شبی در زمستان (سهگانهی مسکو 3)
درباره نویسنده سایمن سیبگ مونتیفیوری:
سایمن سیبگ مونتیفیوری (Simon Sebag Montefiore) نویسنده کتاب شبی در زمستان، (زاده 27 ژوئن 1965) مورخ ، مجری تلویزیونی و نویسنده کتابها و رمانهای تاریخ محبوب بریتانیا است. مونتفيور به عنوان بانكدار، روزنامه نگار در امور خارجي و يك خبرنگار جنگي مشغول به كار بود كه درگيريها را در زمان سقوط اتحاد جماهير شوروي پوشش ميداد.
درباره کتاب شبی در زمستان:
دستگیریهای مرموز و ناگهانی، بازجوییهای وحشیانه، درهم شکستن هر نشانهای از تفکر ضد دولتی. وحشت دائمی و معده کوبنده. این واقعیت روسیه استالینیستی است که مونتیفیوری آنچنان متقاعدکننده بیان کرده است. او بهعنوان یک زندگینامهنویس و تاریخنگار تحسینشده آن دوره، فضای ظالمانهای را دارد. او در رمان دوم خود که بر اساس حوادث تاریخی است، با تمرکز بر جوانان تخیلی، تنش را بیشتر میکند.
در سال 1945 مسکو، گروهی از نوجوانان، پسران و دختران نخبگان بلشویک، صحنهای از شاعر رمانتیک مورد علاقه خود، پوشکین را اجرا میکنند. وقتی دو نفر به ضرب گلوله کشته میشوند، بقیه متهم به فعالیت خرابکارانه میشوند. وقتی یک دفترچه با پوشش مخملی از باشگاه بازیگری آنها کشف شد، وضعیت آنها بدتر میشود. شبکه سوءظن به سمت بیرون میرود و معلمان و والدین آنها را در بر میگیرد، آنها باید تظاهر به تایید حبس فرزندانشان در زندان لوبیانکا کنند یا با اتهامات بیوفایی به حزب روبهرو شوند.
مونتیفیوری پس از عقب نشینی، دو موضوع پرشور را که شرکت کنندگان دلیلی برای پنهان کردنشان دارند را فاش میکند. برخی از داستانهای فردی بالقوه جذاب هنوز مورد بررسی قرار نگرفتهاند، اما به طور کلی، این داستانی جذاب و سریع از عشق، ترس، فداکاری و بقا است.
قسمتی از کتاب شبی در زمستان:
ژوئن ۱۹۴۵
درست چند لحظه بعد از شلیکها وقتی نگاه سرافیما به بدنهای بیجان دوستان هم مدرسهایاش میافتد میبیند سفیدی پرمانندی جسم متلاشی آن ها را میپوشاند. به پوششی از برف شبیه است، اما اکنون وسط تابستان است و بذرهای سپیدار شناورند مانند هجوم فضاپیماهای بیگانهی ریز با مانورهای بینظم به هوا میپرند و چرخ میزنند چون میلیونها بالرین مست میرقصند، اما با سبکی غیرقابل پیش بینی اهل مسکو به این پدیده «برف تابستان» میگویند. سرافیما تلاش میکند در آن غروب نمناک نفس بکشد، تلاش میکند ببیند.
بعدها، وقتى سرافيما شهادت میدهد، آرزو میکند کاش کمتر دیده بود، کم تر می دانست. یکی از پلیسهای مست حاضر در صحنه با اشاره به جسدها کلمه ها را میکشد و میگوید: «اینها هر بچه ی مرده ای نیستند.» وقتی پلیسها اوراق شناسایی قربانیها و دوستان آنها را میبینند سعی میکنند میزان خطر را ارزیابی کنند و تند تند پلک میزنند بعد با تمام سرعتی که در توان دارند پرونده را رد میکنند. حالا دیگر پلیس نیست که پرسوجو میکند بلکه سازمانهای اطلاعاتی پلیس مخفی است که بازجویی میکند. آنها خواهند پرسید: جنایت است یا خودکشی یا توطئه؟ چه باید گفت؟ چه چیزی را باید پنهان کرد؟ اگر اشتباه کنی سرت را از دست میدهی.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.