صورتش را بپوشان (پروندههای آدام دالگلیش جلد اول)
درباره نویسنده پی. دی. جیمز:
پی. دی. جیمز (P.D. James) نویسنده کتاب صورتش را بپوشان، با نام کامل فیلیس دوروتی جیمز، زادهی 3 آگوست 1920 و درگذشته ی 27 نوامبر 2014، نویسندهی انگلیسی بود. جیمز در آکسفورد به دنیا آمد و به خاطر شرایط مالی بد خانواده و مخالفت پدر مجبور شد در شانزده سالگی مدرسه را رها کند و به کار مشغول شود. او در سال 1941 ازدواج کرد و صاحب دو بچه شد. جیمز از سال 1949 تا 1968 برای بیمارستانی در لندن کار کرد و نویسندگی را در اواسط دههی 1950 آغاز نمود. او اولین رمان خود را در سال 1962 به انتشار رساند.
درباره کتاب صورتش را بپوشان:
مجمله تایم: یک نمونهی کلاسیک از داستانهای انگلیسی قتل در روستا
روزنامه ساندی تایمز: جیمز بزرگترین نویسندهی معاصر ماست که داستانهای جنایی کلاسیک مینویسد
این کتاب اولین داستان از مجموعه داستانهای کارآگاه آدام دالگلیش است و به گفتهی بسیاری از منتقدان بهترین داستانش. نویسنده در پرداخت طرح و توطئهی داستانی بسیار موفق بوده و هر چه داستان جلو میرود معمایی که ساخته پیچیدهتر میشود. خصیصهی مهم دالگلیش، کاراکتر اصلی رمانهای جیمز، چه در این رمان چه در رمانهای بعد خواندن ذهن شخصیتهاست. او اگرچه معما را در گفتوگوهای طولانی با کاراکترها حل و فصل میکند اما مهمترین چیز در خلال این گفتوگوها حرفهایی است که گفته نمیشود. دالگلیش با استفاده از گفتههای شخصیتها چیزهای پنهان را آشکار میکند.
پیدیجیمز را بعد از آگاتا کریستی از مهمترین جنایینویسان انگلیسی میدانند. مهمتر از آن او یکی از کاراکترهای ماندکار ادبیات انگلستان را در این رمان خلق کرده است «کارآگاه آدام دالگلیش». صورتش را بپوشان از آن دست رمانهای معمایی است که تمام شخصیتها انگیزهای محکم برای قتل دارند و پیدا کردن قاتل واقعی از میان این همه قاتل بالقوه هیجان خاصی به داستان داده است. صورتش را بپوشان با محوریت قتل دختری مرموز در جامعهای کوچک و سنتی، به مسائلی چون دغدغههای فرهنگی و اجتماعی اطرافیان مقتول میپردازد و نگاهی میاندازد بر تناقضات رفتاری جامعهی سنتی و تاثیر کلیسا بر رفتارهای مردمان حاشیهنشین.
قسمتی از کتاب صورتش را بپوشان:
درست سه ماه قبل از وقوع قتل در مارتینگل، خانم کسی مهمانی شامی ترتیب داده بود. سالها بعد که از ماجرای رسوایی آن محاكمه جز خاطرهای غبارگرفته باقی نمانده بود و سرخط روزنامهها کف کشوی کمدها زرد میشد، النور مکسی یاد آن عصر بهاری افتاد که حالا شبیه صحنهی آغازین یک نمایش غمانگیز بود، حافظه، انتخابگر و خودسرانه، به آن مهمانی کاملا معمولی رنگ دلهره و بدیمنی داده بود. به گذشته که نگاه میکردی، آن مهمانی انگار مراسمی آئینی بود، با حضور قربانی و متهم زیر یک سقف؛ شبیه پیش پردهای برای وقوع قتل. البته همهی مظنونها آنجا حضور نداشتند، از جمله فلیکس چرن که آن هفته اصلا در مارتینگل نبود، ولی در خاطر او فلیکس هرن هم کنار دیگران دور میز خانم مکسی نشسته بود و با رضایت و تمسخر حركات مضحك بازیگران را در آغاز نمایش نگاه میکرد.
در آن عصر بهاری، مهمانی شام خانم مکسی کاملا معمولی و حتی تا اندازهای کسالت بار بود. سه نفر از مهمانها، دکتر اپس، کشیش و دوشیزه لیدل، مدیر پناهگاه دختران سنت مری، آن قدر زود به زود با هم قرار شام میگذاشتند که …
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.