دیوان قبولی
درباره نویسنده قبولی:
قبولی نویسنده کتاب دیوان قبولی، با نام کامل قبولی شروانی هروی (درگذشتهٔ ۸۴۱ هجری قمری) شاعر پارسیگوی سدهٔ نهم قمری است. او از شاعران ساکن عثمانی در عهد سلطان محمد فاتح است. او دیوان اشعار خود را در ۸۸۰ ق به نام آن پادشاه گرد آورد و به وی تقدیم کرد.
درباره کتاب دیوان قبولی:
همانطور که در مقدمۀ دیوان چاپ ترکیه آمده، مولانا قبولی به روایت سرودههای خود، به شهرهای تبریز، حلب، باکو و شروان سفر کرده و بر سر راه خود به خاک عثمانی، یک چند نیز در شهر آماسیه، در دربار شاهزاده بایزید اقامت گزیده، اما در هیچ جای دیوانش به روشنی سبب و انگیزۀ سفر خود را به سرزمین عثمانی بیان نکرده است. نویسندۀ مقدمۀ دیوان معتقد است که یگانه هدف شاعر از رفتن به آن دیار همانا راه یافتن به دربار و آشنایی با سلطان و جلب توجه و عنایت او بوده است.
پیش از پرداختن به این موضوع و اظهار نظر درباره چگونگی هدف شاعر و انگیزه سفر او به عثمانی بایسته است نگاهی کوتاه و گذرا به وضع ادبیات ایران در عصر قبولی بیندازیم و موقعیت زبان و ادب فارسی را در وطن مألوف وی بررسی کنیم. در این دوره با چهرههایی آشنا میشویم که در زمان خود به راستی از حامیان و دوستداران صدیق زبان و ادب پارسی بودهاند. اوزون حسن آق قویونلو در تبریز، الغ بیگ گورکان در سمرقند و سلطان حسین بایقرا در هرات استقرار یافته و این شهرها را مرکز علمی و تختگاه خویش قرار داده بودند. این سرداران در این چند شهر علما، دانشمندان، شعرا، نویسندگان، نقاشان، نگارگران و بسیاری دیگر از این طایفه را از داخل و خارج ایران گرد آورده و به حمایت از آنان همت گمارده بودند.
قسمتی از کتاب دیوان قبولی:
آمدن حامدی به عثمانی و ملازم شدنش در دربار عثمانی و آشنایی و انس او با شاهزاده بایزید، که پیش از آمدن قبولی به سرزمین عثمانی روی داده است، در میان ماجراهای نقل شده در دیوان اشعار حامدی به روشنی مشهود است. حامدی در دیوانش که با خط خود نوشته و به محمد فاتح اهدا کرده است، قطعهٔ توشیحی زیر را سروده که با بیرون کشیدن حرف نخست مصراع های اول هر بیت، نام قبولی پیدا میشود:
قرار این بود در یاری چو تو با من یمین کردی
شکستی عهد و پیمانم چرا با من چنین کردی؟
بدم گفتی بر نیکان و نامد هیچ از آن شرمت
شدی خوشدل ولی وقتی که جانم را غمین کردی
وگر گفتی خورم خونت سپس خوارت کنم از غم
کرم کردی عفاک الله هم آن خوردی هم این کردی
لبت را نام بردم از شفای نـاس پرسیدی
دهانت را صفت کردم هوای انگبین کردی
یمین کردی که چون زلفت کجی با حامدی نکنی
چه گویم راستی را از یمین خود را سمیـن کـردی
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.