سلاخخانه کوچک شهر (مشاهیر مرگ)
درباره نویسنده هارولد شکتر:
هارولد شکتر (Harold Schechter) نویسنده کتاب سلاخخانه کوچک شهر، (متولد 1948) نویسندۀ آمریکاییست که عمدۀ فعالیتهایش را وقایعنگاریهای تاریخی بر اساس جرائم واقعی و قاتلان سریالی تشکیل میدهند. او بهمدت چهل و دو سال در یکی از دانشگاههای ایالت نیویورک به تدریس ادبیات آمریکا، اسطورهشناسی و نقد ادبی مشغول بوده است. مقالات پژوهشی شکتر در نشریات متعددی از جمله نیویورک تایمز، وال استریت ژورنال، لس آنجلس تایمز و اینترنشنال هرالد تریبون منتشر شده است. این نویسنده دوبار نامزد دریافت جایزهی ادگار شده بود.
درباره کتاب سلاخخانه کوچک شهر:
قسمتی از کتاب سلاخخانه کوچک شهر:
گمان میرفت برخی از مردان مفقود مبلغ چشمگیری پول همراه داشتهاند. ویلیام اف. مککراتی، از ساکنان سِداروِیلِ شهرستان هاوارد، با دو هزار و ششصد دلار پول نقد از ادارهٔ اراضی شهر ایندیپندنس بازمیگشت. جان گریری که او نیز از ساکنان شهرستان هاوارد بود، وقتی از خانه خارج شد دو هزار دلار پول همراه داشت. یک مرد عزب سالمند، به نام جانی بویل، وقتی پیاده از اوسیجمیشن راه افتاد «هزار و نهصد دلار در جیب داشت تا زمینی بخرد.» از قرار معلوم بنجامین براون پول چندانی نداشت، بنا بر گزارشها حدود پنجاه دلار، ولی درشکهای زیبا داشت با «چند اسب کرنگ همسان» و یراق و افسار نو.
سایر مفقودان دارایی گرانقیمتی همراه نداشتند. آلونزو اسکانس، «کارگر ایرلندی»، و مردی به نام جک بولی که به خانهاش در مِیکِنسیتی در ایلینوی بازمیگشت، هیچکدام عملاً آه در بساط نداشتند. هنری مکنزیِ سیساله، از بستگان دور همسر لیروی دیک، نیز آخرین بار زمانی دیده شد که خانهٔ همرزم قدیمیاش ال. اچ. اسپری را ترک میکرد و چهل سنت همراه داشت که آن را هم از دوستش قرض گرفته بود.
دربارهٔ اینکه جورج لانگکُر هنگام ناپدید شدن چقدر پول همراه داشته روایات مختلفی هست. بعضی میگویند هزار و نهصد دلار و بعضی میگویند فقط سی و شش دلار. ولی اکثراً بر سر این موضوع متفقالقولاند که پس از اینکه همسرش سر زا رفت، تصمیم گرفته بود از کانزاس برود و همراه دختر نوزادش به خانهٔ والدینش در آیووا بازگردد.
جورج لانگکر که برای این سفر به وسیلهای مناسب نیاز داشت، معاملهای با دکتر ویلیام یورک، پزشک خانوادگی و دوستش، انجام داد و درشکهای از او گرفت و در اواخر فوریهٔ سال ۱۸۷۳ همراه دخترش راهی آیووا شد. تازه به کافیویل رسیده بودند که برفوبوران شروع شد و پدر و دختر در خانهٔ بیوهای مهماندوست ساکن شدند. صبح روز بعد زن صاحبخانه که به نظرش لباسهای دخترک مناسب سفر نبودند، لباسهایی گرمتری را که از دوران کودکی فرزندان خودش باقی مانده بودند تن او کرد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.