سبد خرید

سنگ کاغذ قیچی

ناشر : نوندسته: , ,
موجودی: موجود در انبار

199,000 تومان

آدام و آملیا به اسکاتلند سفر می‌کنند تا در هتلی کنار دریاچۀ بلک‌واتر، دور از هیاهوی لندن، مشکلاتشان را حل کنند. این هتل زیبا درواقع کلیسایی قدیمی است، با منظره‌ای خیره‌کننده در دل طبیعتی دست‌نخورده، اما اوضاع آن‌طور که این زوج انتظار دارند پیش نمی‌رود: آب و برق قطع می‌شود، سروصداهای عجیبی از گوشه‌وکنار کلیسا به گوش می‌رسد، درها بی‌جهت باز و بسته می‌شوند، امکان تماس با هیچ‌کس وجود ندارد و انگار کسی این زوج را زیر نظر گرفته است. به‌علاوه، مشخص می‌شود سرداب کلیسا محل دفن جادوگران بوده و ارواح آن‌ها مدام در آن اطراف پرسه می‌زند…

تعداد:
مقایسه



سنگ کاغذ قیچی

درباره نویسنده آلیس فینی:

آلیس فینی (Alice Feeney) نویسنده کتاب سنگ کاغذ قیچی، نویسنده و روزنامه‌نگار سابق بی بی سی است. اولین رمان او، “من گاهی دروغ می گویم”، جزو پرفروش‌ترین‌های بین‌المللی نیویورک تایمز بود. این اثر به بیش از بیست زبان ترجمه شده است و توسط الن دژنرس و برادران وارنر با بازی سارا میشل گلار در یک سریال تلویزیونی ساخته شده است. آلیس در لندن و سیدنی زندگی کرده است و اکنون در حومه سوری ساکن شده است و در آنجا با همسر و سگش زندگی می‌کند. دومین رمان او با عنوان “من می دانم تو کیستی” در بهار 2019 منتشر شد.

درباره کتاب سنگ کاغذ قیچی:

کتاب سنگ، کاغذ، قیچی چهارمین رمان آلیس فینی است که خیلی زود توانسته موفقیت رمان اول نویسنده را تکرار کند و به فهرست پرفروش‌های بین‌المللی راه یابد. شخصیت‌های این رمان در فضایی برفی و وهم‌آلود به‌تدریج رازهای زندگی یکدیگر را کشف می‌کنند.

«آملیا» و «آدام رایت»، زوجی که در مرکز این داستان قرار دارند، در حال گذراندن آخرهفته خود در ارتفاعات اسکاتلند هستند، با این احتمال که شاید بتوانند ازدواج ده ساله خود را از نابودی نجات دهند. آن ها همسایه ای مرموز و انزواطلب به نام «رابین» دارند که باعث وحشت «آملیا» می شود وقتی او می بیند که «رابین» پشت پنجره خانه ایستاده و به آن ها خیره شده است. داستان خیلی زود پیچ و خم هایی خطرناک به خود می گیرد و روایت هر کدام از این سه شخصیت، «جعبه پاندروایی» را می گشاید که سرشار از اسرار، دروغ ها و خیانت های ریز و درشت است.

قسمتی از کتاب سنگ کاغذ قیچی:

هوا حتی داخل کلبه هم سرد است. رابین آتش را روشن می‌کند و روی قالیچه کنار آن می‌نشیند تا استخوان‌هایش گرم شوند. دلش برای پیپش تنگ شده، اما دیگر آن را برای همیشه از دست داده است، برای همین یک بسته بیسکویت باز می‌کند. سگ کنارش دراز می‌کشد، چانه‌اش را روی پاهای او می‌گذارد و به رابین نگاه می‌کند که بیسکویت می‌خورد، به‌امید اینکه شاید چیزی برایش بیندازد. رابین دوست دارد ریزریز بیسکویت را گاز بزند، لبه‌های بیرونی را بخورد تا جایی که فقط مرکز مربایی‌اش باقی بماند ـ کاری کند که لذت خوردنش تا حد ممکن طولانی‌تر شود.

با اینکه خیلی نزدیک به شعله‌ها نشسته، باز هم دست‌هایش را حس نمی‌کند. انگشتانش از سرما سرخ و بعد از پاک کردن آن‌همه برف از روی سنگ قبر هنری کبود شده‌اند. اما اگر این کار را نمی‌کرد، مهمانان آن را پیدا نمی‌کردند و او باید اوضاع را طبق نقشه پیش می‌برد. دلیلی دارد که این هفته آن‌ها را به اینجا دعوت کرده، نه هفته‌های دیگر.

وقتی هنری مُرد، یادش می‌آید.

«نیاز دارم که بیای اینجا.»

وقتی تلفن کرد، این را به رابین گفت. سلام و احوالپرسی نکرد، فقط همان پنج کلمهٔ کوتاه. نیاز دارم که بیای اینجا. لازم نبود بگوید کجا، حتی با اینکه آن‌همه مدت با هم حرف نزده بودند. لازم نبود دلیلش را هم بگوید، اما گفت.

وقتی رابین جواب نداد، دو کلمهٔ کوتاه دیگر اضافه کرد: «من مریضم.» مشخص شد در بیان واقعیت کوتاهی کرده و کارش از مریضی گذشته است.

از قبل می‌دانست هنری آپارتمانش را در لندن فروخته و تمام مدت در مخفیگاه اسکاتلندی‌اش زندگی می‌کند. همیشه منزوی بود و تنهایی را ترجیح می‌داد. چیزی که رابین انتظار نداشت این بود که هنگام نیاز به او تلفن کند، اما خب نداشتنِ کسی دیگرْ یکی از معدود نقاط مشترکشان بود. نویسندگان قادرند پیچیده‌ترین و محبوب‌ترین دنیاها را خلق کنند و گاهی جهان خیلی کوچکی برای خودشان باقی می‌گذارند. بعضی از اسب‌ها به چشم‌بند نیاز دارند که کارشان را به بهترین شکل انجام دهند و مسابقه را ببرند. باید حس کنند تنها هستند و چیزی حواسشان را پرت نکند. بعضی از نویسنده‌ها هم همین‌طورند؛ این حرفه در تنهایی معنا پیدا می‌کند.

نمی‌توان سکوت را غلط تعبیر کرد. این یکی از شعارهای رابین بود. اما وقتی جواب نداد، هنری به حرفش ادامه داد و قبل از آنکه قطع کند، گفت: «من دارم می‌میرم. اگه نمی‌آی، فقط به کسی نگو.»

اگر چشمانش را ببندد، هنوز هم صدای بوق ممتد تلفن را می‌شنود.

بعدها هنری توضیح داد که هنگام استفاده از خط تلفن بیمارستان، سکه‌هایش تمام شده بودند. گفت عمداً نخواسته جلب ترحم کند یا بی‌ادبی. رابین حرفش را باور نکرد. هیچ وقت حرف‌هایش را باور نمی‌کرد. با این حال، سوار اتومبیل شد، چون زندگی هم می‌تواند مثل مرگ غیر قابل پیش‌بینی باشد.

مردی را که لبهٔ تخت بیمارستان نشسته بود نشناخت. آخرین عکس رسمی‌اش را دست‌کم ده سال قبل گرفته و بدجور پیر شده بود. کت فاستونی همیشگی‌اش زیادی بزرگ به نظر می‌رسید، انگار مال شخص دیگری بود، پاپیون ابریشمی در کار نبود و از آن دسته‌موی سفید فقط چند تار نازکِ شانه‌شده روی سر طاس صورتی‌اش باقی مانده بودند. ناآشنا بودن صورتش برای رابین عجیب بود، اما خب خیلی از آدم‌ها ارتباط با دیگران را از دست می‌دهند. در این موارد، فاصله عامل تعیین‌کننده‌ای نیست. حتی همسایگانی که خانه‌به‌خانهٔ هم زندگی می‌کنند گاهی اسم همدیگر را نمی‌دانند.

احوالپرسی، در آغوش کشیدن و تشکری در کار نبود.

هنری فقط گفت: «می‌خوام برم خونه.»»

اشتراک گذاری:
نويسنده/نويسندگان

مترجم

نوع جلد

شمیز

قطع

رقعی

نوبت چاپ

سال چاپ

1401

تعداد صفحات

292

زبان

موضوع

,

شابک

9786227566574

وزن

280

جنس کاغذ

عنوان اصلی

Rock Paper Scissors
2021

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “سنگ کاغذ قیچی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.

پرسش و پاسخ از مشتریان

هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!

موقع دریافت جواب مرا با خبر کن !
در حال بارگذاری ...