درس گرفتن از آلمانیها
درباره نویسنده سوزان نیمن:
سوزان نیمن (Susan Neiman) نویسنده کتاب درس گرفتن از آلمانیها، متولد سال 1957 در ایالات متحده آمریکا است. نیمن را به عنوان نوینده، فعال سیاسی و فیلسوف زن یهودی شناخته میشود. یکی از فعالیت های اصلی او در زمینه سیاست، عضویت در جنبش های مخالف جنگ ویتنام بود. وی پس از اتمام تحصیل در رشته فلسفه دانشگاه هاروارد، برای ادامه تحصیل به دانشگاه آزاد برلین رفت. یکی از کتاب های او که در مکتب عصر روشنگری نوشته شده است شفافیت اخلاقی نام دارد. در حال حاضر نیمن به عنوان رییس انجمن اینشتین در پوتسدام آلمان مشغول به فعالیت است.
درباره کتاب درس گرفتن از آلمانیها:
تاد گیتلین، نویسنده و جامعهشناس آمریکایی: «نیمن ژانری جدید ابداع کرده است: فلسفهی تحقیقی. این ژانر چنان جامع است که توانسته با آن به مسئلهی شرّ بپردازد. او مفاهیم اخلاقی را در بوتهی آزمون واقعیت میگذارد و انسانهایی واقعی را نشان میدهد که با گذشتهای نابخشودنی کلنجار میروند یا موفق میشوند زمام آن را در اختیار بگیرند.»
مایکل ایگناتیف، نویسندهی کانادایی: «کتاب درسگرفتن از آلمانیها پرسشی مهم طرح میکند: در زمانی که آمریکاییها باز دارند با میراث بردهداری دست و پنجه نرم میکنند، چه درسی میتوانند از تلاش آلمانیها برای کنارآمدن با هولوکاست بگیرند؟ پاسخِ نافذ، تأثیرگذار و موشکافانهی نیمن روشن است. وقتش است که آمریکاییها گوش بنشینند و از اضطراب و حقیقتجویی آلمانیها در مواجههشان با شرّ درس بگیرند. »
تاریخ به چه کار میآید و به چه دردِ ما میخورد؟ آیا یادسپاری و یادآوریِ تاریخی که بر انسانها گذشته است به فراموشیاش رجحان دارد؟ در جامعهای که توصیفش در یادداشت شاهرخ مسکوب آمده است گروهی از مردم تصمیم گرفتهاند که شکنجهگاههای سابق، یعنی یکی از تجلیگاههای شرور در تاریخ را به موزهای برای آیندگان بدل کنند. گویی با هر بار حضور در آنجا یا مکانهایی مشابه آن، تاریخ که در شرورانهترین شکلِ خود تحقق یافته است در پیشگاه ما حاضر میشود و به ما هشدار میدهد که اگر حواسمان نباشد و چشم و گوش خود را باز نکنیم و گوشبهزنگ نباشیم و این صحنه را به فراموشی بسپاریم، به همان شکل یا حتی بدتر از آن در آینده تکرار خواهد شد. این نگاه بر این فرض استوار است که «هرکس در یادسپاری و یادآوری گذشته کوتاهی کند محکوم به تکرارش است.»
تزوتان تودوروف، متفکر بلغاری_فرانسوی میگوید که در جوامع جدید این تمایل وجود دارد که با یادسپاری و یادآوری رویدادهای تاریخی شرارتبار، جلو وقوع آن شر و شرور در آینده گرفته شود. به بیان تودوروف، گویی «ما را از شر برهان» در اینجا با توسل و تمسک به حافظه یا یاد و خاطره تحقق عینی پیدا میکند.
سوزان نیمن در این کتاب چنین نسبتی را میان تاریخ و ارتکاب شرور سراغ میگیرد. در نگاه نیمن نیز اگر بخواهیم آیندهای بسازیم که از گذشتهی تیره و تار و سرشار از شرور اخلاقی رهایی یافته باشد، باید در ثبت و یادآوری آن گذشته در قالبهای متعدد و متنوع بکوشیم، وگرنه آن گذشته میآید و حال و توسعهی آینده را آلوده میسازد.
درس گرفتن از آلمانیها داستان مسیر طولانی و پرپیچ و خمی را تعریف میکند که آلمانیها در موجهه با جنایات دوران نازیها پیمودهاند و درعینحال نشانمان میدهد که امریکاییها در دوران معاصر برای مواجهه با تاریخ خشونتبارشان چه کردهاند. سوزان نیمن، نویسندهی کتاب، از یکسو زنی سفیدپوست است که در دورهی جنبش حقوق مدنی در جنوب امریکا بزرگ شده و از سوی دیگر زنی یهودی است که بیشتر دوران بزرگسالیاش را در برلین گذرانده است. این تجربهی زیسته چشمانداز منحصربهفردی برایش به ارمغان آورده و به او در نوشتن این کتاب بسیار کمک کرده است. نیمن علاوه بر تجربیات شخصی و تأملات فلسفی، پای حرف افراد بسیاری نشسته است. او با امریکاییها و آلمانیهایی مصاحبه کرده که با شرارت رخداده در تاریخ کشورشان دستوپنجه نرم میکنند.
قسمتی از کتاب درس گرفتن از آلمانیها:
از چیزهایی که در برلین آموختهام هیچیک مرا تاکنون بیش از این شگفتزده نکرده است که اکثر آلمانیها روزی محنت خود را مقدم بر همهچیز میدانستند. چند دهه بعد از پایان جنگ تمام فکر و ذکر آلمانیها رنجی بود که کشیده بودند، نه رنجی که باعث و بانیاش بودند. آیا فرزندان و شوهران، پدران و برادرانِ خود را در میدان نبرد از دست نداده بودند؟ اکثر مردانی که زنده ماندند زندانی نشدند و اغلب اوقات به سیبری منتقل نشدند؟
زنان و کودکان شبهای پیاپی را در زیرزمین سپری نکردند، لرزان از سرما و ترسان از بمبارانی که شهرهاشان را به آتش کشید یا با خاک یکسان کرد؟ یکچهارمِ سرزمینی را که قرنها به آلمان تعلق داشت از دست ندادند؟ زمستان بعد از جنگ سخت و سرد نبود و درختانِ بزرگِ رَجزده در حاشیهی خیابانهای شهر فدا نشدند تا غیرنظامیان از سرما یخ نزنند؟ افراد برای زندهماندن، برگهای سبز قاصدک و پوست سیبزمینی نخوردند؟ همهی آنچه در جنگ تحمل کردند هم کافی نبود؛ اکنون آنها را با چیزی میزدند که بعدها چماق اخلاقی نامیده شد. آیا واقعاً مجبور بودند بشنوند آرمانی که به خاطرش جنگیدند و رنج کشیدند نهتنها بیمعنا بود، بلکه بیبروبرگرد تبهکارانه بود؟
آلمانیهای کمسنوسالتر نمیتوانستند بهکل از اختلاف دیدگاه پدر و مادرشان دربارهی مسئلهی مزبور و دیدگاه مابقی جهان دراینباره چشمپوشی کنند. این همان چیزی است که باعث شد هزاران نفر از متولدانِ بعد از جنگ وقتی به خارج از کشور سفر کردند، خود را دانمارکی یا هلندی جا بزنند. میدانستند که حقیقت چه واکنشهایی پدید میآوَرَد: کممحلی، پرتاب ظروف شیشهای روی دخل و حتی جستهگریخته انداختنِ آب دهان. مطلبِ فوق هم در مورد جوانانی که اهل غرب آلمان بودند و از پاریس دیدن میکردند و هم در مورد جوانانی که اهل شرقِ آلمان بودند و از لهستان دیدن میکردند صادق بود و یکایکشان میکوشیدند به اَشکالِ مختلف دست به جبران بزنند؛ اما پدر و مادرشان به آنها گفته بودند که واکنش جهان مصداقی از عدالت فاتحان است. این در صورتی است که به آنها چیزی میگفتند. اغلب اوقات اصلاً چیزی نمیگفتند.
آنچه در اعلامیهی استقلال ایالات متحده «احترام شایسته به عقاید انسانها» نامیده شده است شاید در بسیاری از ملتها غایب باشد، اما آلمانِ پس از جنگ بهطور خاص احساس کرد حق دارد بدون آن پیش برود. آیا مابقیِ جهان پیش از این خطا نکرده بودند؟ از پایان یک جنگ تا آغاز جنگی دیگر فقط بیست سال فاصله بود و خاطرهی پیمان ورسای هنوز تازه بود. آلمانیها در آغازِ جنگ اول کاری بیش از مشارکت در نزاع قدرتهای امپریالیستی نکرده بودند، نزاعهایی که در زمانِ خود از نظر اروپاییهای معدودی مسئلهدار بود. در پایانِ جنگِ جهانیِ اول کشتار آنقدر تکاندهنده بود که فاتحان به دنبال کسی گشتند که کاسه کوزهها را سرش بشکنند و مجازاتش کنند: آلمان نهتنها تکهای از سرزمینش را از دست داد، بلکه غرامتی جنگی به دوشش گذاشته شد که اقتصادش را از پا انداخت.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.