سقوط
درباره نویسنده جین گرین:
جین گرین (Jane Green) نویسنده کتاب سقوط، متولد 1968 که با نام متاهلش جین گرین واربورگ نیز شناخته می شود، نویسنده انگلیسی تبار آمریکایی است که آثار داستانی او پرفروشترینهای آمریکایی و بین المللی هستند. تا سال 2014، کتابهای گرین بیش از 10 میلیون نسخه در سراسر جهان فروخته بودند، با ترجمههای آنها به سی و یک زبان، که او را به نویسندهای پیشرو در ادبیات داستانی تجاری زنان در سطح جهان تبدیل کرد.، او به عنوان “یکی از اولین نویسندگان جوجه لیت” توصیف شده است، و به عنوان یک نویسنده موسس در قالب داستان که گاهی اوقات به عنوان “مامان روشن” شناخته میشود.
درباره کتاب سقوط:
کتاب سقوط که در لیست پرفروشهای نیویورک تایمز جای دارد، ماجرایی عاشقانه و شیرین را روایت میکند. سقوط داستانی دقیق و ظریف و زیبا به قلم یکی از بهترین نویسندههای آمریکایی است. شخصیت اصلی داستان دختری به نام «اما» است که دلش میخواهد از خانواده دور شود و آن طور که دوست دارد زندگی کند. از این رو تصمیم میگیرد به آمریکا مهاجرت کند. همه چیز خیلی خوب پیش میرود، تا اینکه وقوع اتفاقی زندگی او را دچار تحولی عمیق میکند و شرایطی را به وجود میآورد که دختر را با امای سابق بسیار متفاوت میکند.
قسمتی از کتاب سقوط:
اما میخندد و ادامه می دهد: اون باعث میشه من فکر کنم یه زن بازنشسته م. بازنشسته نیستم اما فرض می کنم هستم چون خیلی موقعیتم رو دوست دارم. نه استرس و فشاری دارم و نه ساعت های طولانی کاری. حس می کنم توی بهشتم. اما نمی تونم همیشه این طوری باشم و فقط می خوام یه کم استراحت کنم تا برای آینده م تصمیم بگیرم.
-چطوری دومینیک رو پیدا کردی؟
– از طریق یه آگهی تبلیغاتی.
ای جی به شوخی می گوید: واقعا؟ باید داستان قشنگی داشته باشه.
نه داستان خاصی نداره. من فقط دنبال یه خونه ی اجاره ای ویلایی می گشتم و پیداش کردم.
ای جی شانه اش را بالا می اندازد و چشمک می زند و می گوید: آره آره. اصلا داستان قشنگی نیست.
اما حس می کند کمی سرخ شده و می پرسد: منظورت چیه؟ باید بدونی که هیچ داستان عاشقانه ای وجود نداره و دومینیک با یکی دیگه قراراش رو گذاشته.
ای جی با خوش خلقی می خندد و می گوید: جینا کسی نیست که باهاش قرار بذاری. جینا فقط به درد چیزهای دیگه می خوره. ببخشید. فقط می خواستم باهات شوخی کنم. دومینیک می گفت مجردی و به نظر می رسه دختر خوبی باشی. چه اشکالی داره بخوام دوستم خوشحال باشه؟
اما می خندد و جواب می دهد: دوستت خیلی شیرینه ولی این ایده ی خوبی نیست. چی می شه اگه یه روزی بیاد و من مجبور به رفتن باشم؟ چی می شه اگه ما با هم باشیم و می تونستیم توی یه خونه زندگی کنیم و من هر بار که شیر آب می شکست ازش می خواستم اون رو تعمیر کنه؟! ایده ی بدیه، بدترینه. من این طور زندگی رو دوست ندارم.
-چی می شد اگه دیوانه وار عاشقش می شدی و بعد می فهمیدی نیمه ی همدیگه هستید؟
اما توی فکر می رود و ای جی وقتی حرف می زند زنی می آید و با محبت به شانه اش تکیه می دهد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.