زندگی کوروش (تربیت کوروش)
درباره نویسنده گزنفون:
گزنفون (Xenophon) نویسنده کتاب زندگی کوروش، فیلسوف، مورخ، و سرباز یونانی است که در سال ۴۳۰ قبل از میلاد در آتن به دنیا آمد. دوران زندگی او حدوداً بین سالهای ۴۳۰ تا ۳۵۴ پیش از میلاد بودهاست. گزنفون از شاگردان سقراط بود و بعدها به خدمت پروخنوس درآمده به عنوان سپاهی اجیر در لشکرکشی کوروش کوچک علیه برادرش اردشیر دوم شرکت کرد. پس از مرگ کوروش، سپاهیان یونانی، گزنفون را به رهبری و قیادت خود برگزیدند. او توانست بازماندهٔ سپاه یونان را از طریق ماد و آسیای صغیر به یونان بازگرداند.
پس از بازگشت، سربازان یونانی ابتدا چند مدتی در تراکیه ساکن شدند و سپس به خدمت اسپارتیان درآمدند و در جنگ برای آزادسازی یونانیان آناتولی از حکومت پارسیان شرکت کردند. گزنوفون نیز از این زمان به بعد به شدت با اسپارتیان خصوصاً شاه اگسیلائوس دوم مراوده داشت، تا حدی که وقتی آتن و متحدینش علیه سلطهٔ اسپارت وارد جنگ شدند، گزنوفون به نفع اسپارت در سال ؟پیش از میلاد در کورونیا جنگید. احتمالاً این خدمات گزنوفون به اسپارتیان باعث شد تا به صورت رسمی از آتن تبعید شود. اسپارتیان به او جایی در شهری کوچک به نام اسکیلوس در نزدیکی اُلمپیا دادند تا زندگی کند. طی این سالها گزنوفون به عنوان نمایندهٔ اسپارت در اُلمپیا خدمت میکرد، و پسرانش را برای آموزش به اسپارت فرستاد.
بعضی تاریخ نگاران معتقدند که او در طی این دورهٔ زمانی سفری به سیسیل نیز کردهاست. مدت کمی پس از کاهش قدرت اسپارت پس از نبرد لوکترا (۳۷۱ ق. م) گزنوفون از اسکیلوس اخراج شد و به احتمال زیاد در کورینت ساکن شد. احتمال میرود که پس از آنکه گریلوس فرزند گزنوفون برای آتن در نبرد مانتینیا به عنوان سواره نظام شرکت کرد و کشته شد، تبعید رسمی گزنوفون از آتن ملغی شده باشد. به هر حال کشته شدن فرزند گزنوفون در این نبرد باعث احساس همدردی آتن با گزنوفون شد، به طوری که بعدها ارسطو عنوان فرعی گریلوس را برای یکی از رسالههای خود که در آن به نقد دیدگاههای ایسوکراتس میپرداخت، انتخاب کرد. گزنوفون حدود سال ۳۵۰ ق. م در آتن یا کورینت در گذشت.
درباره کتاب زندگی کوروش:
زندگی کوروش نوشته گزنوفون، تاریخنگار و سیاستمدار یونانی ئیرامون زندگی، تربیت و روش کشورداری کورش هخامنشی است. کزنوفون با کتاب زندگی کوروش بهزعم خود گزینهیی بهتر از دموکراسی پیش نهاد، تا همگان دریابند که برای ادارهی کشور به مستبدی نیکسیرت و نیکنهاد نیاز است، به شاهزادهیی نژاده که جز خیر و مصلحت رعیت به چیزی نیاندیشد. این کتاب ــ تربیت کوروش، یا زندگی کوروش ــ در راه به کرسی نشاندن این طرز فکر نگاشته شده است. کزنوفون با این کتاب، آتنِ دموکرات اما فقیر و پریشان روزگار و گرفتار جنگ همیشگی با اسپارت را با ایران آباد و ثروتمند و بزرگ و یگانه ابرقدرت جهان مقایسه میکند، و نتیجه را به خواننده میسپارد که دلیل ثروت و عزت ایران آن است که کوروش، شهزادهی نیکنهاد و نیکخواهِ مردم بر آن فرمان میراند و درماندگی آتن از آنروست که تودهی مردمِ تعلیم ندیده بر آن حکم میرانند.
یکصد سال بعد، ارسطو، که پیرو همین اندیشه است به تربیت الکساندر مقدونی میکوشد و مستبد نیکسیرت خود را در وجود آن شهزاده میجوید. نفوذ فلسفی کزنوفون و کتاب زندگی کوروش وی را حتا در نوشتهی قرن شانزدهمی (The Prince) (به فارسی شهریار) اثر انریکو ماکیاولی نیز میتوان جست. کزنوفون زندگی کوروش را در سالهای پایانی زندگی نوشته و افزون بر بازتاباندن دیدگاه فلسفی خود در این کتاب، تجربههای ارزشمند خویش را در آموزش و پرورش، لشکرکشی و هنرهای جنگ، داوری دشمنان، و نقش سخن و سخنوری در رهبری جامعه، و بسیای موارد بااهمیت دیگر را به افسانهیی شیرین درآمیخته و در اختیار خواننده نهاده است. بسیاری باور دارند که بیشترینهی صفات و شایستگیهای کوروش که در این کتاب آمده است، در واقع شایستگی و صفتهاییست که کزنوفون در کوروش جوان به هنگام لشکرکشی از سارد به میانرودان دیده است.
قسمتی از کتاب زندگی کوروش:
آن دو به این سان سخنها گفتند و در سفر پیش رفتند تا به مرز ماد، و در آن جا مروایی نیک به پذیرهشان آمد: عقابی پدید شد بر گسترهی آسمان از سوی راستشان، آنگونه که پنداری ایشان را راه مینماید. و آنان خدایان و روان پهلوانان کشور را نماز گزاردند که خشنودی خود آنگونه بر ایشان آشکار کردند، و روا داشتند آنان را سفری ایمن. زان پس پا از مرز فراتر نهادند، و در خطهی ماد چون بودند دیگر بار نمازی گزاردند ایزدان ماد را تا شاید ایشان را به نیک رویی بپذیرند. و چون این کرده شد، در آغوش فشردند یکدیگر را به آن شیوه که پدری و فرزندی کنند به گاه بدرود؛ و کامبوزیا روبه سوی شهر خویش نهاد، و کوروش پیشتر رفت تا رسید به خالوی خود سیاکسار در زمین ماد.
آن زمان که سفرش پایان گرفت و رخ به رخ شد با وی، درودها فرستادند یکدیگر را به آن شیوه که خویشاوندان کنند به گاه دیدار. زان پس سیاکسار شهزاده را پرسید که چه اندازه سپاه با خود آورده است. و کوروش گفت: «من ۳۰ هزار مرد گزیدهام که به زودی خواهند رسید، و پیشتر در جای سپاهیان مزدبر شما را خدمت گزاردهاند، و فزونتر سپاهیانی نیز از پی آنان در خواهند رسید، از مه تباران پارس»
«آنان به چه شمارند؟» سیاکسار پرسید. و کوروش چنیناش پاشخ داد: «شمار آنان خندهی شادمانی بر چهرهتان ننشاند، اما به یاد آرید که چه تباران مرز ما، که به شمار اندکاند، به آسانی فرمان میرانند بر تمامی مردمان پارس که به شمار بسیارند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.