در معرض آتش زمانه
درباره نویسنده مانس اشپربر:
مانس اشپربر (Manès Sperber) نویسنده کتاب در معرض آتش زمانه، (۱۹۰۵–۱۹۸۴) رماننویس اتریشی- فرانسوی است. «نقد و تحلیل جباریت» و «قطره اشکی در اقیانوس» از جمله آثار او است. مانس اشپربر روانشناس فردی و شاگرد آلفرد آدلر، همعصر ژان پل سارتر، دوست آلبر کامو و برتولت برشت بود.
درباره کتاب در معرض آتش زمانه:
مانساشپربر در نوشتههایش قطعیتی بهما ارائه نمیکند، نوشتههایش فراخوانی است به اینکه یقینهای خود را زیر سؤال ببریم و بیاموزیم با دیدی شکاک و انتقادگر بنگریم. او میگوید: تفکر انقلابی با این امر شروع میشود که وضعیت موجود را قطعی و نهایی نپندارد، به جای «بودن»، «شدن» را قرار دهد.
اقدامکردن فرایندی است در چهارچوب شدن.ِ پیران و محافظهکاران میگویند: چنین بوده و تا هست چنین خواهد بود. انقلابیون در پاسخ میگویند: اصلاً درست نمیدانیم چگونه بوده است، اما به هرحال ایدئولوژیها همواره آنرا نادرست ترسیم کردهاند. از سوی دیگر اصلاً مهم نیست که از نیاکان خود چه به ارث بردهایم، مهم آن است که از آن چه میسازیم، نهایی نیست. رد قطعیت اصولاً پیششرط تفکر انقلابی واقعی است و همه آنهایی که خود را انقلابی میخوانند و همواره قطعی و نهایی سخن میگویند، بدینترتیب ثابت میکنند که اصلاً انقلابی نیستند. درحالیکه برای من هیچچیز قطعی و نهایی وجود ندارد. پایان تاریخ، یک یاوه است، وجود ندارد.
قسمتی از کتاب در معرض آتش زمانه:
لنس: بسیاری چیزها از پایان آغاز میشود. مانس اشپربر عزیز، من هم میخواهم پرسشهایم را از پایان آغاز کنم. زمانی دوست شما آرتور کستلر – تعریف میکرد چگونه تجربههایی که آدمی اندوخته و یا ناگزیر بوده آنها را از سر بگذراند، در لحظاتی تمثیلی، یا به هیچ وجه به دردش نمیخورند و یا احتمالاً فایدهی بسیار اندکی برایش دارند. یکبار هنگامی که در آغاز جنگ، برای سربازان انگلیسی سخنرانی میکرد، ناگهان دریافت سربازان جوانی که روبه رویش نشسته بودند و او باید آنان را برای جنگ آماده میکرد؛ از لحظه ی خاصی به بعد دیگر گوششان به او بدهکار نبود.
آنان در انتهای تالار، مشغول ورق بازی و حرف زدن شده بودند و به او توجهی نداشتند. کستلر که دربارهی بدبختی، تحقیر و نبود حقوق و امنیت قضایی سخن میراند دریافت که نمیتواند تجربههایش را ارائه و انتقال دهد. به خانه بازگشت و کوشید تا بار دیگر خود را برای آن سخنرانی آماده کند. فکر میکرد حتماً در کارش خطایی وجود داشته خود را مقصر میدانست و از خود میپرسید برای جلب توجه آنها چه میتوان کرد؟ به اندیشیدن پرداخت و چندبار دیگر امتحان کرد اما به این نتیجه رسید که موفق نمیشود. شنوندگانش، پس از مدتی، به او و حرفهایش بیتوجه میشدند. ناامید شد. او که میخواست با تکیه و استناد به تجربههایش…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.