سکوت
درباره نویسنده شوساکو اندو:
شوساکو اندو نویسنده کتاب سکوت. (۲۷ مارس، ۱۹۲۳ – ۲۹ سپتامبر، ۱۹۹۶) یک نویسندهٔ ژاپنی است که از دیدگاه یک مسیحی کاتولیک داستان مینوشت. خیلی زودی پس از اینکه اندو در سال 1923 در توکیو به دنیا آمد، خانواده وی به دالیان، بخشی از منطقه اجاره ای کوانتونگ در منچوری نقل مکان کردند. هنگامی که والدینش در سال 1933 طلاق گرفتند، مادر اندو او را به ژاپن بازگرداند تا با خاله اش در کوبه زندگی کند. اندو در سن 11 یا 12 سالگی در سال 1934 به عنوان یک کاتولیک تعمید داده شد. برخی میگویند این امر توسط مادرش، که پس از طلاق به کاتولیک تبدیل شده بود، انجام شده است، در حالی که برخی دیگر میگویند خاله او این تحریک را آغاز کرده است.
درباره کتاب سکوت:
اندو در این رمان مسیحیت را به باتلاق ژاپن میکشاند. خبر رسیده که پدر فریرا، مبلغ عالیرتبهی مسیحیت در ژاپن، تحت شکنجههای حکومت، از دینش برگشته و ایمانش را از دست داده است. سه نفر از شاگردان او که نمیتوانند چنین چیزی را باور کنند راهی سفر به ژاپن میشوند تا فریرا را بیابند و به دنیای مسیحی ثابت کنند که شکست او غیرممکن است. رمان روایت سفر یکی از این شاگردان، سباستین رودریگز، در ژاپن است: خداوند سکوت کرده و تنها باران میبارد. تمام صحنههای رمان نم کشیده و رطوبت همه چیز را پوسانده است، حتی ایمان مسیحی را. سباستین همچنانکه پیش میرود خود را در موقعیتی میبیند شبیه به موقعیت مسیح در انجیل:
حرکتی از جلیله به جلجتا هنگامی که پدر او را تنها گذاشته و سکوت کرده است. او پیش میرود بدون این که بداند مسیح است، یا پطروس ترسو و یا یهودای خائن. آیا او میتواند از رطوبت باتلاق ژاپن «ایمان سالم» به در ببرد؟ آیا پدر فریرا هم همین راه را رفته بود؟ راه مسیح را، آنجا که خداوند سکوت کرده است و باران و رطوبت «سرزمین آفتاب» تمام دستاوردهای کلیسا را در خود فرو میبلعد… اندو با استفاده از دو راوی [یک مورخ دانای کل و یک اولشخص یعنی سباستین رودریگز] بهشکلی مؤثر و جذاب این سفر را روایت میکند. ضرباهنگ رمان مانند ضرباهنگ انجیل مدام تندتر میشود و از میانههای داستان، بستن کتاب کار سادهای نیست بهخصوص که نثر فارسی کتاب هم روان و بدون دستانداز و در خدمت ضرباهنگ تند داستان از کار درآمده است. این تفسیری است نمایشی و تپنده نهتنها از ایمان مسیحی، بلکه از چگونگی آغاز یک دین در سرزمینی بیگانه…
قسمتی از کتاب سکوت:
«اصلا نمیتوانم سرزنشش کنم. حالم از چرب زبانیهایش به هم میخورد… اصرارش کردم که اعتراف کند و با فروتنی به تمام گناهان گذشتهاش اعتراف کرد… به او گفتم که هیچ وقت این حرف مولایمان یادش نرود که: هر که نامم را در پیشگاه دیگران تصدیق کند، من هم نزد خداوندِ بهشت شفاعتش را میکنم و هر که در برابر مردم منکرم شود، من هم نزد خدای بهشت منکرش میشوم…»
«این جا بود که کیچی جیرو مثل سگی لگد خورده زانو زد و از سر پشیمانی دست به پیشانی کوبید. این مرد ذاتا بزدل است و گویی یک جو شجاعت در سرپای وجودش نیست. ارادهاش بدک نیست، اما رک و پوست کنده به او گفتم اگر میخواهد بر این ارادهی ضعیف و ترسش طوری غلبه کند که تا یکی به او توپ و تشر زد دست و پایش نلرزد، باید ایمانش را قوی کند، نه این که مدام ساکی بخورد.»
«پدر گاهی اوقات شجاعت مایهی دردسر دیگران میشود. ما اسمش را شجاعت کوکورانه میگذاریم. و خیلی از کشیشها معتصبانه به این شجاعت کورکورانه چسبیدهاند و نمیفهمند که فقط موجب دردسر ژاپنیها میشوند.»
«یعنی تنها کار مبلغان همین بوده؟ فقط دردسر درست کردهاند؟»
«اگر خلاف خواست مردم چیزی را بهشان تحمیل کنید، آخرش مجبورند بگویند: “بابت هیچ چیز ازتان ممنونیم!” تعالیم مسیحیت هم در این جا همین طور است. ما دین خودمان را داریم، دین جدید، آن هم از نوع وارداتیاش را نمیخواهیم. من خودم در مدرسهی علمیه تعالیم مسیحیت را یاد گرفتهام، اما به نظرم به درد این کشور نمیخورند.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.