شاهصنم
درباره کتاب شاهصنم:
رمان شاهصنم داستان دختری به شدت کنجکاو، با ظاهری معمولی. پر عزت نفس، حامی خانواده، اما دردسرساز… دختری که سعی میکنه سرش به کار خودش باشه و دردسرهای بزرگ گذشته رو فراموش کنه، اما نمیشه. چون سرد و بیاهمیت بودن برای بعضیها که به توجه و تحسین عادت دارن، زیادی سنگینه! بیاعتنایی شاهصنم اینبار هم باعث دردسر میشه، اون هم از طرف آرش پناهی که بیتوجهی یک دختر معمولی و ساده رو نمیتونه تحمل کنه. درگیریهای ناخواسته اون رو به سمت بیآبرویی و رسوایی میکشه. او حالا راهی نداره، جز اینکه به سمت کسی بره که قبلترها خودش باعث بیآبرویی و طرد شدن از خانواده شد…
قسمتی از کتاب شاهصنم:
پا روی پا میاندازد و نگاهش را به دختر ظریف و دلبری که لبخند پر ناز و کرشمهاش را به روی فرشاد میپاشد، میدهد. چه زیبا دل میبرد و چه فریبکارانه جذب میکند!
زیباست… مرد پسند… ناز… در اکیپ چهار نفرهشان میدرخشد. پیشی کوچولوی فرشاد! در سالن بزرگ سلف سرویس دانشگاه، باهم درحال حرف زدن و قهوه خوردن هستند و تمام هوش و حواس فرشاد پی لبخندهای دلبرانه این دختر است. چه پسر عاشق و مهربان و… ببوگلابیای!
به یاد پیام دیشب ملینا میافتد که به او داده بود.
«نگفتی. منظورت از پیامایی که بهم میدی چیه؟ نمیخوای بگی کی هستی و از من چی می خوای؟!»
عسل کنار گوشش آرام پچ میزند.
– چه عشوهای میاد واسه فرشاد!
آرام پوزخند میزند و چشم از دلبرانه پیشی فرشاد میگیرد. گوشیاش را بر میدارد و وارد صفحه چت خودش و ملینا میشود. رویا از سمت راستش میگوید:
– حالم ازش به هم میخوره! چطوری میتونه انقدر دورو و کثیف باشه؟ حيف فرشاد به خدا…
در حال گوش دادن به مکالمه عسل و رویا، پیامی را که خودش به ملینا داده، مرور می کند…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.