دنیایی رو به دگرگونی
درباره نویسنده میخائیل گورباچف:
میخائیل گورباچف (Mikhail Gorbachev) نویسنده کتاب دنیایی رو به دگرگونی، با نام کامل میخائیل سرگییویچ گورباچُف (زادهٔ ۲ مارس ۱۹۳۱) سیاستمدار اهل روسیه است. او هشتمین و آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی بود. او از سال ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۱، دبیرکل حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی بود. وی همچنین از سال ۱۹۸۸ تا ۱۹۹۱ رئیس دولت اتحاد جماهیر شوروی بود؛ به اینصورت که از سال ۱۹۸۸ تا ۱۹۸۹ به عنوان صدر هیئت رئیسه شورای عالی شوروی، از سال ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۰ به عنوان رئیس شورای عالی شوروی و از سال ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۱ به عنوان رئیسجمهور اتحاد شوروی.
از نظر ایدئولوژی، او در ابتدا به مارکسیسم-لنینیسم پایبند بود، اما از اوایل دههٔ ۱۹۹۰ به سمت سوسیال دموکراسی متمایل شد. میخائیل گورباچف در خانوادهای روسی–اوکرائینی در روستای پریولنویه در نزدیکی استاوروپول زاده شد. در سال ۱۹۵۰ با کسب مدال نقره دوره دبیرستان را به پایان رساند. او در دانشگاه مسکو در رشتهٔ حقوق تحصیل کرد و همانجا با همسر آیندهاش، رایسا، آشنا شد. این دو در سپتامبر ۱۹۵۳ ازدواج کردند و پس از فارغالتحصیلی گورباچف در ۱۹۵۵در خانهٔ او در منطقهٔ استاوروپول (جنوب روسیه) به زندگی مشترک پرداختند.
درباره کتاب دنیایی رو به دگرگونی:
گورباچف به عنوان رهبر بلوک شرق از تفکرات خود تا مواردی چون سخنرانی کندی در ۱۰ ژوئن ۱۹۶۳، سخنرانی خود در سازمان ملل، ماجرای سفر به ژاپن و ده ها خاطره و اسامی مختلف و بسیاری را در این کتاب آورده است.
وی در مطلبی با عنوان «نسل نو» می نویسد: وجه تمایز ایده های بزرگی که دنیا نیازمند آن هاست این است که نمی توان آن ها را خفه کرد و از بین برد همان گونه که در ترانه مشهور «این سرود را نمی توان خفه کرد، نمی توان کشت» آمده است. ایده های تفکرات جدید هم در شرق و هم در غرب پخته شدند و افکار انسان ها را شیفته خود کردند. این را می توان «هم گرایی ایده ها» نامید. این امر آن زمان در کشور ما تقبیح می شد. ولی اتفاق افتاد و هنگامی که نسل جدید سیاست مداران اتحاد جماهیر شوروی روی کار آمدند این ایده ها هم شانس بروز پیدا کردند و برای اولین بار مبانی سیاست خارجی «ابرقدرتی هسته ای» را تشکیل دادند.
این نسل نسل کسانی بود که اکثرشان در سال های جنگ بزرگ شده و در دوران پس از جنگ وارد دانشگاه شده بودند. دوره ای که از همه جهت سخت و پیچیده بود. ما به شدت تشنه دانش بودیم و بی صبرانه سعی می کردیم در رنسانس کشور شرکت داشته باشیم. احساسات وطن پرستانه عامل همبستگی ما شده بود و باور داشتیم وظیفه مان در قبال کسانی که در میادین جنگ از کشور دفاع کردند این است که همچون مسابقات دوی امدادی «چوب امدادی» را از آن ها بگیریم و لیاقت شجاعت هایشان را داشته باشیم. این وجه تمایز جوانان آن زمان بود.
سرنوشت انسان های این نسل به گونه های مختلفی رقم خورد. ما به طرق مختلف به ضرورت تغییرات بنیادین رسیده بودیم که فرایند سخت و دردناکی بود. پدران ما که از جنگ بازگشته بودند، می گفتند: «استالین ما را به پیروزی رساند» ولی نسل پس از جنگ یعنی «دهه شصتی ها» که به شدت از افشاگری استالینیسم از زبان نیکیتا خروشجف به هیجان آمده بودند نقش بسزایی در غلبه بر این دوران و در چرخش از توتالیتاریسم به سمت دموکراسی ایفا کردند. بدون آنها هیچ تغییری در کشور و جهان اتفاق نمی افتاد…(ص. ۳۴)
گورباچف در سال ۱۹۹۰ جایزه صلح نوبل را دریافت کرد که سخنرانی اش در مراسم دریافت این جایزه پایان بخش مطالب نوشتاری دنیایی رو به دگرگونی است. وی در این سخنرانی می گوید: چشم انداز یک سیاست واقعی صلح آمیز جهانی که به آینده تعلق دارد عبارت است از ایجاد فضای دموکراتیک واحد بین المللی با مساعی مشترک که در این فضا اولویت برای کشورها حقوق بشر، رفاه زندگانی برای شهروندان آن کشور و همکاری برای تحقق همین حقوق و رفاه در سراسر دنیاست. این به منزله حکمی برای یکپارچگی فزاینده دنیای کنونی و وابستگی متقابل بخش های آن است…
می خواهم به اعضای کمیته این جایزه اطمینان بدهم اگر به درستی متوجه انگیزه های آنها شده باشم آن ها در انتخاب من اشتباه نکردهاند.
اما پایان بخش دنیایی رو به دگرگونی تصاویری از گورباچف در دیدارهای بین المللی با سران کشورها و نشست های مختلف در طول دوره حاکمیت است.
قسمتی از کتاب دنیایی رو به دگرگونی:
احتمالاً برای آندری گرامیکو کنار آمدن با تغییر نگرش روابط ما دربارهٔ برخی تصمیمات دستگاه سیاست خارجی رهبری شوروی آسان نبود؛ تصمیماتی که خود او در تصویب آنها دخالت داشت. منظور من به عنوان مثال استقرار موشکهای میانبرد در بخش اروپایی اتحاد جماهیر شوروی و ورود نیروهای نظامیمان به افغانستان است. از سوی دیگر او خدمات بزرگی انجام داده بود، مثلاً حضورش در عقد پیمان هلسینکی که مبانی «خانهٔ مشترک اروپایی» را تشکیل میداد و همچنین حضورش در عقد اولین پیمان در خصوص سلاحهای راهبردی و موشکهای ضد بالستیک با ایالات متحده آمریکا. در شرایط جدید نیز او به شایستگی رفتار کرد و بهدرستی به این تغییرات و خواست زمان، واکنش نشان داد. او در مباحث مربوط به تصمیمات سیاست خارجیمان بسیار پخته مشارکت میکرد و از تصمیمات اصلی حمایت میکرد.
ادوارد شواردنادزه، وزیر امورخارجه و عضو پولیتبورو شد. من او را میشناختم و برای توانایی بالقوهاش ارزش زیادی قائل بودم و مهمتر از هر چیز میدانستم او همفکر من در برنامههای سیاسی و فلسفی بود. پاییز یکی از آن سالها که او هنوز فقط نامزد عضویت در پولیتبورو بود، من برای استراحت در قفقاز به سر میبردم. ما همدیگر را ملاقات کردیم و در ساحل دریای سیاه قدم زدیم. لحظهای که داشتیم در خصوص وضعیت کشور گفتگو میکردیم، او گفت: «کشور به شدت بیمار است.»
گفتن چنین چیزی در آن زمان و اذعان به آن، یعنی اینکه در خصوص مهمترین مسئله به کسی اعتماد کرده و سفره دلت را بهطور کامل برایش باز کردهای. انتخاب شورادنادزه به عنوان وزیر امورخارجه برای بسیاری غیرمنتظره بود ولی او با توانایی توانست امور را در این مقام رهبری کند و بیدلیل نبود که سایر دیپلماتها، همکارانش و شرکای خارجیمان، او را میستودند. ادوارد آمبرسیویچ شواردنادزه، سیاستمدار بزرگی بود. او نقش مهمی در شکلگیری سیاست خارجی پروستوریکا داشت و پشتیبان وفادار تفکر جدید در مسائل جهانی بود.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.