شکار هیولا
درباره نویسنده ریچل کین:
ریچل کین (Rachel Caine) نویسنده کتاب شکار هیولا، از نویسندگان منتخب نیویورکتایمز و یواسایتودی است و بیش از پنجاه اثر پرفروش را در کارنامه خود دارد، از جمله مجموعههای خونآشامهای مورگانویل و کتابخانهی بزرگ و رمان تحسینشده شاهزادهی سایهها. او آثار خود را در ژانرهای مختلفی از جمله فانتزی، دلهرهآور، معمایی، علمیتخیلی و ماوراء الطبیعه به رشته تحریر در آورده است. نام اصلی کین «روکسان لانگستریت کانراد» است. او نویسنده داستان های علمی، فانتزی، معمایی، هیجانی و رمان های ترسناک می باشد. او همچنین رمانهای رسانهای نیز منتشر میکند.
کین لیسانس رشته حسابداری از دانشگاه فنی تگزاس در سال 1985 میباشد. وی از سال 1990 در حال نوشتن و انتشار داستانهای کوتاه و رمان میباشد. کین یک نوازنده حرفهای پیشین است که افتخار نوازندگی با هنری مانچینی، پیتر نرو و جان ویلیامز را داشت. کین از سال 1999 در یک شرکت ارتباطات به عنوان طراح وب، ویرایشگر، مدیر شرکت ارتباطات، و در نهایت رئیس ارتباطات شرکت برای یک شرکت بزرگ چند ملیتی استخدام شد.
درباره کتاب شکار هیولا:
اگر جلد اول مجموعهی دریاچه متروک را خوانده باشید، با شخصیت جینا رویال بهخوبی آشنایی دارید. جلد اول داستان بیشتر رازآلود است و شما تقریباً تا پایان کتاب نمیتوانید حدس بزنید که چه اتفاقی میافتد. باتوجه به ماهیت دومین جلد مجموعه یعنی کتاب شکار هیولا، رمز و راز داستان کمتر میشود و جینا که اکنون نام گوئن را برای خود برگزیده، میخواهد از شر آزارهای شوهر سابقش خلاص شود. البته این رمان ریچل کین پیچیدگیهایی نیز دارد و سؤالات بسیاری را در ذهن شما ایجاد میکند. با خواندن رمان شکار هیولا، همهی چیزهایی را فکر میکردید درست بوده، زیر سؤال میرود.
در جلد اول کتاب، همه چیز از زبان جینا روایت میشد. اما در جلد دوم مجموعهی دریاچه متروک، فرزندان گوئن و سم نیز به جمع راویان کتاب اضافه میشوند و چشماندازی جدید و نو را در اختیار خوانندگان میگذارند. داستان کتاب شکار هیولا از روایت گوئن شروع میشود. شوهر سابق او که قاتل سریالی است، به کمک آبسولوم، دوست هکرش، گوئن و فرزندانش را پیدا کرده و پیامهایی مشکوک برای او ارسال میکند. گوئن که از فرار کردن و مخفی شدن خسته شده، دو فرزندش را در یک جای امن پنهان میکند و همراه با سم راهی شکار هیولا میشود.
سم برادر آخرین قربانی شوهر سابق گوئن است و برای انتقام گرفتن از قاتل خواهرش هر کاری میکند. رابطهی سم و گوئن کمی پیچیده است و در طول داستان گرههای این رابطهی عجیب کمکم از هم باز میشوند. کانر، پسر گوئن، بااینکه میداند نباید درگیر ماجرا شود، این کار را میکند و همه را به خطر میاندازد.
کتاب شکار هیولا یک کتاب هیجانانگیز است که مثل دیگر آثار ریچل کین، به یکی از کتابهای پرفروش تبدیل شد. نویسنده در این کتاب تعادل میان تنش، هیجان و احساس را رعایت کرده و به خواننده فرصت میدهد که با شخصیتهای کتاب بیشتر ارتباط برقرار کند. اگر جلد اول مجموعهی دریاچه متروک را نخواندهاید، پیشنهاد میکنیم آن را نیز بخوانید. البته اگر این کار را نکنید، با ارجاعاتی که ریچل کین در داستان شکار هیولا به جلد اول میدهد، تا حدودی با داستان جلد قبلی آشنا خواهید شد. انتشارات کتاب کوچه هر دو جلد را با ترجمهی حسین مسعودی آشتیانی چاپ کرده است و میتوانید آنها را از طریق سایت و اپلیکیشن کتابراه تهیه کنید.
قسمتی از کتاب شکار هیولا:
«گوشی اعتباری جدیدی خریدهام. شمارهام تغییر کرده و در کلِ عالم فقط پنج نفر هستند که شمارهام را دارند. دو نفر آنها همینالان کنارم در اتاق خوابیدهاند.
غیر از این پنج نفر به هیچکس در دنیا اعتماد ندارم. همهٔ فکرم سایهٔ مردی است که در تاریکی نیمهشب قدمزنان میآید، نمیدود، آرام قدم میزند. هنوز باورم نمیشود که ملوین رویال به جایی دور فرار کرده باشد. با اینکه نیمی از نیروهای پلیس آمریکا در تعقیب او هستند، من شک ندارم که هدفش ما هستیم. حقیقت این است که او دنبال ما میگردد.
همسر سابقم یک هیولاست. فکر میکردم در زندان و تحت تدابیر امنیتی منتظر نشسته است تا موعد اعدامش برسد؛ اما حتی پشت میلههای زندان هم گروهی برای خودش دستوپا کرد تا برایمان ترس و وحشت بسازد. در داخل و خارج زندان عدهای را اجیر کرده بود تا در این راه کمکش کنند. با اینکه هنوز هم ماهیت و اندازهٔ این کار از بخشهای مجهول ماجراست، اما شک ندارم کارهایش بدون برنامه و نقشه نبوده است. او آنقدر برایمان ترس و وحشت هدفمند ساخت تا ما را به جایی که میخواهد، بکشاند؛ خانهای که در اصل تله بود و ما هم مثلاً در آن زندگی میکردیم.
هرگاه چشم رویهم میگذارم و همهجا سیاه میشود، ملوین رویال به طرفم حمله میکند. پلک میزنم، در خیابان است. پلک میزنم، در حال بالا آمدن از پلههاست تا خود را به طبقهٔ دوم برساند. پلک میزنم، پشت در است و اینجاست که گوشهایم را تیز میکنم.
با صدای رسیدن پیامکی از جا میپرم. گوشی را از روی هواساز اتاق برمیدارم. با اینکه دستگاه هواساز زیاد بزرگ نیست، اما عالی کار میکند. گرمای ملایمی در اتاق جاری است و از این لحاظ متل خوبی است؛ ولی باز هم با این اوصاف پتو روی خودم انداختهام.
چشمان خستهام را باز و بسته میکنم و تا جایی که میشود صفحهٔ تلفن را به صورتم نزدیک میکنم. شماره غریبه است. صفحهٔ گوشی را خاموش میکنم و زیر بالشم میگذارم. سعی میکنم به خودم بقبولانم که جایمان امن است؛ ولی خوب میدانم که امن نیست. میفهمم چه کسی پیام داده است. دو عدد قفلی که روی در اتاق متل است، کافی نیستند.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.