طوفان در مرداب
درباره نویسنده لئوناردو شاشا:
لئوناردو شاشا (Leonardo Sciascia) نویسنده کتاب طوفان در مرداب، نویسنده بزرگ سیسیلى، در سال ۱۹۲۱ میلادى به دنیا آمده و در سال ۱۹۸۹ درگذشت. تقریبآ همه زندگى خود را در سیسیل گذراند و کارمندى و آموزگارى کرد. نخستین اثرش، کلیساهاى رگالپترا، در سال ۱۹۵۶ منتشر شد. پس از یک سلسله داستانهاى کوتاه، شیوه تازهاى از داستانپردازى را در پیش گرفت که برخى از ستایشگرانش آن را «افسانه پلیسى» نامیدهاند: قصههاى طنزآمیز نسبتآ کوتاهى که معمایى پلیسى در بطن آنها نهفته است و معمولا با یک نتیجهگیرى سیاسى به پایان مىرسد. از جمله، بسیارى از این قصهها با محکوم کردن مافیا پایان مىپذیرد که مسأله همیشگى و پایهاى جامعه سیسیلى است؛ جامعهاى که در نیمه راه میان کهنهترین سنتهاى فئودالى و جهانبینى اروپاى پیشرفته صنعتى درمانده است.
لئوناردو شیاشا از نامدارترین نویسندگان معاصر اروپاست و از جمله آثار اوست: عموهاى سیسیل، دریایى به رنگ شراب، جنازههاى خوش، روز جغد، سهم هرکس، تودو مودو. کتاب حاضر نخستینبار در سال ۱۹۶۳ چاپ شد.
درباره کتاب طوفان در مرداب:
انقلاب فرانسه جهان را به لرزه انداخته است و برگ تازهای را در تاریخ حکومتهای جهان شروع کرده است و به پشت درهای سیسیل رسیده است. اشراف سیسیل نگران شدهاند و میترسند این انقلاب موقعیتشان را بهخطر بیندازد و برای مبارزه با تفکرات این انقلاب و جلوگیری از تاثیر آن حاضرند دست به هرکاری بزنند. در بخش دیگری از حکومت سیسیل، نام حاکم تلاش میکند باقیمانده دستگاه تفتیش عقاید را از بین ببرد و این بیآبرویی را تمام کند. دقیقا در همین زمان دن جوزپه ولا، یکی از کشیشهای شهر، تصمیم میگیرد با حاکمیت مبارزه کند. او کتابی را که در رابطه با زندگی پیامبر است به عنوان کتابی از تاریخ سیسیل جعل میکند.
کشیش دن جوزپه ولا زمانی به فکر جعل افتاد که اسقف ایرولدی به او پیشنهاد کرد به صومعه سنمارتینو برود، در این صومعه یک کتاب خطی عربی وجود داشت که صد سال قبل به پالرمو پایتخت سیسیل آورده شده بود. و حالا بهترین فرصت پیش آمده بود تا بفهمند این کتاب درباره چیست، از طرفی، عربی را پیدا کرده بودند که اهل ادب بود و از سوی دیگر، مترجمی چون ولا داشتند. زمانی که عرب میگوید این کتاب درباره پیامبر اسلام است و نمونههای بسیاری در جهان دارد، ولا ترجمه میکند این کتاب درباره تاریخ اعراب و جنگ با سیسیل است و داستان آغاز میشود.
قسمتی از کتاب طوفان در مرداب:
از آن لحظه به بعد، جناب سفیر آنچنان به ولا وابسته شد که نابینایی به عصایش، اما خوشبختانه از او زن نخواست، فقط نگاهش زمان درازی روی گل و گردن برهنه خانمها میایستاد و نرم نرمک چون عسل کش میآمد. در عوض، از همراهش خواست تا همه آنچه را که در شهر پالرمو نشانی از عرب داشت به او نشان بدهد؛ و همین خواست او بود که حال و هوای روز را مشخص میکرد: اگر دن جوزپه موفق میشد خواستش را برآورده کند روزشان به خوشی میگذشت وگرنه ساعتهای ناخوشایندی را پشت سر میگذاشتند.
خوشبختانه اسقف ایرولدی پا پیش گذاشت و از آنجا که به تاریخ سیسیل و مسائل مربوط به دنیای عرب علاقه بسیار داشت، داوطلب شد که سفیر را راهنمایی و همراهی کند ــ و دن جوزپه نقش مترجم آن دو را به عهده گرفت. دخالت اسقف فایدهای از این هم بیشتر داشت و وظیفه دن جوزپه را که به اندازه کافی سودآور بود خوشایندتر از پیش کرد: از برکت وجود جناب اسقف هر شب را به خوشی و شادمانی در میان زنان زیبا و در محیطی سرشار از افسون روشنایی و آینه و ابریشم میگذراند، شبهایی همراه با موسیقی دلانگیز و آوازهای روحافزا، با بهترین خوردنیها در حضور مردمان برجسته و سرشناس.
فکر این که همه این خوشیها با رفتن عبداللّه محمدبن علمان پایان خواهد گرفت رفته رفته چون خوره به جان دن جوزپه ولا افتاد. فکر این که باید دوباره به مستمری ناچیز خود بسازد و برای جبران کمبودهایش به درآمد نامطمئن پیشگویی شمارههای بختآزمایی متکی باشد به نظرش سرنوشتی نکبتآلود و غمانگیز میرسید.
بدینگونه، ترس از پایان گرفتن خوشیهایی که تازه توانسته بود مزهشان را بچشد، دلبستگی ذاتی به چیزهای دنیوی و نفرت نهانی از همگنان خودش، همه و همه جوزپهولا را برآن داشت که تصمیمی پرخطر اما برگشتناپذیر بگیرد؛ و آن اینکه بیدرنگ از بختی که به او روکرده بود استفاده کند و دست بهکار «جعل بزرگ» بشود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.