زیرسیگاری
درباره نویسنده ارول موریس:
ارول موریس (Errol Morris) نویسنده کتاب زیرسیگاری، متولد 1948، مستندساز امریکایی است. موریس به خاطر فیلم مستند «مهِ جنگ: یازده درس از زندگی رابرت اس. مکنامارا» جایزه اسکار بهترین فیلم مستند سال 2003 را گرفت. از دیگر فیلمهای او میتوان به «خط آبی باریک» و «سریع، ارزان و خارج از کنترل» اشاره کرد.
درباره کتاب زیرسیگاری:
تامس کوهن، فیلسوف مطرح آمریکایی و مبدع مفهوم تغییرِ پارادایم، چهل و نه سال پیش در تلاش برای قانع کردن یکی از دانشجویان رشته فلسفه علم در خصوص نسبیگرایی، عصبانی شد، زیرسیگاریش را به سمت وی پرت کرد و کمی بعد به واسطه نفوذی که داشت این دانشجو را از دانشگاه پرینستون بیرون انداخت. این دانشجو کسی نبود جز ارول موریس که بعدها به یکی از مشهورترین مستندسازان آمریکا تبدیل شد.
موریس کینهای را که از استاد سابقش به دل گرفته بود، تا سالها پنهان کرد و سرانجام در سال ۲۰۱۸ با انتشار کتاب زیرسیگاری، آن را به سمت اندیشه و فلسفه کوهن نشانه رفت. وی در مقدمه این کتاب از نقدی که به همه جوانب فلسفه کوهن دارد، نسبیگرایی یا عینیگرایی، مسأله این است
کوهن در کتاب معروف خود، ساختار انقلابهای علمی (۱۹۶۲)، استدلال میکند که علم در دو حالت ادامه پیدا میکند: علم در حالت عادی یعنی حل معما و پیدا کردن جواب برای سوالاتی که در چارچوب یک تئوری مسلط یا پارادایم ایجاد میشوند. اما در جایی که ناهنجاری یا انحراف از چارچوب قواعد تکرار شود، یک انقلاب علمی رخ می دهد که تئوری یا پارادایم پیشین را با یک نمونه جدید جایگزین خواهد کرد؛ درست مثل زمانی که نظریه نسبیت آلبرت انیشتین قوانین حرکت اسحاق نیوتن را کنار زد، در مکتب کوهن به این فرآیند تغییر یا شیفت پارادایم گفته میشود. پیش از کوهن صدق مهمترین معیار مشروعیت هر نظام فکری بود اما کوهن با کنار گذاشتن صدق اعلام کرد که اجماع دانشمندان مهمترین معیار مشروعیت هر پارادایم است.
به گفته موریس این دیدگاه فوقالعاده خطرناک است. وی معتقد است ایدههای کوهن ترویج انکار حقیقت هستند و اگر نتوانیم به حقیقت عینی در علم تکیه و اعتماد کنیم جهان دچار هرج و مرج خواهد شد.
در زمانهای که وجود حقیقت بیش از هر دوره دیگری توسط دروغهای سیاسی و زندگی مجازی تهدید میشود، کتاب زیرسیگاری اهمیت و ارزش حقیقت عینی را یادآور میشود. موریس در ۹ فصل این کتاب به تفصیل توضیح میدهد که چرا ایدههای کوهن چرند و مزخرفند و چرا به باور او وجود حقایق عینی ضروری است. موریس در آوردگاهی که در صفحات این کتاب تصویر کرده در مخالفت با دیدگاههای استاد سابقش، قصد دارد به روشنی اثبات کند که چه چیزهایی درباره جهان، حقیقت، تاریخ، عمل و عکسالعملهایمان میدانیم و میتوانیم بگوییم.
این همان گرایش بنیادی است که در پس فعالیت او در دنیای فیلمسازی نیز وجود دارد؛ او مستند خط آبی باریک را درباره مردی ساخت که به جرم قتل مرتکب نشده محکوم به حبس ابد میشود. ساخت این فیلم از حقیقت پرده برداشت و باعث شد متهم یک سال پس از پخش فیلم از زندان آزاد شود. مه جنگ از دیگر ساختههای این فیلمساز مطرح است که در آن رابرت مکنامارا، وزیر دفاع وقت آمریکا درباره نقشی که در جنگ ویتنام داشت مورد سوال قرار گرفته و حقیقت پشت پرده درباره تصمیمگیری های دشوار دولتمردان در دوران جنگ و درگیری عیان میشود.
طبق جهانبینی موریس، حقیقت ممکن است فَرار باشد اما این بدان معنا نیست که ما باید با طفره رفتن های فلسفی زمینه از کَف رفتن آن را فراهم کنیم. وی معتقد است این وظیفه ماست که هرآنچه را در توان داریم در اثبات و حمایت از حقیقت به کار ببندیم.
کتاب زیرسیگاری در کنار استدلالهای منطقی و قابل تأمل، از لحاظ بصری نیز جذابیت منحصربهفردی دارد؛ نویسنده در لابهلای صفحات کتاب از تصاویر متعددی استفاده کرده است که به مباحث طرح شده در متن کتاب مرتبط هستند. تقریبا در هر صفحه از این کتاب یک اثر هنری از هنرمندان سراسر جهان وجود دارد؛ از گفتوگو درباره کوهن و شیفت پارادایم گرفته تا مصاحبه با نوآم چامسکی، موریس از این تصاویر برای تکمیل اطلاعات ارائه شده، استفاده کرده است.
قسمتی از کتاب زیرسیگاری:
خطای نسبیگرايان فقط اين نيست كه از عقل استفادهای ابزاری میكنند. همه ما كمابيش دچار چنين خطايی میشويم. خطای خطرناك آنها اين است كه از نگاه ابزاری به عقل دفاع و آن را توجيه و ترويج میكنند و تمام دستاوردهای عقل از جمله منطق، اخلاق و همه علوم تجربی را حاصل چنين نگاهی میدانند. آنها پس از تضعيف منطق مشترك بشری به آنچه موريس “تخيلِ بيشفعالِ انسان مدرن” مینامد پناه میبرند و از همه ابزارهای هنری مدرن برای تحريك خيال و تخدير عقل بهره میگيرند (Morris ۲۰۱۸, ۸۱).
موريس با تكيه بر تخصصی كه بر مبانی هنر دارد بهخوبی نشان میدهد كه نسبیگرايی جديد به تسخير ذهن نخبگان جامعه قانع نيست و اكنون اين ايدئولوژی با پشتوانه هنرهای تخيلی، و بهويژه رمان و فيلم، به متن زندگی عموم مردم رسوخ كرده است. نسبیگرايی در دوران غلبه مَجاز بر حقيقت از كودكی و به گونهای ناخودآگاه بر ذهنها چيره میشود و بیخبر بر گنجِ عقل چنبره میزند و آن را مسموم میكند. تعبير او اين است كه “يك ذره از (فلسفه) كوهن مانند يك ذره از سم آرسنيك عمل میكند.”
اغلب ادعا شده است كه نسبیگرايی، با ترويج مدارا، رنجهای بشر را كاهش داده است و به عنوان نمونه پايان جنگهای مذهبی در داخل اروپا با رشد نسبیگرايی و پذيرش تكثرگرايی ممكن شد. اما در اين بحث بايد به آمار كشتههای جنگهای دوران سيطره نسبیگرايی نيز توجه داشت، كه بيش از تمام تلفات جنگهای تاريخ زمين است. از آنجا كه موريس در دوران جنگ ويتنام از فعالان ضدجنگ بود، تلفات اين جنگ را مثال میزند و به مواد شيميايی انبوهی اشاره میكند كه برای نابود كردن جنگلهای ويتنام به كار رفت. به هر حال در اين بحث نيز برای اثبات هر ادعايی نخست بايد نسبیگرايی را كنار گذاشت و از اعتبارِ منطق دفاع كرد. بدون پذيرش روشی غيرنسبی و بدون باور به صدقی عينی و جهانشمول، چگونه میتوان از نقش نسبیگرايی در ايجاد صلح دفاع كرد؟
اگر نسبیگرايی درست باشد، چگونه میتوان از اصل مدارا و ارزش صلح دفاع كرد و كاهش رنجها را ارزشمند دانست؟ در واقع اگر نسبیگرايی درست باشد، هر جنايتی را میتوان توجيه كرد. نسبیگرايی بهويژه وقتی با نگاه مادی همراه است، مبنای فكری مناسبی برای تسكين وجدان هر جنايتكاری فراهم میكند. اگر احكام اخلاقی نسبی و تاريخی باشند، قتل كودكان منعی ندارد. در نظر جنايتكاری كه نگاهی مادی دارد مثله كردن يك انسان مانند قطعهقطعه كردن يك ربات است. بنابراين حتی اگر حقيقت آن چيزی باشد كه در عمل مفيد است و رنج بشر را كاهش میدهد، باز نسبیگرايی نمیتواند حقيقت داشته باشد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.