رقص در مسلخ مجموعه قلمروی قابیل کتاب سوم
درباره نویسنده لارنس بلاک:
لارنس بلاک (Lawrence Block) نویسنده کتاب رقص در مسلخ، متولد 24 جون 1938 در آمریکاست. دونالد وستلیک نام آثار اولیه نویسندهای بزرگ است که داستانهایی عامهپسند و پرفروش مینوشت. اولین داستانی که به نام خودش منتشر کرد «تو نمیتوانی ببازی» در مجله «منهانت» در سال 1957 بود و سپس اولین رمان با نام خودش را در سال 1961 با عنوان بازی گریفتر منتشر کرد و تاکنون رمانهایش به بیش از پنجاه عنوان رسیدهاند.
بلاک سالهاست که در شهر نیویورک زندگی میکند و محل وقوع بیشتر داستانهایش در این شهر است و ارتباط نزدیکی با نیویورک دارد. او بیشتر وقت خود را صرف سفر با همسر و سه دخترش میکند و تاکنون به 135 کشور سفر کرده اما فقط نیویورک را خانه خود میداند.
متیو اسکادر مشهورترین مخلوق وی در دنیای ادبیات است که تاکنون در 19 کتاب وی حضور داشته که اولین آنها گناهان پدران ما در سال 1976 و تازهترین آنها زمانی برای اسکاتر استونز در سال 2019 است. نقش اسکادر در سینما را تاکنون دو بازیگر مطرح هالیوود یعنی جف بریجز و لیام نیسون به ترتیب در فیلمهای هشت میلیون راه برای مردن و قدم زدن بین قبرها ایفا کردهاند که فیلم دوم از آثار مطرح و خوب سینمای جهان در سال 2013 است.
بلاک غیر از وستلیک اسامی مستعار زیادی دارد که جیل امرسون، پل کاوانا، شلدون لرد، اندرو شاو، دان هالیدی، لسلی ایوانز، لی دونکان، آن کمپبل کلارک و بن کریستوفر آنها را شامل میشوند. وی همچنین هشت فیلمنامه را به نگارش درآورده و دو کتاب زندگینامه دارد. لارنس بلاک از هیچ جایزهای در ادبیات جنایی بینصیب نمانده که 12 جایزه ادگار، چهار جایزه آنتونی و11 جایزه شاموس از آن جملهاند.
درباره مجموعه قلمروی قابیل:
«قلمروی قابیل» مجموعهای است که در آن به ترجمه و نشر کتابهای معمایی و پلیسی با زیرمجموعههای مختلف از قبیل؛ دلهره و معما، نوآر کارآگاهی، رازآلود و معما و… از کشورهای مختلف پرداخته است. تمام تلاش نشر کامک در این است که در مجموعه قلمروی قابیل، کتابهای جذاب و پرکششی که تاکنون چاپ نشده و یا شناختی از قبل در خصوص آنها نبوده با ترجمه خوب و کیفیت مطلوب به دست دوستداران این سبک داستانها برساند. جناب عباس کریمی عباسی مسئولیت دبیر مجموعه و انتخاب اکثر عنوانها را بر عهده دارند. همچنین جناب آقای مهندس محمد قمری حبشی ایده اصلی نام مجموعه و مشاورههای ارزشمندی در این موضوع را در اختیار ما گذاشتهاند.
درباره کتاب رقص در مسلخ:
متیو اسکادر؛ مخلوق سردرگم، منزوی، کمحرف و الکلی لارنس بلاک را میتوان واقعیترین کارآگاه خصوصی ادبیات جنایی دانست. اسکادر بدبینی فیلیپ مارلوی ریموند چندلر، رندی سم اسپید دشیل همت و دلزدگی از زندگی و پناهجویی در سایه منحوس الکل هری هوله؛ کارآگاه سرسخت و مردمگریز یو نسبو را یکجا دارد و همین موارد ملموس خواننده آشناست که باعث آشناپنداری مخاطب ماجراهای وی میشود.
اسکادر که لیام نیسن دیلاق در فیلم «قدم زدن بین قبرها» با آن راه رفتن متفاوت و تکانتکان بارانی بلند تیرهای که گویی میخواهد صاحبش را از انظار عمومی در نگه دارد، نماینده بیرونی اوست. پلیس لایق زبدهای که به دلیل تفاوتهای غیرقابل درک توسط مردم به الکل پناه میبرد و در سانحهای ناخواسته باعث مرگ دخترکی میشود که دلیل اصلی او برای اعتیاد به الکل و استعفا از نیروی پلیس میشود.
او نماد انسان تنهای امروز است که جای تغییر اذهان عمومی نسبت به خودش ترجیح میدهد به گوشهای بخزد و تنها برای امرار معاش و از اجبار به اماکن عمومی پا بگذارد. اینکه زندگی را ادامه میدهد کورسویی از امید در ته دلش برای کمک به انسانهایی است که چون خودش تنها و آوارهاند و برای دیگران غیرقابل درک. دختر بچهای که از ناپدری کتک میخورد، مادر شاغلی که به دلیل سایه گناهان قدیمی مجبور است باج بدهد تا از فرزندش مراقبت کند، مرد بدبختی که گرفتار دام دلالان مواد شده، پیرزنی فقیری که در دنیای امروز رهاست و افرادی مشابه که اسکادر با کمک به آنها احساس میکند هنوز لیاقت نفس کشیدن را دارد و غذایی برای روح الکلزدهاش پیدا میکند.
قسمتی از کتاب رقص در مسلخ:
در نیمهی راند پنجم پسری که شورت ورزشی آبی به تن داشت با دست چپ مشتی حوالهی فک حریف کرد و با دست راست ضربهی محکم دیگری به سرش زد.
میک بالو گفت: «الانه که بیفته.»
خود پسرک هم همین را انتظار داشت اما وقتی با جدیت دستبهکار شد تا کار رقیب را یکسره کند پسر دیگر مشت محکمی نثارش کرد و پیش رفت تا هر دو دستش را دور بدن حریف حلقه کند. پیش از آنکه داور وسط آنها را از هم جدا کند به چشمهای پسرک نگاه کردم. نگاهش بیحالت بود و گیج میزد.
«چقدر وقت باقی مونده؟»
«بیشتر از یه دقیقه.»
میک گفت: «وقت زیادیه، نیگا کن ببین چطور مشتزنت اون یکی رو از میدون به در میکنه. جثهش کوچیکه ولی مث یه گاو نر قویه.»
آن دو مشتزن چندان هم کوچکاندام نبودند. به نظرم میانوزن میآمدند که با حساب من وزنی حدود هفتاد کیلوگرم میشد. پیشترها حدود وزنی همهی ردههای مشتزنی را میدانستم اما آن موقع کارها آسانتر بود. امروزه کار دنگ و فنگ پیدا کرده و با انواع و اقسام میان وزن و سوپر وزن تعداد ردهبندی وزنها از دو برابر هم بیشتر شده و سه هیئت نظارت جدا هم روی کار آمده که هر کدام قوانین قهرمانی خودشان را دارند. فکر کنم این کار از زمانی مد شد که کسی پیش خودش حساب کرد خیلی آسانتر است اگر مسابقهی کسب عنوان را رواج دهند و حالا کار به جایی رسیده که بهندرت میشود چیزی بیشتر از آن دید.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.