سبد خرید

سالتو

ناشر : چشمهدسته: , ,
موجودی: موجود در انبار

105,000 تومان

دومین رمانِ مهدی افروزمنش فضایی مهیج و پُرداستان دارد. او که نخستین رمانش یعنی تاول، جایزه‌ی بهترین رمانِ سالِ جایزه‌ی هفت اقلیم را از آنِ خود کرد، در دومین رمانش به قهرمانی پرداخته که از اعماق شهر و از حوالی میدانِ مشهورِ فلاح تهران برآمده است. قهرمانِ او کُشتی‌گیری فرز و تکنیکی ا‌ست که رمانِ سالتو براساسِ جهانِ او شکل می‌گیرد، کُشتی‌گیری جسور که ناگهان بخت به او رو می‌کند و یک عشقِ‌کُشتیِ ثروتمند تصمیم می‌گیرد از او حمایت کند. او مردی است مرموز و مشکوک که برای این مبارز قصه‌هایی دارد و این نقطه‌ای ا‌ست که از آن به بعد فضای رمان حال و‌هوایی جنایی ـ معمایی پیدا می‌کند… افروزمنش با سال‌ها تجربه‌ی روزنامه‌نگاریِ بخش اجتماعی، توجه خاصی به انسانِ برآمده از تکه‌های تیره‌ی شهر دارد. او در این رمان آدم‌های گوناگون این شهر را مقابلِ این قهرمانِ فرز و ازهمه‌جا‌بی‌خبر قرار می‌دهد و ناچارش می‌‌کند درباره‌ی چیزهایی تصمیم بگیرد که بین مرگ و زندگی در نوسان‌اند. سالتو با روحی قصه‌گو و رئالیستی تلاش می‌کند برای مخاطب غافلگیری‌ بزرگی رقم بزند. پسری برآمده از جنوبِ شهر که حالا می‌خواهد سلطان باشد…

تعداد:
مقایسه



سالتو

درباره نویسنده مهدی افروزمنش:

مهدی افروزمنش نویسنده کتاب سالتو، (متولد 1357 تهران) نویسنده، روزنامه‌نگار و فعال مطبوعاتی ایرانی است که در سال 1383 و 1385 افتخار بهترین گزارش‌نویس را به دست آورد. افروزمنش که به واسطه فعالیت رسانه‌ای خود با واقعیت‌های پنهان جامعه ایرانی آشناست، در آثار خود به مسائل اجتماعی می‌پردازد و دغدغه‌ای همیشگی برای بیان دردهای نگفته مردمی دارد. در سابقۀ فعالیت‌های مطبوعاتی‌اش، دبیر اجتماعی روزنامه‌های شرق، اعتماد، بهار، شهروند و فرهیختگان به چشم می‌خورد. از کتاب‌های دیگر او می‌توان به «باران در مترو» و «تاول» اشاره کرد که کتاب، دوم برنده جایزه هفت اقلیم برای بهترین کتاب سال بوده است.

درباره کتاب سالتو:

کتاب سالتو، داستانی مرموز و معمایی دارد. هنر نویسنده در ارتباط گنگ و نامریی بین آدم‌ها و اتفاقات ستودنی است. این داستان طوری نوشته شده که خواننده را صفحه به صفحه بیشتر مشتاق خواندن می‌کند. شخصیت‌های داستان افراد خیلی از دور از ذهن نیستند. همه آدم‌های معمولی هستند که در تعامل با هم و اوج گرفتن درگیری‌ها، چهره‌ی تازه‌ای از خودشان نشان می‌دهند.

داستان سالتو از همان ابتدا خیلی خوب شروع می‌شود. از گزافه‌گویی و قلم‌فرسایی‌های ادبی هم در آن خبری نیست. از صفحه‌ی اول وارد داستان می‌شویم و با جریانات پیش می‌رویم. در اواسط ریتم معمولی کتاب چنان تند می‌شود که سیل حوادث و اتفاقات لحظه‌ای خواننده را رها نمی‌کند. طوری که نمی‌توان پیش از رسیدن به پایان داستان، آن را لحظه‌ای زمین گذاشت.

افروزمنش توانسته تلفیق خوبی از یک فضای رازآلود و مبهم در بستری اجتماعی و ورزشی بسازد. او در ایجاد حس تعلیق و کشاندن مخاطب به این طرف و آن طرف مهارت زیادی دارد. در این داستان از کلیشه‌ی آدم‌خوب‌های زنده و آدم‌بدهای مرده خبری نیست. اینجا همه سال‌هاست که مرده‌اند؛ آدم‌ها زندگی نمی‌کنند، فقط پوسته‌های خالی و شکننده‌ی خود را این طرف و آن طرف می‌کشانند. افروزمنش چندان اصراری روی زیباسازی مفاهیم ندارد. واقعیت زندگی، همان‌طوری که هست نشان داده شده است.

قسمتی از کتاب سالتو:

دو دقیقه مانده به یازده خودم را کشیدم پایین، اتفاق در شرف وقوع بود. از شش صبح منتظرش بودم، همان وقتی که با حسن، سمیه، فاطمه و مریم رسیدم سرِ چهارراه.

شب قبلش همه‌چیز را برای مریم تعریف کرده بودم. روی ریل تهران اهواز نشسته بودیم.

«نمی‌دونی چه ساک خوشگلی بود؛ عینِ اون توله‌سگ‌کوچیکه که کنارتون ول می‌چرخید نرم بود.»

«ماشین‌شون چی بود؟»

«از این ماشین باکلاس‌ها… یه‌بار می‌گم سوارت کنن، صندلیش مثل پنبه بود، توش که می‌شستی…»

«داوود رو چی‌کار می‌کنی؟»

«نمی‌دونم. اگه تو وایسی جام شاید نفهمه.»

«من که بلد نیستم بفروشمش. تازه‌شم مشتری‌ها من رو نمی‌شناسن.»

«بلدی نمی‌خواد که، جنس‌ها رو برات قایم می‌کنم. فقط پول رو می‌گیری و می‌گی یه دور بزنن تا جنس رو براشون ببری. من هم نمی‌شناسن. زودم می‌آم.»

«اگه داوود بیاد چی؟»

«بهش بگو چیزی نمی‌دونی. باشه؟»

مریم پرید هوا و گفت «گفتی باشه سیاوش‌خان، گفتی باشه. باختی.»

«باشه» کلمهٔ ممنوعهٔ من و مریم بود. یک رمز یا حلقهٔ وصل. بازی بچگانهٔ ما. باخته بودم و به‌هیچ‌وجه برام مهم نبود. به ساک و تُشک کُشتی فکر می‌کردم. پانصد تومانی مچاله‌ای بهش دادم و براش از کفش‌ها و دوبنده‌هام گفتم، از مچ‌های لاغر رقیب‌هام که زیرشان زده بودم، از دستم که بالا رفته بود و من فقط صدای هِن‌هِن خودم و حریفم را می‌شنیدم و بوی عرقی که حالم را جا می‌آورد. تعریف کردنش هم حال‌به‌هم‌زن بود اما من یکی را مست می‌کرد. براش گفتم که وقتی تن‌هامان به‌هم می‌خورد چیزی درونم گُر می‌گیرد و داغ می‌شوم. صورت مریم مُدام جمع می‌شد و می‌گفت «اَیی، تعریف نکن حالم بد شد!» بااین‌حال هنوز جای انگشت‌های دست راستش را حس می‌کنم که بازوی لاغرم را لمس کرد و فشار داد.

اشتراک گذاری:
نويسنده/نويسندگان

نوع جلد

شمیز

قطع

رقعی

نوبت چاپ

13

سال چاپ

1401

تعداد صفحات

262

زبان

موضوع

,

شابک

9786002296078

وزن

260

جنس کاغذ

دنیای سینما

سریال یاغی
1401

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “سالتو”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.

پرسش و پاسخ از مشتریان

هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!

موقع دریافت جواب مرا با خبر کن !
در حال بارگذاری ...