد ملکی، مرتضى مرديها و صادق زیباکلام پرداخته بود.
محمد قائد در سال ۱۳۸۰ به مدت یک سال به عنوان یکی از اعضای هیئت دبیران دوره یازدهم کانون نویسندگان ایران انتخاب گردید.
وبگاه شخصی اش از سال ۱۳۸۵ به این سو، مهمترین مرجع نشر مقالات و نوشتههای اوست.
محمد قائد در کنار تألیف به ترجمه نیز پرداختهاست که از بین ترجمههایش میتوان به کتابهای «قدرتهای جهان مطبوعات» مارتین واکر، “نخستین مسلمانان در اروپا” برنارد لوئیس و “مبارزه علیه وضع موجود: جنبش دانشجویی آلمان ۱۹۵۵–۸۵” سابینه فون دیرکه اشاره کرد. «نامههایی از کرمان به دوبلین» مجموعه بیش از ۵۰ نامه از «امیلی مولتیمر» همسر ایرلندی کنسول بریتانیا در کرمان به پدر و مادرش در عهد قاجار که قائد در موزه بریتانیا یافته و «توپهای ماه اوت» نوشته باربارا تاکمن با موضوع جنگ جهانی اول و حمله آلمان به فرانسه و بلژیک از ترجمه های آخر قائد هستند.
درباره کتاب ظلم، جهل و برزخیان زمین:
کتاب از دو قسمت اساسی تشکیل شده است. در قسمت نخست از این تقسیم بندی دوگانه، محمد قائد که خود سالیان سال روزنامه نگاری را تجربه کرده است این بار به سراغ مطالعه خرده فرهنگ هایی درون محدوده خاورمیانه رفته است. خرده فرهنگ هایی که در عین تضاد ها و اختلاف هایشان درون یک محدوده جغرافیایی خاص جای گرفته اند. چیزی که در اینجا نگارنده به دنبال آن است نحوه شکل گیری گفتمان هایی تحت عنوان “گفت و گوی تمدن ها” می باشد که به دنبال مراودات میان این خرده فرهنگ ها بر آمده است. در بخش دوم از کتاب محمد قائد با نگاهی انتقادی این مراوردات را مورد بررسی قرار داده است. تبادل هایی که پا را از محدوده خاورمیانه فراتر می گذارد و گریزی به تعامل ها با غرب می زند.
کتاب «ظلم جهل و برزخیان زمین» در شش فصل پرکشش و خواندنی مطالبی را” در زمینه مبادلات درون فرهنگی در ایران، پاره ای برخوردها میان فرهنگ ایرانیان، فرهنگ غربیان و فرهنگ عربها، و تصویری از آنچه چالش جاری مسلمانان خاورمیانه در برابر استیلای غرب تلقی می شود” بیان می کند. و در نهایت با آوردن مثالهای مختلف از زمانهای دور و نزدیک، خلاصه می کند که “پیش از بازی کردن نقش معلم برای جهانیان، بهتر است به تصویر خود در چشم فرهنگهای دیگر هم کمی توجه کنیم.
قسمتی از کتاب ظلم، جهل و برزخیان زمین:
«مصدق هم از نظر روحیه و منش، اعتقادی به تودهی مردم نداشت. مانند تقریبا همهی روشنفكران ایران در یك قرن گذشته، ملت را بهعنوان تمامیتی رمانتیك و حماسی میستود، اما مردم را بهعنوان تودهی پابرهنهی دمدمیمزاج تحقیر میكرد.»
مصدق به هوادارنش میگفت: «اول حماسه، بعد فاجعه. معركه بگیرید؛ وانمود كنید كه داریم قدرتهای بزرگ را به زانو در میآوریم؛ رقیبان را به خیانت و دزدی و وطنفروشی متهم كنید؛ سطح مطالبات را چنان بالا ببرید كه از میان رقیبان كسی نتواند روی دست شما بلند شود. وقتی ناكام شدید و همه به نتایج حداقل تن دادند، به مظلومیت تاریخی پناه ببرید و جهانخواران را مقصر اصلی معرفی كنید.»
زبان تُند و گزندهی همراه با جملات كوتاه گزینگویهوار و تأثیرگذار گاه خواننده را با شوك مواجه میكند: «خصلت جنبشهای ایران: احساس آخرین فرصت، اصرار بر خواستِ حداكثری و رسیدن به نتایجِ حداقل.»
«خردهفرهنگ بودن به این معنیست كه یك نحلهی فكری یا جهانبینی، گرچه قادر به تسلط بر كلِ جامعه و طرد همهی خردهفرهنگهای دیگر نیست، توان دفاع از موجودیت و حفظ ارزشهای خویش را داراست و از سوی رقیبان به رسمیت شناخته میشود… وجه مشخصهی خردهفرهنگ ممكن است طبقاتی، جغرافیایی یا زبانی باشد، یا فرد بعدا به آن بپیوندد (خردهفرهنگ بزهكاران)، یا مربوط به فرهنگ جوانان باشد»
«خردهفرهنگ بهمعنی بخشی از كاشیكاری بودن است، نه كماهمیت بودن… حركت فرهنگِ معاصرِ سیاسیِ جهان در جهت كمرنگ شدن حق حاكمیت دولتها در برابر نیروی فزایندهیِ مردم و خردهفرهنگهاست».
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.