روزی روزگاری در هالیوود
درباره نویسنده کوئنتین تارانتینو:
کوئنتین تارانتینو (Quentin Tarantino) نویسنده کتاب روزی روزگاری در هالیوود، با نام اصلی کوئِنتین جروم تارانتینو (Quentin Jerome Tarantino) (زادهٔ ۲۷ مارس ۱۹۶۳ در ناکسویل، تنسی، ایالات متحدهٔ آمریکا) کارگردان، بازیگر و فیلمنامهنویس آمریکایی است که برندهٔ جایزهٔ نخل طلایی بهترین کارگردان، هنرپیشه و همچنین برندهٔ جایزهٔ اسکار بهترین فیلمنامهنویس است. وی در ابتدای دههٔ ۹۰ با ساخت فیلمهایی با ساختار غیرخطی و پست مدرن و به تصویر کشیدن خشونت تصنعی، به شهرت رسید. وی را کارگردان دیجی مینامند. دلیل این نام نیز بخاطر نحوه استفاده وی از موسیقی برای خلق صحنههای خاص در فیلمهایش است.
برای شناخت سینمای تارانتینو باید به دو نکته اساسی که بنیانهای زیباییشناسی فیلمهای او عملاً از آنها ریشه میگیرد، توجه کرد؛ اول خصلتهای دورهای که فیلمهای او در آن ساخته و اکران شدهاند و دوم زندگی او. بهطور کلی سینمای تارانتینو را نقطه تقاطع دو خط میدانند؛ اولی خط فیلم نوآر کلاسیک و دومی خط فیلمهای جریانساز داستانی و عامهپسند.
درباره کتاب روزی روزگاری در هالیوود:
همه کوئنتین تارانتینو را به عنوان فیلمسازی خلاق و منحصر به فرد میشناسند؛ قصهگویی شگفتانگیز که دوبار برندهی جایزهی اسکار بهترین فیلمنامه شده است. تارانتینو اولین رمان خود را بر اساس فیلم خود به نام «روزی روزگاری در هالیوود» نوشته است؛ فیلمی که برندهی تقریباً 50 جایزه از جمله دو اسکار شده است.
واشنگتن پست: «خواندن این کتاب تجربه بسیار متفاوتی از دیدن فیلم است و آن را به اثری وسیعتر، خونینتر و حسرتبارتر تبدیل کرده است.»
ریک دالتون: روزگاری سریالی مشهور داشته، اما حالا دوران اوجش به پایان رسیده، در نقشهای منفی تک قسمتی بازی میکند و از شدت غصه به نوشیدن روی آورده است. آیا تماس تلفنی از رم نجاتش میدهد؟ یا برعکس، کارش را یکسره میکند؟
کلیف بوث: بدل ریک و بدنامترین مرد در تمام صحنههای فیلم برداری، چون تنها کسی است که میتواند آدم بکشد و قسر در برود…
چارلز منسون: مرد سابقه داری که یک مشت هیپی لش را دور خود جمع کرده و خیال میکند رهبر معنویشان است، اما حاضر است همهشان را قربانی کند تا ستارۀ راک اند رول شود.
قسمتی از کتاب روزی روزگاری در هالیوود:
اما بعد ماروین سرش را بالا میآورد و با اشتیاقی ناگهانی، چشم در چشم ریک میگوید: «و اما بهترین خبر کل این دفترچه: چهارده مشت مک کلاسکی»
برقی از شادی در چهره ریک میدرخشد و ماروین ادامه میدهد: «خب، توی آمریکا که اکران شد برای کلمبیا بد نبود. اما توی اروپا، وای مادرجان!» سرش را پایین میاندازد تا اطلاعات نوشته در دفتر را بخواند. «اینجا میگه چهارده مشت مک کلاسکی توی کل اروپا ترکونده. یکسره همه جا پخش میشده.»
ماروین سرش را دوباره بالا میآورد، دفترچه اش را میبندد و در پایان حرفش میگوید: «با این اوصاف توی اروپا خوب میشناسنت. سریالت رو همه میبینن. اما اونجا بیشتر از اینکه بازیگر قانون جایزه باشی، اون آدم باحالهای که چشم بند تک چشمی و شعله افکن داره و صدوپنجاه تا نازی رو توی چهارده مشت مک کلاسکی میکشه.»
پس از این سخن پرطمطراق، ماروين ته سیگارش را داخل زیرسیگاری خاموش میکند. «آخرین فیلم سینماییت چی بود؟»
این بار نوبت ریک است که ته سیگارش را داخل زیرسیگاری خاموش کند. «یه فیلم افتضاح کودکانه به اسم سالتی، سمور دریایی سخنگو.»
ماروین لبخند میزند. «امیدوارم نقش سمور رو بازی نکرده باشی.»
ریک لبخندی تلخ به شوخی مدیربرنامه میزند، اما از نظرش هیچ چیز آن فیلم خندهدار نیست.
ریک توضیح میدهد: «یونیورسال این فیلم رو گذاشت توی کاسهم که قرارداد چهار فیلمیم تموم شه. همین نشون میده یونیورسال چقدر واسهم ارزش قائله، یادمه اون جنینگز لانگ عوضی کلی واسهم دام پهن کرد و من رو با قرارداد چهارفيلمه جذب یونیورسال کرد. امبسی پیکچرز هم یه قرارداد بهم پیشنهاد داده بود. همین طور نشنال جنرال پیکچرز. همین طور اروینگ آلن پروداکشنز، همهشون رو رد کردم و رفتم سراغ یونیورسال، چون اسمشون گنده بود. البته جنینگز هم بهم گفته بود “یونیورسال میخواد بره تو کار ریک دالتون”. امضا که کردم دیگه قیافه نحسش رو ندیدم.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.