سبد خرید

زندگی به روایت چخوف

ناشر : نگاهدسته: , ,
موجودی: موجود در انبار

75,000 تومان

با گذشت افزون بر یک قرن از تاریخ نگارش بسیاری از داستان‌ها و نمایشنامه‌های چخوف، نه تنها این آثار طراوت و تازگی خود را از دست نداده‌اند، بل هنوز مسائل و ماجراهایی که شخصیت‌ها و قهرمانان آنها را درگیر خود می‌کنند در بسیاری از کشورها و جوامعی که بی‌عدالتی و ستم طبقاتی بر آنها حکم فرماست، و جهل و ناآگاهی وخرافات میان توده‌ها بیداد می‌کند، به راحتی ملموس و محسوس است. چخوف در حکایت مرد ناشناس و داستانهای دیگر کتاب پیش رو بر غلبه پوچی، ابتذال، انحطاط و خرافات بر جامعه روسیه تزاری می‌تازد.

تعداد:
مقایسه



زندگی به روایت چخوف

درباره نویسنده آنتوان چخوف:

آنتوان چخوف (Anton Pavlovich Chekhov) نویسنده کتاب زندگی به روایت چخوف، (زادهٔ ۲۹ ژانویهٔ ۱۸۶۰ در تاگانروگ – درگذشتهٔ ۱۵ ژوئیهٔ ۱۹۰۴) پزشک، داستان‌نویس، طنزنویس و نمایش‌نامه‌نویس برجستهٔ روس است. هرچند چخوف زندگی کوتاهی داشت و همین زندگی کوتاه همراه با بیماری بود اما بیش از ۷۰۰ اثر ادبی آفرید. او را مهم‌ترین داستان کوتاه‌نویس برمی‌شمارند و در زمینهٔ نمایش‌نامه‌نویسی نیز آثار برجسته‌ای از خود به‌جا گذاشته‌است. چخوف در ۴۴ سالگی بر اثر خون‌ریزی مغزی درگذشت.

چخوف نخستین مجموعه داستانش را دو سال پس از دریافت درجهٔ دکترای پزشکی به چاپ رساند. سال بعد انتشار مجموعه داستان «هنگام شام» جایزه پوشکین را که فرهنگستان روسیه اهدا می‌کرد، برایش به ارمغان آورد. چخوف بیش از هفتصد داستان کوتاه نوشته‌است. در داستان‌های او معمولاً رویدادها از خلال وجدان یکی از آدم‌های داستان، که کمابیش با زندگی خانوادگی «معمول» بیگانه است، تعریف می‌شود. چخوف با خودداری از شرح و بسط داستان مفهوم طرح را نیز در داستان‌نویسی تغییر داد. او در داستان‌هایش به جای ارائهٔ تغییر، سعی می‌کند به نمایش زندگی بپردازد. در عین حال، در داستان‌های موفق او رویدادهای تراژیک، جزئی از زندگی روزانهٔ آدم‌های داستان او را تشکیل می‌دهند. تسلط چخوف به نمایشنامه‌نویسی، باعث افزایش توانائی وی در خلق دیالوگ‌های زیبا و جذاب شده بود.

درباره کتاب زندگی به روایت چخوف:

«زندگی به روایت چخوف» کتابی است شامل یک نوول و چند داستان کوتاه از نابغه‌ی ادبیات روس: آنتوان چخوف. اکثریت قریب‌به‌اتفاق آثار چخوف منعکس‌کننده‌ی شرایط خاص تاریخی روسیه‌ی تزاری است. جهل و فقر دهقانان، سنت‌های منحط و غیرانسانی، ستم‌های بی‌اندازه‌ی ملاکین و عوامل سرکوب تزاری، روابط و زندگی پوچ و بی‌هدف و پر از فساد طبقه‌ی متوسط تازه‌به‌دوران‌رسیده و زندگی پر از ابتذال، تملق و ریاکاری کارمندانی که جز حفظ موقعیت اداری و چاپلوسی رؤسا چیز دیگری در زندگی‌شان وجود ندارد، همه و همه، با ظرافت و سبکی پخته و منسجم در نمایشنامه‌ها و نوول‌ها، داستان‌های کوتاه و حتی نوشته‌های فکاهی چخوف منعکس شده‌اند و همگی آن‌ها نشان‌دهنده‌ی آن مکان و شرایط خاص تاریخی‌اند که روسیه‌ی تزاری در آن قرار داشت.

بدین‌ترتیب، آثار او دادخواستی علیه تمامی پلشتی‌ها و بی‌عدالتی‌هاست و هیچ‌گاه طراوت و تازگی خود را از دست نخواهد داد، چه برای مردمی که ظلم و بی‌عدالتی و خرافات هنوز در جامعه‌ی آنان حکم‌فرماست و چه برای آن‌هایی که مدت‌هاست چنین شرایطی را پشت سر گذاشته‌اند، آثار چخوف چون اسنادی معتیر و تاریخی باقی خواهد ماند.

از این روست که نمایشنامه‌ی باغ آلبالو فقط در دهه‌ی پنجاه بیشتر از صدبار و با مدت‌های نمایشی طولانی در بزرگ‌ترین تئاترهای لندن به نمایش درمی‌آید و هیچ‌گاه صحنه‌ی تئاترهای کوچک و بزرگ سایر کشورهای جهان از نمایشنامه‌های او خالی نشده و نمی‌شود. با وجود اینکه صد و اندی سال از نوشتن نمایشنامه‌ی دایی وانیا می‌گذرد، هنوز اجرای آن مایه‌ی افتخار بزرگ‌ترین تماشاخانه‌ها و کارگردانان و هنرپیشگان جهان است.

طنین ضربه‌های چکش مورد نظر چخوف که باید بیدارکننده‌ی وجدان‌های خواب‌زده و ناآگاه باشد با انتشار نوول موژیک‌ها با صدای بیشتری پژواک یافت. چخوف در این نوول و چند رمان و داستان متعاقب آن، وضعیت نابسامان و غیرانسانی روستاییان روسیه‌ی تزاری در دهه‌ی ۹۰ قرن نوزدهم را با رئالیسم پرخون و گزنده‌ی خود به انتقاد می‌کشد. موژیک‌ها چونان حقیقت تردیدناپذیری در محکومیت ظلم و ستم طبقاتی در محافل مختلف روسیه‌ی آن زمان مطرح می‌شود.

چخوف تنها تصویرگر شرایط اجتماعی بد و غیرانسانی خلقش و افشاگر صرف نابسامانی‌ها و نامرادی‌ها نیست. در اکثر داستان‌ها و نمایشنامه‌های او، همدردی عمیقی با طبقات فرودست و امیدش برای بهبود روزگار آنان به چشم می‌خورد. او ورای حکومت ظلم و بی‌عدالتی، آینده‌ای مشحون از عدالت، انسانیت و خوشبختی می‌دید.

قسمتی از کتاب زندگی به روایت چخوف:

در آستانه‌ی در، پیرمرد شصت ساله‌ای ایستاده بود که پالتو پوست بلندی که تا نوک پاهایش می‌رسید به تن داشت و کلاهی از پوست سگ آبی به سر گذاشته بود پرسید:

-گئورگی ایوانیچ خانه است؟

ابتدا فکر کردم یکی از طلبکاران نزول‌خوار گروزین است که گهگاه برای دریافت مبالغ جزئی نزد آرلوف می‌آمدند، ولی به مجرد اینکه پا به سرسرا گذاشت و پالتو پوستش را گشود، با دیدن ابروهای پر پشت و فشردگی خاص لبان و ردیف نشان‌های روی فراک رسمی‌اش او را شناختم، چون قیافه‌اش را قبلاً از روی عکس به دقت بررسی کرده بودم، او پدر آرلوف و همان شخصیت سیاسی معروف بود.

پاسخ دادم گئورگی ایوانیچ خانه نیست. پیرمرد لب‌هایش را سخت به هم فشرد و به فکر فرو رفت. در حالی که به جایی خیره شده بود و نیمرخ خشک و بی‌دندانش را به من می‌نمود گفت:

-یادداشتی می‌گذارم و می‌روم. راهنمایی‌ام کن!

گالش‌ها را در سرسرا کند و بی‌آنکه پالتو پوست سنگینش را از تن درآوردبه اتاق کار آرلوف رفت. در آنجا پشت میز تحریر و روی صندلی راحتی نشست و قبل از اینکه قلم در دست بگیرد حدود سه دقیقه به فکر فرو رفت و دست‌ها را آن‌چنان حائل چشم‌هایش کرد که گویی دارد آن‌ها را از تابش خورشید حفظ می‌کند؛ درست همان‌طور که پسرش به هنگام اوقات تلخی می‌کرد. چهره‌اش غمزده و متفکر بود و حالتی تسلیم و فرمانبردارانه داشت که غالباً در پیرمردان و اهل ایمان می‌دیدم.

پشت سرش ایستاده بودم و به سر طاس و گودی پشت گردنش می‌نگریستم و چون مثل روز برایم روشن بود که این پیرمرد ضعیف و بیمار هم‌اکنون کاملاً در چنگ من است. در کلیه‌ی زوایای آن خانه به جز من و دشمنم هیچ جنبنده‌ی دیگری وجود نداشت. کافی بود با مختصری تلاش فیزیکی به حیاتش خاتمه دهم و سپس برای رد گم کردن ساعتش را بردارم و از در پشتی خارج شوم. بدین‌ترتیب، بسیار بسیار بیشتر از آنچه هنگام پیشخدمت شدن انتظارش را داشتم عایدم می‌شد.

اشتراک گذاری:
نويسنده/نويسندگان

مترجم

نوع جلد

سلفون (سخت)

قطع

رقعی کوچک

نوبت چاپ

سال چاپ

1400

تعداد صفحات

322

زبان

موضوع

,

شابک

9786222671389

وزن

330

جنس کاغذ

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “زندگی به روایت چخوف”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.

پرسش و پاسخ از مشتریان

هیچ پرسش و پاسخی وجود ندارد ! اولین نفری باشید که درباره این محصول میپرسید!

موقع دریافت جواب مرا با خبر کن !
در حال بارگذاری ...