سوگنامه بوئنوس آیرس
درباره نویسنده لارنس تورنتون:
لارنس تورنتون (Lawrence Thornton) نویسنده کتاب سوگنامه بوئنوس آیرس، (متولد 1937) یک رماننویس و منتقد آمریکایی است که در کلرمونت، کالیفرنیا زندگی میکند. مشهورترین رمان او، تصور آرژانتین، از روشهای رئالیسم جادویی برای روایت داستانی از جنگ کثیف (1976-1983) استفاده میکند. این رمان، همراه با نامگذاری ارواح و قصه ها از آرشیو آبی، سه گانه آرژانتین را تشکیل می دهد. آثار او که به هجده زبان منتشر شده است، اغلب در مدارس و دانشگاه ها تدریس می شود.
در سال 2003 فیلمی از تصور آرژانتین توسط کریستوفر همپتون با بازی آنتونیو باندراس، اما تامپسون و کلر بلوم ساخته شد. در سال 1996، زورونگو فلامنکو، یک گروه فلامنکو مستقر در مینیاپولیس، نسخه فلامنکو از این رمان را به صحنه برد که در آن گروهی از رقصندگان و خوانندگان بین المللی حضور داشتند. او علاوه بر نوشتن شش رمان، نویسنده یک مطالعه غیرداستانی درباره ادبیات داستانی مدرن، امید بی تن، و همچنین مقالات علمی در PMLA، Comparative Literature، American Literature، Modern Fiction Studies و دیگر مجلات علمی است. در طول دهه 1990 او یک منتقد دائمی برای نقد کتاب نیویورک تایمز بود.
درباره کتاب سوگنامه بوئنوس آیرس:
پابلیشرز ویکلی: «خواندن این رمان فوقالعاده برای هرکسی که خودش را یک شهروند مسئولیتپذیر میداند ضروریست. کتاب پیامی به شدت نیرومند دارد که تا اعماق وجدان آدم را میسوزاند. دستاورد تورنتون این است که ما را وادار میکند تا قدرت ذاتی این گونه کتابها را ببینیم؛ کتابهایی که پیامی از جنس امید در خود دارند برای کسانی که میخوانند، باور دارند، عمل جنگند تا زنده بمانند.»
بوئنوس آیرس؛ ۱۹۷۶. مخالفان حکومت هر روز دستگیر، ناپدید، تبعید یا اعدام میشوند. مارتین بن، روزنامهنگار آمریکایی، در سال ۱۹۷۰ به آرژانتین آمده و با کارلوس، همسرش، سیسیلیا و دخترشان، ترسا آشنا و به آنها نزدیک میشود. کارلوس، که یک نمایشنامه نویس است و انگار توسط نیروهای غیبی هدایت میشود، توانایی این را دارد که در رویاهایش موقعیت مکانی و سرنوشت ناپدیدشدگان را ببیند و به خانوادههایشان خبر بدهد. سیسیلیا هم که مثل مارتین خبرنگار است بعد از نوشتن یک مقاله تندوتیز علیه دولت به همراه دخترش ربوده میشود. کارلوس هرچه تلاش میکند نمیتواند جای همسر و دخترش را بفهمد و هربار که در رویایش آنها را میبیند، رویا نیمه کاره میماند. بالاخره پس از پیگیری سرنخهای فراوان سیسیلیا را مییابد، اما خبری از دخترش نیست. این سه با کمک هم در صدد یافتن ترسا بر میآیند؛ البته اگر او هنوز زنده باشد.
قسمتی از کتاب سوگنامه بوئنوس آیرس:
هر روز جنازهای را پیدا میکردند که گلولهای در سرش خالی شده بود. حتما تمام این آدمها خبر کامیون هایی را که نصفه شب میآمدند شنیده بودند. کامیون که از راه میرسد، صدای بلند افتادن چیزی مثل بدنی سنگین درون آب شنیده میشد. همین یک هفته پیش زنی هنگام عبور از روی پل به پایین نگاه کرده و بدن بی جان شوهرش را دیده بود که به پشت مثل یک ستاره دریایی روی آب شناور است. زن خودش را به آب انداخت و غرق شد. این آدمها چطور میتوانند چنین حقیقیتی را نادیده بگیرند که حتی همین حالا، هنگام وزش همین باد عصرگاهی، دارند یک نفر را میان خیابانهای شهر میربایتد؟
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.