رستگاری یک قدیسه
درباره نویسنده کیگو هیگاشینو:
کیگو هیگاشینو (Keigo Higashino) (زاده ۲۴ فوریه ۱۹۵۸) نویسنده ژاپنی است که به اعتبار رمانهای جنایی – معماییاش در سطح بینالمللی شناخته میشود. او یکی از پلیسینویسان برجسته معاصر ژاپن است.
هیگاشیونو فعالیت کاریاش را ابتدا به عنوان مهندس برق شروع کرد و در همان حال به نویسندگی مشغول بود اما با کسب جایزه ادبی ادگاوا رامپو برای رمان ” بعد از مدرسه (۱۹۸۵) “، به نویسندگی حرفهای روی آورد و به صورت تمام وقت به این کار پرداخت. او همچنین سیزدهمین رئیس انجمن جنایینویسان ژاپن از سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۳ بود. هیگاشینو جوایز معتبر بسیاری را به واسطه آثارش در ژاپن به دست آوردهاست. رمانهای او به زبانهای مختلف از جمله فرانسوی، اسپانیایی، انگلیسی و… ترجمه شدهاست.
در سال 1999 ، او جایزه نویسندگان سبک رازآلود ژاپن را برای رمان “هیمیتسو (راز)” به دست آورد، که توسط کریم یاسار به انگلیسی ترجمه شد و توسط ورتیکال، تحت عنوان “ناوکو” در سال 2004 منتشر شد. در سال 2006، او برنده 134مین جایزه ناووکی برای “فداکاری مظنون X” شد. رمانهای او قبل از برنده شدن پنج بار نامزد بهترین رمان شده بودند.
درباره کتاب رستگاری یک قدیسه:
ماشیبا بعد از یک سال زندگی با همسرش آیانه تصمیم میگیرد از او جدا شود، چون طبق قراری که هنگام ازدواج با هم گذاشتهاند، اگر آیانه بعد از یک سال نتواند بچهدار شود ماشیبا از او جدا خواهد شد. بعد از گفتوگویشان دراینباره، آیانه تصمیم میگیرد چند روزی او را ترک کند و به دیدن پدر و مادرش در شهر زادگاه خود برود. روز بعد جسد ماشیبا در حالی در خانهاش پیدا میشود که یک فنجان قهوه ریختهشده کنارش افتاده که بعد از بررسی پلیس معلوم میشود آرسنواسید در آن ریخته شده است.
تنها یک مظنون اصلی برای این قتل وجود دارد، و آن هم آیانه همسر مقتول است، در حالیکه آیانه کیلومترها از خانه فاصله دارد و در شهر دیگری به سر میبرد. قتلی که در این داستان با آن مواجه هستیم قتلی به ظاهر بینقص به نظر میرسد که حتی کارآگاهان پلیس هم از حل معمایش عاجز میمانند و کشف چگونگی ارتکاب آن فقط از عهده یک نفر برمیآید: پروفسور یوکاوا، استاد فیزیک، که دوست کارآگاهش به خاطر کمکهای او در حل بعضی پروندههای پیچیده به او لقب «کارآگاه گالیله» را داده است.
این رمان هم مثل دو رمان دیگر سهگانه «کارآگاه گالیله» به شیوه سوم شخص روایت میشود. نکته جالب و متفاوتی که در این رمان و دو رمان دیگر این مجموعه وجود دارد این است که کارآگاه اصلی داستان یعنی کارآگاه کوساناگی و افرادش با وجود طی کردن روالهای معمول تحقیقات پلیسی به سرنخهای زیادی نمیرسند و تا حدودی به بنبست میخورند.
طبق روال این مجموعه، کارآگاه کوساناگی به دوست دوران دانشگاهش متوسل میشود. شخصی نابغه به نام پروفسور یوکاوا که استاد فیزیک است. و کارآگاه کوساناگی به شوخی لقب «کارآگاه گالیله» را به او داده است. شخصیتی کاریزماتیک، بسیار منطقی، با رفتار خاص و عجیب و غریب، و کمی شوخطبع که اگرچه سِمتی در اداره پلیس ندارد. اما به واسطه هوش سرشارش در بعضی پروندههای پیچیده و سخت نقش یک مشاور غیررسمی را برای پلیس و بخصوص دوست کارآگاهش ایفا میکند. قتلی که در این داستان با آن مواجهیم تقریبا بینقص و با نبوغ خاصی انجام شده. و از این رو حل معمای آن تنها نابغهای همچون «کارآگاه گالیله» را میطلبد. شاید بتوان گفت نیمی از جذابیت این اثر وجود همین فیزیکدان نابغه است. که میتوان به یک شرلوک هلمز ژاپنیِ امروزی تشبیهش کرد.
قسمتی از کتاب رستگاری یک قدیسه:
خانه خانواده ماشیبا ساکت و تاریک بود. کوساناگی کلید را از جیبش درآورد. قبلا سعی کرده بود هر دو کلید یدک را به آیانه پس بدهد. ولی آیانه یکیشان را پیش او گذاشته و گفته بود ممکن است مامورها هنوز به آن نیاز داشته باشند. و تا زمانی که قصد رفتن به خانه را نداشته باشد، به دردش نمیخورد.
یوکاوا موقع درآوردن کفشهایش پرسید: «مراسم ختم تموم شد، نه؟ قصد نداره توی خونه کاری انجام بده؟»
«چیزی نگفت. شوهرش زیاد مذهبی نبوده، برای همین به جای یه ختم رسمی یه مراسم اهدای گل گرفتن. جسدش سوزونده شده، ولی هیچکدوم از بقیه تشریفات رو به جا نیاوردن.»
«ظاهرا کارها رو منطقی انجام دادن. شاید بهتر باشه درخواست بدم وقتی مُردم برای من هم همینجوری مراسم بگیرن.»
کوساناگی گفت: «من که حرفی ندارم. خوشحال میشم خودم ترتیبات لازم رو بدم.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.