خیانت به انقلاب (انقلاب آلمان 1918/1919)
درباره نویسنده زباستیان هافنر:
سباستین هافنر (Sebastian Haffner) نویسنده کتاب خیانت به انقلاب، با نام اصلی رایموند پرتزل (27 دسامبر 1907 – 2 ژانویه 1999)، روزنامه نگار و مورخ آلمانی بود. هافنر به عنوان مهاجر زمان جنگ در انگلیس استدلال کرد که اسکان نه تنها با هیتلر بلکه با رایش آلمان که هیتلر با آن قمار کرده بود غیرممکن است. صلح تنها با بازگرداندن “هفتاد و پنج سال از تاریخ آلمان” و بازگرداندن آلمان به شبکهای از کشورهای کوچکتر تأمین میشود.
درباره کتاب خیانت به انقلاب:
کتاب پیش رو که برای نخستین مرتبه در سال ۱۹۶۸ و در پنجاهمین سالگرد انقلاب نوامبر در آلمان به چاپ رسید، بسیار جنجال برانگیز شد و مورد انتقاد روشنفکرانی نظیر گونتر گراس و بسیاری از مورخین قرار گرفت و منتقدین نظریه زباستیان هافنر در مورد خیانت سران حزب سوسیال دموکرات به انقلاب را نادرست دانستند.
با این وجود هافنر هرگز از موضع خود کوتاه نیامد و در سال ۱۹۹۳ و در هفتاد و پنجمین سالگرد انقلاب نوامبر، نسخه جدیدی از این کتاب را با عنوان «خیانت» به چاپ رساند.
زباستیان هافنر حتی در سال ۱۹۹۷، دو سال قبل از مرگ خویش در آخرین گفتگوی مطبوعاتی خود نیز بار دیگر به دفاع از این نظریه پرداخت: «سران حزب سوسیال دموکرات به انقلاب خیانت کردند، آنها مقصر قتل کارل لیبکنشت و رزا لوکزامبورگ هستند و بدون آنها آدولف هیتلر به قدرت نمیرسید».
در سال ۲۰۱۸ نیز این کتاب بار دیگر به مناسبت یکصدمین سالگرد انقلاب نوامبر منتشر شد و باز هم بحثهای فراوانی را در زمینه نقش سران حزب سوسیال دموکرات در سرکوبی این انقلاب به وجود آورده است، البته برخی از سران کنونی حزب سوسیال دموکرات نیز به دست داشتن سران سابق این حزب در سرکوب انقلاب سال ۱۹۱۸، معترف شدهاند.
به هر ترتیب کتاب پیش رو در مورد رویدادهای این انقلابِ بینهایت مهم، پُرپیامد و سرکوب شده، از جایگاه منحصر به فردی در تاریخنگاری برخوردار است، کتابی که پس از گذشت سالها همچنان با نظریاتِ جنجالی مطرح شده در آن، خواننده را به خود جذب مینماید.
قسمتی از کتاب خیانت به انقلاب:
ماه اکتبر سال 1918، دوره بسیار ناواضح و نامشخصی بود. دوره ای بین جنگ و صلح، بین پادشاهی و انقلاب، بین دیکتاتوری نظامی و دموکراسی پارلمانی. هرچه از این ماه سپری می شد، نشانه های یک زندگی عادی بیش از پیش از بین می رفت. کنش گران این روزها هریک نگرانی ها و دلواپس های متفاوتی داشتند؛ پادشاه نگران تاج و تخت، فرماندهی عالی ارتش نگران انسجام ارتش، صدراعظم نگران آتش بس به موقع و رهبران حزب سوسیال دموکرات نگران صبر توده مردم بودند.
در برلین (و فقط در این شهر) برخی توطئه گران با یکدیگر قرار گذاشتند و برای انجام یک سری اقدامات انقلابی برنامه ریزی کردند، ابتدا برای چهارم نوامبر و بعد برای یازدهم نوامبر. آنها نیز نگران انجام پذیر بودن برنامه های خود بودند. چون حتی اگر همه شرایط برای وقوع یک انقلاب مساعد به نظر می رسید، باز هم قابل پیش بینی نبود که آیا توده مردم واقعا قادر و آماده برای قیام هستند، و از سوی دیگر مشخص نبود که در صورت قیام مردم، نیروهای قدیمی تا چه حد از خود مقاومت نشان خواهند داد.
در نهایت این طراحان انقلاب نبودند که انقلاب را به جریان انداختند، حتی «مسئله پادشاه» و وضعیت آتی پادشاه نیز در این زمینه دخیل نبود، بلکه این اقدامی از سوی برخی رهبران نیروی دریایی بود که سبب برانگیخته شدن انقلاب گردید، اقدامی از روی درماندگی و استیصال، که هیچ کس انتظار آن را نداشت.
بعد از اتفاقات روز بیست و ششم اکتبر در برلین، اریش لودندورف با گذرنامه ای جعلی به سوئد رفت، با این وجود ذهنیت وی هنوز در بین نیروهای ارتش وجود داشت، وی در تاریخ سی و یکم اکتبر، آنچه که وی را به شدت تحت تاثیر قرار داده بود را این گونه توصیف می کند: «یقینا وضعیت ما بهتر نخواهد شد، مصیبت در جنوب شرقی ادامه پیدا خواهد کرد، هیچ شکی در آن وجود ندارد. تلاش و جدیت مردم آلمان می تواند تاثیری دلسردکننده بر روی مردم و ارتش فرانسه، انگلیس و حتی آمریکا داشته باشد. ما هنوز می توانیم چند ماهی در جنگ دوام آوریم. ملتی که حقارت ها را می پذیرد و به شرایطی تن می دهد که موجودیتش را نابود می کنند، رو به زوال و فروپاشی است…»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.