سرزمین عجایب
درباره نویسنده آن پچت:
آن پچت (Ann Patchett) نویسنده کتاب سرزمین عجایب، زادهی 2 دسامبر 1963، نویسندهای آمریکایی است. پشت در لس آنجلس به دنیا آمد. او در دانشگاه آیووا در کارگاه نویسندگان آیووا شرکت کرد، همچنین در مرکز آثار هنرهای زیبا در ماساچوست حضور یافت و در همین مرکز بود که اولین رمانش را نوشت. پچت اکنون به همراه همسرش در نشویل تنسی زندگی میکند.
خانم پچت علاوه بر نوشتن چندین رمان پرفروش، انتشارات پارناسوس بوکز را نیز در سال 2011 در نشویل راه اندازی کرده است. او یک جایزه اورنج و یک جایزه قلم فاکنر را در کارنامهاش دارد که برای رمان «بل کانتو» در سال 2002 دریافت کرده است. «بدو»، «تافت» و «دستیار شعبده باز» که به فهرست نهایی اورنج راه یافت، از دیگر آثار وی هستند.
او همچنین به عنوان نویسنده منتخب انجمن کتاب ملی زنان آمریکا در سال 2012 معرفی شد. جایزهای که هر سال به یک نویسنده زن آمریکایی که با احساس مسوولیت به کار نویسندگی میپردازد و بخشی یا تمامی زندگیاش را از راه نویسندگی تامین میکند، تعلق میگیرد.
از کتابهای پرفروش و پرطرفدار او میتوان به عمارت هلندی و کمینگاه اشاره کرد.
درباره کتاب سرزمین عجایب:
آخرین فردی که برای یافتن او فرستاده شد، آندرس اکمان بود که حالا خبر مرگش رسیده. دکتر مارینا سینگ، پژوهشگر شرکت داروسازی ووگل، به جست وجوی تیم تحقیقاتیشان و سرپرست آن، دکتر آنیک سوانسون که به نظر میرسد در آمازون ناپدید شده است، به برزیل فرستاده میشود. تیم تحقیقاتی او در حال کار بر روی ساخت داروی معجزه آسای جدیدی ست که توسعهی آن هزینهی زیادی برای شرکت داشته است.
هیچ چیز در ماموریت مارینا آسان نیست: هیچ کس نمیداند دکتر سوانسون کجاست، در روایتی مملو از تیرهای زهرآگین و آناکونداهای در حال بلعیدن، مارینا به مانائوس سفر میکند، سپس به دلتای آمازون، در اعماق جنگلهای تاریک و متراکم پر از حشرات میرود و با قبیلهی آدمخواران برخورد میکند، تا ماجراجویی جذابش نگاه عمیقی شود به انتخابهای دشواری که به نام کشف و عشق انجام میدهیم.
سرزمین عجایب شما را به قلب تاریکی هدایت میکند و سپس نشان میدهد که چه چیزی در طرف دیگر وجود دارد.
قسمتی از کتاب سرزمین عجایب:
کارهای مهم اولویت داشت. مارینا از یک متخصص بیماری های واگیردار در سن پل وقت گرفت و واکسن ده ساله ی تب زرد و کزاز زد. یک نسخه برای بیماری مالاریا گرفت که در آن ذکر شده بود اولین قرص را فوری مصرف کند. پس از آن باید در طول سفر هر هفته یک قرص می خورد و پس از بازگشت از سفر تا یک ماه به مصرف قرص ها ادامه می داد تا مریض نشود. دکتر به او گفته بود: «در مورد داروها احتیاط کن. ممکنه به سرت بزنه که داری از بوم می پری پایین.»
مارینا نگران پریدن از روی بام نبود. بیشتر نگران بلیت های هواپیما، جمع کردن وسایل، فرهنگ لغات انگلیسی پرتغالی بود و نمی دانست چند ورق قرص پپتوبیسمول کافی است. گاه گاه درد بازوی چپ آزارش می داد. از وقتی واکسن کزاز و تب زرد زده بود احساس می کرد سوزن های تزریق زیر پوستش مانده؛ انگار دو نیزه ی داغ در استخوان بازویش جا خوش کرده بود. اجازه داد گه گاه نگرانی های مهم تری جای فکر آندرس و کارن و دکتر اسونسون را در ذهنش بگیرد که مثل خوره به جانش می افتاد. سه شب بعد از خوردن اولین قرص لاریام خواب هند و پدرش را دید. وقتی آماده ی سفر به آمازون می شد، تصادفی جواب سوالی را پیدا کرد که آن روزها دغدغه ی ذهنی اش نبود: چرا وقتی بچه بود کابوس می دید؟
جواب ناگهان به ذهنش رسید: به خاطر خوردن قرصها بود.
نیمه شب که از رخت خواب بیرون آمد خیس عرق بود و می لرزید. کابوس هنوز جلو چشمش بود و می ترسید اگر پلک بر هم بگذارد دوباره شروع شود؛ هرچند راه فراری هم نداشت. او آن کابوس را خوب می شناخت. همان کابوس نوجوانی اش بود. سالها می شد که آن کابوس را ندیده بود و آن شب که دیگر خیلی از سالها دور بود و کابوسش را فراموش کرده بود دوباره به سراغش آمده بود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.