شفاگر جنون
درباره نویسنده الیف شافاک:
الیف شافاک (Elif Shafak) نویسنده کتاب شفاگر جنون، متولد 1971 نویسندهای ترک که در استراسبورگ فرانسه بهدنیا آمده است. مادرش دیپلمات بوده و از این جهت شافاک زندگی در شهرهای مختلف جهان را تجربه کرده است. او در سال ۱۹۹۸، برای کتاب «پنهان» برندهی جایزهی مولانا شد و در سال ۲۰۰۰، با نوشتن رمان «مَحرم»، جایزهی بهترین رمان سال را از طرف کانون نویسندگان ترکیه از آن خود کرد. شافاک مدرک دکترای علوم سیاسی دارد و در دانشگاههای ترکیه، آمریکا و انگلیس تدریس میکند، او یکی از حامیان فعال برابری و آزادی بیان است و سیاسینویسی بخشی از حرفه اوست.
الیف شافاک، نویسنده مشهور و جسور ترک، این روزها نامی آشنا برای مخاطبان ادبیات در سراسر دنیا است. کارهای او به زبانهای مختلف ترجمه میشوند و در صدر پرفروشهای بازار کتاب در اروپا و امریکا و دیگر نقاط جهان قرار دارند. ازجمله، کتاب ملّت عشق او در ایران هم با استقبال شگفتانگیزی مواجه شده و کمتر کتابدوستی است که آن را نخوانده باشد.
درباره کتاب شفاگر جنون:
آدام لنگر: «تجربهی خواندن رمان شفاگر جنون مثل سواری در ترن هوایی مهیج است؛ سفری نفسگیر در زندگی گروهی از مهاجران باهوش، وسواسی و آشفتهحال، و یک دختر آمریکایی که با یکی از آنها ازدواج میکند. شفاگر جنون اثری است مملو از بازی با کلمات، علاقههای زودگذر به فرهنگ عامه، و نوعی هوشمندی بیباکانه که شافاک را بهعنوان روایتگری اصیل در ادبیات قرن حاضر معرفی میکند.»
رمان شفاگر جنون یک سفر اکتشافی خواندنی دربارۀ عشق، رفاقت، فرهنگ، ملیت، غربت و حس تعلق خاطر است. الیف شافاک، نویسندهی محبوب این رمان چهرۀ آمریکای معاصر و پیچیدگیهای اجتماعیاش را به ما نشان میدهد. خواندن این رمان که داستانِ طنز و غمانگیز گروهی از دوستان جوان و تلاش بیپایانشان برای رسیدن به حس رضایت است، تجربهای تلخوشیرین را در پی دارد.
قسمتی از کتاب شفاگر جنون:
فقط دو مشتری داخل بار ماندهاند. دو دانشجوی تحصیلات تکمیلی که هزینههای شهریه و اجاره خانهشان از کمک هزینه تحصیلیشان بالا زده، هر دو در این شهر غریباند و هر دو از کشورهای مسلمان آمدهاند. علیرغم تشابه ظاهری و رفاقت صمیمی شان نقاط مشترک چندانی ندارند – حداقل نه در این لحظه بخصوص، یعنی ۲:۳۶ صبح – در حالی که یکیشان سیاه مست و دیگری مثل همیشه هوشیار است. ساعتها – دقیق تر گفته باشیم پنج ساعت – است که با آن تضاد چشمگیر کنار هم نشستهاند.
اما هنوز وقت رفتنشان نرسیده، و در عرض چند دقیقه دیگر، نفر هوشیار، که دست قضا قدکوتاه تر، تیره پوستتر و بسیار حراف تر از دیگری است، از دست شویی بیرون می آید، لبخند عذرخواهانه ای به پیشخدمت ـ که مشغول جارو کردن کف بار است – میزند و با بدنی منقبض به طرف رفیق استخوانی اش که میخکوب روی صندلی نشسته راه می افتد. رفیقش با لب و لوچه آویزان و چشمهایی تار از اوزو به نوشته روی دستمال کاغذی نگاه میکند – کاملاً بی حرکت و غافل از نگاه شاکی بارمن پورتوریکویی که درست مقابلش ایستاده…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.