در تنگ
درباره نویسنده آندره ژید:
آندره ژید (André Gide) نویسنده کتاب در تنگ، با نام کامل پل گیوم آندره ژید (زاده ۲۲ نوامبر ۱۸۶۹ – درگذشته ۱۹ فوریه ۱۹۵۱) نویسندهٔ فرانسوی و برنده جایزه ادبی نوبل در سال ۱۹۴۷ بود. آندره ژید در بیست و دو سالگی فعالیت ادبی را آغاز کرد.
دوستی با «استفان مالارمه» باعث روی آوردن به مکتب «نمادگرایی» و پدیدآوردن آثاری مثل «یادداشتهای روزانه آندره والتر»، «شعرهای آندره والتر»، «رسالهٔ نرگس» و «سفر اورین» شد. اما پس از مدتی از این مکتب روی گرداند و به تجزیه و تحلیل و تأمل در پیچیدگیهای زندگی درونی انسان پرداخت.
سفر ژید به آفریقا باعث تغییرات بسیاری در وی شد. آثاری هم چون «مائدههای زمینی»، «ضد اخلاق»، «در تنگ» و «دخمههای واتیکان» متأثر از این تغییرات است. مائدههای زمینی کتابی است در ستایش شادی، شوق به زندگی و غنیمت شمردن لحظات. آندره ژید در این کتاب خداوند را در همه موجودات هستی متجلی میبیند و آزادانه و برخلاف قید و بندهای مذهب، عشق به هستی را مترادف عشق به خداوند میداند. او کتابش را «ستایشی از وارستگی» مینامد.
با آغاز جنگ جهانی اول ژید مدتی خاموشی گزید و سپس کتابهای «اگر دانه نمیرد»، «کوریدون» و «سکه سازان» را نوشت. او در اگر دانه نمیرد واقعیات زندگی خود را بی پرده بیان میکند در کوریدون به شرح گرایشهای همجنسخواهانهٔ خویش میپردازد و با نوشتن رمان سکهسازان شیوهٔ تازهای در رمان فرانسوی بنیاد میکند.
ژید کتابهای «سفر به کنگو» و «بازگشت از چاد» را ضد استعمار نوشت. او عضو حزب کمونیست شد؛ اما با برآورده نشدن انتظارات و تمایلات عدالت خواهانهاش با نوشتن کتاب بازگشت از شوروی از این حزب کناره گرفت.
آندره در سال ۱۹۴۷ برندهٔ جایزهٔ ادبی نوبل شد و در ۱۹۵۱ درگذشت.
درباره کتاب در تنگ:
رمان در تنگ سرگذشتی آغشته به صفایی دلنشین و احساسی عمیق، و تقریباً اعترافنامه ژروم، قهرمان داستان است. وی که پدرش را در اوان کودکی از دست داده است، تحت سرپرستی مهرآمیز مادر خود و زن سالخوردهای که دوست خانواده است، بزرگ میشود. انس و الفت لطیفی به دو دختر دایی بوکولن، پیوندش میدهد و عشق مفرطی در دل او نسبت به دختر دایی بزرگتر، آلیسا، برانگیخته میشود. محیط دلپذیر خانوادگی، که بسیار بسته و سخت پارسایانه است، به سبب فرار فضیحتبار مادام بوکولن، زیر و رو میشود. آلیسا از این واقعه بیشتر از دیگران غمگین میشود و احساسات مذهبیاش از آن لحظه شدت خاصی پیدا میکند. روحش به پناه بردن به روحانیتی منقطع از جهان، متمایل میشود.
ژروم عاشق، با سایهای از اضطراب، وی را در این فضای لطیف دنبال میکند. اگرچه آلیسا پسرعمهاش را با تمام وجود دوست میدارد و در مطالعهها پا به پای او میرود و با صفا و خلوصی ژرف با وی زندگی میکند، ژروم، با درد و غمی خاموش، چنین میپندارد که دختر از وصلت با وی سر باز میزند. مداخله دوست دوران کودکیاش آبل (پسر کشیش وونیه)، که جوان را به گرفتن قول صریحی از آلیسا سوق میدهد، بحران دردناکی پدید میآورد. آبل چنین میپندارد که ژولیت، خواهر کوچک آلیسا، دوستش میدارد؛ در صورتی که ژولیت نیز نشان میدهد که دلبسته ژروم است.
آلیسا این امر را بهانهای برای فداکاری و از خودگذشتگی میسازد. اما، حتی چندی بعد هم که ژولیت شفا مییابد و از راه تسلیم و رضا همسر آرام و آسوده باغبانی میشود و مادر خوشبخت خانوادهای است، در برابر عشق خود مقاومت میکند. با آن حال روحی که پیدا کرده است در خود فرو میرود و به قول خودش، در آن حالت روحی، خویشتن را از لحاظ روحانی چندان به محبوبش نزدیک میبیند که میتواند از حضور جسمانی او چشم بپوشد.
ژروم از خودگذشتگی وی را حدس زده است و از آن سخت غمگین است. اما او هم با همین اندیشهها بزرگ شده است و قدرت بیرون آوردن آلیسا را از این راه ندارد. دختر، که از درد درون رو به تحلیل نهاده است، میمیرد. نامههایش که در خلال سرگذشت آورده شده است، و چند صفحهای از یادداشتهای خصوصیاش که جوان پیدا کرده است، نشان میدهد که گرفتار چه شکنجه درونیای بوده است. «خدایا! بگذار تا من و ژروم با هم و به وسیله یکدیگر به سوی تو پیش برویم و در سراسر زندگی چون دو زایری راه بپیماییم که گاهی یکی به دیگری میگوید: برادر اگر خستهای به من تکیه بده و دیگری جواب میدهد تو را در کنار خویش دیدن بس است. اما نه، راهی که تو نشان میدهی، راهی تنگ است، چندان تنگ که دو نفر نمیتوانند کنار هم در آن راه بروند.»
در این سرگذشت محکومیت افراط غیرانسانی در رعایت اخلاق مبتنی بر قشری مذهبی را به سهولت میتوان دید. اما ژید، در اینجا به عنوان نویسنده از تعصب احتراز میکند. در واقع، «این فرار به سوی والایی» را محترم میداند و در عین حال، خشونت و قساوت غیرانسانی آن را خاطرنشان میکند. نباید فراموش کرد که محور این فاجعه، فاجعه تأثربار ژروم است که نه توانایی دارد که در فضیلت دشوار آلیسا با او برابری کند، و نه توانایی دارد که به شیوه روزگار نوجوانی آبل ووتیه، آلیسا را به سوی خود جلب کند؛ یعنی هنگامیکه راه خود را با انتشار کتاب بسیار فضاحتباری با عنوان «گستاخیها» «انتخاب» کرده بود. موضوع این سرگذشت، به آن گونهای که در خاطرات دیگر ژید (اگر دانه نمیرد) دیده میشود، تا اندازه زیادی حسب حال خود نویسنده است.
نویسنده همه معلومات این درام خیالی را از محیط نوجوانی خودش گرفته است و این موضوعها را با قلمی به غایت ظریف و یا بیطرفی سختگیرانهای شرح میدهد. از هرگونه داوری خودداری میکند و به این اکتفا میکند که ارزش مثالی و جنبه انسانی سرگذشت را روشن کند. سبک ژید در این سرگذشت، بسیار روشن و بیآرایه است؛ بیگمان میتوان این اثر را کاملترین و کلاسیکترین سرگذشت ژید به شمار آورد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.