زخم بر زخم
زیر بار حجم عظیمی از آرزوهایم به سیاهی شب چشم دوختم، ولی هر چه نگاه میکردم، صحنهی روبهرویم تارتر میشد. پلکهایم را روی هم گذاشتم و قطره اشکی گرم روی گونهام روان شد که با سماجت کنار زدمش و باز هم نگاهم را در سیاهی شب غرق کردم. در فاصلهای نه چندان دور، سوسوی چراغی را دیدم. با خودم گفتم اولین چراغ آرزویم روشن شده”، اما هر چه جلوتر رفتم، نوری ندیدم. کورکورانه اطرافم را گشتم و باز هم نوری جلوتر از خود دیدم، ولی به سمتش که رفتم محو شد. چندین بار این اتفاق را برای خود مرور کردم و دست آخر، خسته از دل مردگی و مرگ آرزوهایم در بین انبوهی از تاریکی خودم را گم کردم. محو شدم میان آدمهایی که احساسم را نادیده گرفتند. اما میدانم زمانی خواهد رسید که بر خلاف احساس و آرزوهایم تا ناکجا آباد قدم خواهم زد. روزی که دیگر هیچ چیز برایم مهم نیست جز بازی دادن آدمهایی که به من زخم زدهاند. زمانی که مستانه به همه، حتی به او هم خواهم خندید.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.