شیطان و آب سیاه
درباره نویسنده استوارت تورتن:
استوارت تورتن (Stuart Turton) نویسنده کتاب شیطان و آب سیاه، یک روزنامه نگار آزاد است که به همراه همسرش در غرب لندن زندگی میکند. اولین رمان تورتون با نام “هفت مرگ از اویلین هاردستل” (منتشر شده در ایالات متحده با عنوان 7 7/2 مرگ اویلین هاردکستل) در جوایز کتاب کاستا 2018 جایزه رمان اول را کسب کرد و به 28 زبان فروخته شده است. از زمان انتشار، تاکنون بیش از 200000 نسخه در انگلستان به فروش رسیده است.
درباره کتاب شیطان و آب سیاه:
قتل در دریاهای آزاد، دو کارآگاه و شیطانی که ممکن است وجود داشته باشد یا نباشد.
سال 1634 است و ساموئل پیپس، بزرگترین کارآگاه جهان، به آمستردام منتقل میشود تا به خاطر جنایتی که ممکن است مرتکب شده باشد یا نکند، اعدام شود. با او محافظ وفادارش آرنت هیز همسفر است که مصمم است بیگناه دوستش را ثابت کند.
اما به محض اینکه آنها به دریا میروند، شیطان شروع به نابودی سفر میکند. جذامی دوبار مرده روی عرشهها تعقیب میکند. نمادهای عجیبی روی بادبانها ظاهر میشوند. دام ذبح میشود. و سپس سه مسافر از جمله ساموئل برای مرگ علامت گذاری میشوند. آیا یک اهریمن میتواند مسئول بدبختیهای آنها باشد؟
با زندانی شدن پیپس، تنها آرنت میتواند معمایی را حل کند که همه مسافران داخل کشتی را به هم متصل میکند. معمایی که به گذشته آنها برمیگردد و اکنون کشتی را غرق میکند و همه سرنشینان را میکشد.
قسمتی از کتاب شیطان و آب سیاه:
آرنت هیز پس از اصابت سنگ به میان شانهاش از درد زوزه کشید.
دومی از کنار گوشش سوت کشان رد شد، سومی به زانویش اصابت کرد و باعث شد سکندری بخورد. یکی از اوباش سنگدل همان طور که روی زمین به جست وجوی چیزی برای پرتاب کردن بود آرنت را به استهزا گرفت. مأموران شهر جلو صدها نفرشان را گرفته بودند و آنها با لب های تف آلودشان فریاد و فحاشی می کردند. چشمانشان از خباثت و بدجنسی تیره شده بود.
سامی پیپس با حالتی مبهوت و شوکه روی زمین غبارآلود دست و پا می زد و التماس میکرد. غل و زنجیرش زیر نور خورشید میدرخشید. «ای بابا پناه بگیر. اونا با تو کاری ندارن.»
آرنت نسبت به مردان باتاویا دو برابرونیم قد و هیکل داشت من جمله پیپس. با وجودی که خودش زندانی نبود، هیکل غول پیکرش را میان جمعیت و دوست ریزنقشش قرار داد و توجه شان را فقط به سکه ی نقرهای که داشت جلب کرد.
قبل از این جریان به آنها لقب خرس و گنجشک داده بودند. هرگز این القاب تا قبل از این آن قدر درست و واقعی به نظر نرسیده بود.
پیپس از سیاه چال به بندرگاه منتقل شده بود جایی که کشتی منتظر انتقال او به آمستردام بود. چهار تفنگچی آنها را همراهی میکردند، اما آنها با حفظ فاصله مراقب بودند تا خودشان هدف قرار نگیرند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.