دایه تمام عیار
درباره نویسنده لیلا سلیمانی:
لیلا سلیمانی (Julie Clark) نویسنده کتاب دایه تمام عیار، متولد ۳ اکتبر ۱۹۸۱، نویسنده و روزنامه نگار مراکشی تبار اهل فرانسه است. او در سال ۲۰۱۶ برای رمان دایه تمام عیار، جایزهی گنکور را دریافت کرد. لیلا در رباط مراکش متولد شد و در ۱۷ سالگی برای مطالعهی علوم سیاسی و مطالعات رسانه در دانشگاه پلی تکنیک به پاریس رفت. او پس از فارغ التحصیلی به طور موقت به عنوان بازیگر شروع به کار کرد اما خیلی زود وارد کار روزنامه نگاری شد. لیلا سلیمانی در سال ۲۰۱۴ اولین رمان خود «در باغ غول» را به چاپ رساند که دو سال بعد با رمان مهیج روانشناسی دایه تمام عیار پی گرفته شد. این رمان با فروش بیش از ۷۶۰۰۰ نسخه ظرف سه ماه، به سرعت تبدیل به کتابی پرفروش حتی قبل از دریافت جایزه ی گنکور شد. سلیمانی شهروندی فرانسه و مراکش را داراست.
درباره کتاب دایه تمام عیار:
نیویورک تایمز: «خارق العاده.»
زمانی که میریام برخلاف نظر شوهرش، پال، تصمیم می گیرد تا به کارش در شرکتی حقوقی ادامه دهد، این زوج مجبور می شوند برای مراقبت از دو فرزند خردسالشان، یک پرستار بچه استخدام کنند. آن ها بعد از چندین و چند مصاحبه ی سختگیرانه، پرستاری به نام لوییس را برمی گزینند که خیلی زود، اعتماد و علاقه ی بچه ها را به خود جلب کرده و جایگاهی اصلی و مرکزی در خانه پیدا می کند. لوییس که خودش قامتی نه چندان بلندتر از یک دختربچه دارد، در ایجاد رابطه ی خوب و دوستانه با بچه ها بسیار توانمند و ماهر است.
او در مصاحبهی استخدام و اولین برخوردش با بچه ها، گریه ی یکی از آن ها را در لحظه بند آورده و دیگری را با بازی و قصه، وادار به حرف گوش کردن می کند. میریام پس از بازگشت از اولین روز کاری اش در سمت وکیل مدافع، با خانه ای بسیار مرتب و تمیز روبه رو می شود. لوییس همچنین، آشپزی ماهر و چیره دست بوده و وقتی که پال متوجه این موضوع می شود، دوستان و همکارانش را برای صرف دستپخت لوییس به خانه شان دعوت می کند. تنها ظرف چند هفته، لوییس به یکی از اعضای این خانواده تبدیل شده است. اما روزی، اتفاقی بسیار شوکه کننده و باورنکردنی به وقوع می پیوندد که مسیر زندگی میریام و پال را برای همیشه تغییر می دهد.
قسمتی از کتاب دایه تمام عیار:
پسر بچه مرده ظرف چند ثانیه تمام کرده بود. به گفته پزشک زجر نکشیده بود. بدن آشولاشش را که در محاصره اسباب بازیها بود، داخل کیسهای خاکستری رنگ گذاشتند و زیپش را کشیدند وقتی آمبولانس رسید، دختر بچه هنوز زنده بود. او مثل حیوانی وحشی جنگیده بود آثار جدال، تکههای پوست زیر ناخنهای نرم و نازکش دیده میشد دخترک تو راه بیمارستان پرپر میزد و مدام تشنج میکرد. با چشمهای از حدقه بیرون زده انگار نفس کم می آورد گلویش پر از خون بود ریه هایش سوراخ شده، سرش به شدت به کمد کشودار آبی رنگ کوبیده شده بود.
پلیس از صحنه جنایت عکس گرفت اثر انگشتها را ثبت کردند و مساحت حمام و اتاق بچه ها را اندازه گرفتند. روی زمین قالیچه پرنسس آغشته به خون بود. میز عوض کردن پوشک بچه نیمه واژگون افتاده بود. اسباب بازیها در کیسه های شفاف گذاشته شدند و به عنوان مدرک مهروموم شدند. حتی از کمد کشودار آبی رنگ نیز در دادگاه استفاده خواهد شد.
مادر بچه ها شوکه شده بود؛ این چیزی بود که امدادگرها گفتند، پلیسها بازگو کردند و روزنامه نگاران نوشتند. زن وقتی وارد اتاقی شد که بچه ها آنجا روی زمین افتاده بودند، فریاد کشید، فریادی از اعماق درون، همچون نعره یک…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.