در منطقه جنگی و دو نمایشنامه دیگر
درباره نویسنده یوجین اونیل:
یوجین اونیل (Eugene O’Neill) نویسنده کتاب در منطقه جنگی و دو نمایشنامه دیگر، با نام کامل یوجین گلدستون اونیل، زادهی 16 اکتبر 1888 و درگذشتهی 27 نوامبر 1953، نمایشنامه نویس آمریکایی و برندهی جایزه ی نوبل ادبیات بود. اونیل در هتلی در منهتن نیویورک به دنیا آمد. او برای گذراندن دوران مدرسه، به مدرسهی شبانه روزی و کاتولیک سنت آلویسیوس فرستاده شد و در آنجا، شرایط سختی داشت و تنها با خواندن کتابهای مختلف به آرامش میرسید. اونیل یک سال در دانشگاه پرینستون حضور یافت اما به دلایلی نامشخص، تحصیلات خود در این دانشگاه را رها کرد.
اونیل پس از بهبودی از بیماری سل در سال 1912 تصمیم گرفت تا به صورت تمام وقت به نوشتن نمایشنامه روی آورد. والدین و برادر اونیل به فاصلهی سه سال از یکدیگر جانشان را از دست دادند. این اتفاقات، اندکی پس از شروع موفقیتهای او در تئاتر به وقوع پیوست. او در سالهای واپسین زندگیاش به بیماری پارکینسون شدیدی مبتلا شد و نتوانست در 10 سال آخر عمرش چیزی بنویسد. یوجین اونیل سرانجام در سن 65 سالگی در هتلی جانش را از دست داد. او در آخرین لحظات زنده بودن گفت: «میدانستم. در هتل به دنیا آمدم و در هتل هم از دنیا میروم.»
درباره کتاب در منطقه جنگی و دو نمایشنامه دیگر:
کتاب در منطقه جنگی و دو نمایشنامه دیگر شامل سه نمایشنامه است. نخستین نمایشنامه در منطقه جنگی و دومین و سومین نمایشنامه هم ماه دریای کارائیب و بهسوی شرق در راه کاردیف نام دارند.
یوجین اونیل در هر یک از این نمایشنامهها، به سان نقاشی ماهر، پرترهای منحصربهفرد از زندگی دریانوردان عصر خود ارائه داده است. این پرترههای سهگانه، از آنجا که خود اونیل سالیان دراز، به عنوان جاشو بر عرصهی کشتیها مشغول به کار بوده، بسیار ملموس و باورپذیر از آب درآمدهاند.
موضوع عدالت طبقاتی، وضعیت نابهسامان اقشار ضعیف جامعه، و بالاخره، بحرانِ انسانیِ پدیدآمده در نتیجهی جنگ جهانی اول، درونمایههای اصلی کتاب در منطقه جنگی و دو نمایشنامه دیگر را تشکیل میدهند.
نمایشنامهٔ در منطقه جنگی، ماجراهای خدمهٔ یک کشتی بخار کوچک و ولگرد در جنگ جهانی اول است.
قسمتی از کتاب در منطقه جنگی و دو نمایشنامه دیگر:
انتهای خوابگاه چنان باریک است که فقط یک تخت دو طبقه جا میگیرد. از زیر تختها صندوقها و چمدانها و چکمههایی دیده میشوند که در هم و بر هم جا گرفتهاند. تقریباً هر یک دقیقه یکبار میتوان بلندتر از سر و صداهای دیگر، صدای بوق کشتی بخار را شنید.
پنج نفر مرد روی نیمکتها نشسته و حرف میزنند. آنها لباس کارهای کثیف وصلهدار پوشیده و کفشهایشان را درآوردهاند. چهار نفر از آنها پیپ میکشند و هوا از دود توتون گرفته و بویناک است. روی تخت بالایی سمت چپ و آخر، پل که نروژی است، نشسته و با آکاردئون کهنه موسیقی آرام محلی مینوازد. گاهگاهی هم از نواختن دست میکشد و به حرفها گوش میدهد.
بر تخت پایینی عقب مردی عبوس و مو مشکی خوابیده است. یکی از بازوهای او از کنار تخت آویخته شده است. رنگ چهرهاش بهشدت پریده و قطرات چسبنده عرق بر پیشانی او نشسته است. ده دقیقه به ساعت هشت شب مانده و نزدیک به ساعت تعویض پاس نگهبانی است.
کوکی: (آدم ریغماسی چروکیدهای است که دارد ماجرایی را تعریف میکند. دیگران با سرخوشی و نگاههای حاکی از ناباوری به او گوش میدهند و در پایان هر جمله او با قهقههای تمسخرآمیز حرفش را قطع میکنند.) شبها میاومد پیش من. خدا شاهده! سیاه ترگل ورگلی بود. خدا شاهده. طاقت نیاوردم و گفتم «گاو کوفتی». مشتی زدم تو گوشش که گیج شد و … (با غریو قهقههها از گفتن میماند.)
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.